یادداشت Hanā

Hanā

Hanā

7 روز پیش

        پیروزی با نُت‌ها!

"سارا کوئیگلی" در "رهبر ارکستر"، چنگالِ گرسنگی و یخ‌زدگیِ محاصره‌ی "لنینگراد" را با قدرتِ نُت‌هایِ "سمفونی شماره ۷ شوستاکوویچ" می‌شکند.
این رمان، روایتِ مردی است به نام "کارل الیاسبرگ" (رهبرِ ارکسترِ رادیو لنینگراد) که با وجودِ تورمِ بدنش از قحطی، اسکلتِ هنر را زنده نگه می‌دارد؛ او می‌داند که سمفونیِ شوستاکوویچ، بمبی است علیه وحشتِ نازی‌ها، بمبی که با ارکسترِ استخوان‌هایِ زنده‌مانده باید منفجر شود.  

"کوئیگلی" با چنان جزئیاتی فسادِ جسم را توصیف می‌کند که گویی خودش در آن یخبندان زیسته: پوستِ افتاده روی صورت‌ها، صدایِ خش‌خشِ استخوان‌ها موقع رهبری، سرفه‌هایِ خونیِ نوازندهٔ ترومبون که نُت‌اش را با خونِ ریه‌هاش می‌نوازد. اما در این جهنم، معجزه‌ای رخ می‌دهد.
 در سالنِ فیلارمونیکِ لنینگراد چراغ‌ها پس از ماه‌ها خاموشی روشن می‌شوند، رادیوِ شهر زنده می‌شود، نخستین ضربهٔ چوبِ رهبری فرود می‌آید و سمفونیِ لنینگراد چون خورشیدی از تاریکی می‌جهد.  

"رهبر ارکستر" کتاب جنگ است، جنگی که پایان آن پیروزی مطلق نیست! نوازندگانی که سمفونی را نواختند، یکی‌یکی می‌میرند. حتی الیاسبرگ، قهرمانِ گمنام، در فقر می‌میرد.
اما در این‌جا نویسنده می‌پرسد: "آیا مرگِ آنان باخت بود؟ یا اثباتِ این حقیقت که هنر می‌تواند در قلبِ تاریکی، چراغی روشن کند که حتی مرگ خاموشش نکند؟" 

خواندن این کتاب را نوعی فریادِ ضدجنگ می‌دانم و پیشنهاد می‌کنم پس از پایان آن، به "سمفونی شماره ۷ شوستاکوویچ" گوش دهید.
و امروز وقتی جهان بار دیگر در آتشِ جنگ می‌سوزد، پرسشِ "کوئیگلی" پررنگ‌تر می‌شود: "آیا ارکستری وجود دارد که نُت‌هایِ صلح را بر ویرانه‌هایِ ما بنوازد؟ یا رهبرِ ارکستری که حاضر باشد جانش را روی چوبِ رهبری بگذارد؟"

برای ارتباط عمیق‌تر می‌توانید فیلم‌های
"Leningrad Symphony 2018"
"The War Symphonies 1997"
را نیز ببینید. 

"هنر، آخرین سنگرِ انسانیت است."
      
265

30

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.