معرفی کتاب آرزوهای بر باد رفته: با مقدمه ای در راهنمائی به نویسندگان و مترجمان اثر اونوره دو بالزاک مترجم سعید نفیسی

آرزوهای بر باد رفته: با مقدمه ای در راهنمائی به نویسندگان و مترجمان

آرزوهای بر باد رفته: با مقدمه ای در راهنمائی به نویسندگان و مترجمان

3.4
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

24

شابک
9789644485848
تعداد صفحات
748
تاریخ انتشار
1398/8/14

توضیحات

        
از برجسته ترین نقش مایه های کمدی انسانی می توان جوان جاه طلب (تازه به دوران رسیده، نوساخته) و آرزوهای بر باد رفته را ذکر کرد. علاوه بر نمونه بارز باباگوریو، بسیاری از آثار بالزاک، که ذکرشان رفت، صورت های دیگری از رمان آموزشی بالزاکی یا رمان پرورشی محسوب می شوند. به این ها عناوین زیر را نیز می توان افود: زنبق دره، دختر حوا، عتیقه خانه، الاهه هنر ناحیه، و البته رمان نمادین آرزوهای بر باد رفته که عنوان و ابعاد آن سبب می شود در مرکز این دایره عظیم قرار گیرد.
قهرمان داستان، لوسین دو روبامپره، به توالی نامنظم آرزو/عزت و ذلت وحدت می بخشد. او کامل ترین شکل این تیپ بالزاکی است-یعنی شهرستانی با استعداد و زیبا چهره ای که آرزو دارد نام و آوازه اش در همه جای پاریس بپیچد. ضعف و رنگ پذیری لوسین- چند حالتی فکری و جسمی او-شخصیت مستعدی از وی می سازد که نظرها را جلب می کند و مکان هایی را که در آن ها قرار می گیرد با خصوصیاتش منعکس می سازد.
ن آن
      

یادداشت‌ها

          اگر نویسندگان روس را خالق بی‌چون‌وچرای «روابط درونی» افراد بدانیم، بی‌شک نویسندگان فرانسوی خالق بی‌بروبَرگرد «روابط بیرونی» افراد‌ می‌شوند!
انتظار نابجایی است که از بالزاک و رولان و هوگو و پروست کتابی بخوانید و فکر کنید که نویسنده بی‌خیال ترسیم نقطه به نقطه زندگی سینوسی قهرمانانش شود و فقط به رسم بر مبنای نمونه‌برداری کفایت کند؛ پس برای خواندن هر کتاب قطور فرانسوی ابتدا چند روزی مراقبه کنید تا آمادگی آنالیز هزاران هزار جزئیات ریز و درشت -اما مؤثر- در روند داستان را داشته باشید...
.
بالزاک در «آرزو‌های بر باد رفته» ماجرای دو رفیق را روایت می‌کند، هر دو سرشار از هنر اما بدون ذره‌ای روحیه تحلیل: یکی «ساده» و دیگری «ساده‌تر». دستِ روزگار یک رفیق را از شهرستان به «پاریس» می‌کشاند و آنجا در زرق و برق پاریس دچار استحاله می‌کند و رفیق دیگر با اینکه در شهرستان مانده اما شهرستانی‌های «پاریس رفته» او را دچار استحاله می‌کنند؛ هر دو هم چوب یک چیز را می‌خورند: «سادگی». سادگی‌ای که برای «لوسین دوروبامپره»  با طمعِ شهرت پیوند خورده و برای «داوید سشار » با طمعِ ثروت!
.
خلاصه اینکه:
از امیرِ کلام (علیه السلام) منقول است که: «و لا أفسَدَ الرَّجُلَ مِثلُ الطَّمَعِ»، گمانم همه حرف بالزاک همین است؛ چه آرزوها و چه رؤیاها و چه جان‌ها و چه جهان‌هایی که به خاطر طمع از بین نرفته است...
        

2