یادداشت احمد رضائیان
1403/2/27
اگر نویسندگان روس را خالق بیچونوچرای «روابط درونی» افراد بدانیم، بیشک نویسندگان فرانسوی خالق بیبروبَرگرد «روابط بیرونی» افراد میشوند! انتظار نابجایی است که از بالزاک و رولان و هوگو و پروست کتابی بخوانید و فکر کنید که نویسنده بیخیال ترسیم نقطه به نقطه زندگی سینوسی قهرمانانش شود و فقط به رسم بر مبنای نمونهبرداری کفایت کند؛ پس برای خواندن هر کتاب قطور فرانسوی ابتدا چند روزی مراقبه کنید تا آمادگی آنالیز هزاران هزار جزئیات ریز و درشت -اما مؤثر- در روند داستان را داشته باشید... . بالزاک در «آرزوهای بر باد رفته» ماجرای دو رفیق را روایت میکند، هر دو سرشار از هنر اما بدون ذرهای روحیه تحلیل: یکی «ساده» و دیگری «سادهتر». دستِ روزگار یک رفیق را از شهرستان به «پاریس» میکشاند و آنجا در زرق و برق پاریس دچار استحاله میکند و رفیق دیگر با اینکه در شهرستان مانده اما شهرستانیهای «پاریس رفته» او را دچار استحاله میکنند؛ هر دو هم چوب یک چیز را میخورند: «سادگی». سادگیای که برای «لوسین دوروبامپره» با طمعِ شهرت پیوند خورده و برای «داوید سشار » با طمعِ ثروت! . خلاصه اینکه: از امیرِ کلام (علیه السلام) منقول است که: «و لا أفسَدَ الرَّجُلَ مِثلُ الطَّمَعِ»، گمانم همه حرف بالزاک همین است؛ چه آرزوها و چه رؤیاها و چه جانها و چه جهانهایی که به خاطر طمع از بین نرفته است...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.