ای کاش وقتی 20 ساله بودم می دانستم

ای کاش وقتی 20 ساله بودم می دانستم

ای کاش وقتی 20 ساله بودم می دانستم

تینالین سیلیج و 1 نفر دیگر
2.9
51 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

34

خوانده‌ام

128

خواهم خواند

94

ناشر
آتیسا
شابک
9786227182019
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1399/9/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        داستان های این کتاب بر این ایده تأکید دارند که با بیرون  کشیدن خود از منطقه ی آسایش، تمایل به شکست دادن، داشتن بی توجهی مثبت به امر غیرممکن و استفاده از هر فرصتی برای افسانه  ای شدن، فرصت های بی حدوحصری به دست می آیند. بله، این اقدامات زندگی شما را متلاطم می سازند و شما را از توازن درمی آورند؛ اما همچنین شما را به جایگاهی می رسانند که حتی نمی توانستید تصور کنید و بینشی به شما می دهند که ازطریق آن می توانید مشکلات را به چشم فرصت ها ببینید. از همه مهم تر، آن ها باعث رشد این اعتمادبه نفس شما می شوند که مشکلات را می توان حل کرد. کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم خواننده هایش در سراسر دنیا را به تجسم دوباره ی آینده شان تشویق می کند. این نسخه ی بازبینی شده و به روزشده حاوی مطالب تازه ای است. تحول های بزرگ زندگی ازجمله ترک محیط امن مدرسه یا آغاز کسب وکاری جدید ممکن است بسیار دلهره آور باشد. رویارویی با سد تصمیمات و آگاهی از این که کسی نمی تواند به تان بگوید که آیا تصمیم درستی می گیرید یا نه، ترسناک است. هیچ مسیر خط کشی شده یا دستورالعمل مشخصی برای موفقیت وجود ندارد. حتی پی بردن به این که چه موقع و از چه جایی شروع کنید ممکن است چالش برانگیز باشد.
      

یادداشت‌ها

Daydreamer

1403/6/31

کتاب به عن
          کتاب به عنوان یکی از کتاب های روانشناسی زرد شناخته میشه که اوایل با نظر همگانی موافق بودم اما با خوندن اولین صفحه یادداشت نویسنده در انتهای کتاب(عکس همین یادداشت) نظرم عوض شد چون فهمیدم هدف نویسنده از نوشتن کتاب رو کاملا اشتباه متوجه شدم و همین باعث شده بود کتاب به نظرم کتاب سطحی بیاد.بخش جذاب کتاب برای من به شخصه طرح درس های نویسنده بود به طوری که دلم میخواست من هم دانشجو کلاس های این خانم بودم و از این طرح درس های جذاب به صورت عملی استفاده کنم.دومین نکته جذاب این کتاب مثال هایی بود که برای تثبیت مطالب کلیشه ایی به کار برده بود.این مثال ها از افراد معروف یا افراد موفق و حتی از زندگی خود نویسنده بود که خیلی از مثال هاش برای من جالب بود و برای چندین نفر حتی تعریف کردم و اوناهم تحت تاثیر قرار گرفتن.اولین نقطه ضعف کتاب عدم جذابیت کتاب بود.متن کتاب کاملا معلومه که توسط یه نویسنده ایی که مهارت چندانی نداره نوشته شده و واقعا اگه از مثال ها استفاده نکرده بود این کتاب به خسته کننده ترین حالت ممکن برای یک کتاب میرسید.دومین نقطه ضعف(که البته نمیدونم نقطه ضعف محسوبه یا نه)تکرار یک نکته در تمامی ۱۲ فصل کتاب به زبان های مختلف بود،به طوری که از یه فصلی به بعد اینجوری بودم که چرا هنوز به همون نکته همیشگی اشاره نکرده؟و سومین نقطه ضعف شاید برای انتخاب اسم و عنوان کتاب باشه که باعث برداشت اشتباه بسیاری از مخاطبان از محتوا کتاب و در نهایت نارضایتی خواننده ها از این کتاب بشه.چهارمین نقطه ضعف به نظرم آشفتگی ذهن نویسنده در نوشتن این کتاب بود که باعث شده بود برخی مسائل رو ناخواسته ول کنه و مارو در یک ابهامی نگه داره گرچه به نظرم این به خاطر تایم کم نویسنده برای نوشتن کتاب بوده یا خود نویسنده تمایلی نداشته به ادامه این مطالب بپردازه ولی درکل این ابهام برای من خواننده کمی آزاردهنده بود.درکل به قول خود نویسنده کتاب برای افرادی که تازه دارن وارد دانشگاه میشن یا به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شدن کتاب مناسبیه و باعث یادآوری برخی کلیشه های مهم قابل استفاده برای این دوره از زندگی میشه که همین کلیشه هارو میشه در ۴ خط خلاصه کرد اما با آوردن مثال برای ملموس سازی مطالب برای خواننده تلاش کرده.
        

2

          تینا سیلیگ در کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می‌دانستم به شما نشان نمی‌دهد کدام مسیر درست است و کدام مسیر اشتباه، بلکه مجموعه‌ی گسترده‌ای از مهارت‌ها و بینش‌هایی قابل‌درک و مؤثر را در اختیارتان قرار می‌دهد تا بتوانید با تکیه بر آن‌ها به موانع موجود در زندگی‌تان از چشم‌اندازی جدید نگاه کنید و مسیر خودتان را به سوی موفقیت ترسیم کنید.   شاید این سؤال برای شما هم پیش بیاید که آیا فقط بیست ساله‌ها باید این کتاب را بخوانند؟ خیر، در هر سنی که باشید مفاهیم کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می‌دانستم به کارتان می‌آید. خردی که از این کتاب می‌آموزید بی‌انتهاست. می‌توانید عدد بیست را از عنوان پاک کنید و سن خودتان را به‌جای آن بگذارید. هیچ‌وقت برای یادگرفتن این درس‌ها زود یا دیر نیست. خود تینا سیلیگ هم در بخشی از کتاب می‌نویسند:

«به خودتان اجازه دهید فرضیات را به چالش بکشید، با دیدی تازه به دنیا نگاه کنید، تجربه کنید، شکست بخورید، برنامه‌ی خود را ترسیم کنید و حدوحدودِ توانایی‌های خودتان را بسنجید. این دقیقاً چیزی است که کاش وقتی بیست‌سال، سی‌سال و چهل‌سالم بود، می‌دانستم، و همان چیزی است که دائماً در شصت‌سالگی به خودم یادآوری می‌کنم.»
        

6