معرفی کتاب سکه ای از آسمان اثر جنیفرال. هالم مترجم شهلا انتظاریان

سکه ای از آسمان

سکه ای از آسمان

جنیفرال. هالم و 1 نفر دیگر
3.8
22 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

54

خواهم خواند

7

ناشر
افق
شابک
9789643698195
تعداد صفحات
296
تاریخ انتشار
1397/11/13

توضیحات

        
تابستان سال 1953 برای پنی، دختر یازده ساله، پر از چیزهای غافلگیرکننده و ناخوشایند است. او در رویای تابستانی سرشار از بستنی خامه ای گردویی، شنا و بیس بال به سر می برد. اما اوضاع به این سادگی پیش نمی رود. اول این که نمی تواند شنا کند چون مادرش می ترسد او بیماری فلج اطفال بگیرد. مهم تر این که عموی مورد علاقه اش توی اتومبیل زندگی می کند. مادربزرگش هم تا حرف از پدر پنی یعنی یکی از پسرهایش می شود، گریه سرمی دهد. دیگر این که خانواده ی پدری و مادری پنی با همدیگر حرف نمی زنند. از همه بدتر این که مادر پنی می خواهد با شیرفروش ازدواج کند. چه می شود کرد که گاهی از آسمان به جای باران مصیبت می بارد. باید دید پنی چگونه با این همه دردسر کنار می آید.

      

لیست‌های مرتبط به سکه ای از آسمان

نمایش همه
ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخرآخرین روز خانم بیکسبیقصه های مجید

کتاب‌های واقع‌گرا برای نوجوان‌ها

47 کتاب

"واقع‌گرا" که همان معادل فارسی رئال است و کتاب‌های واقع‌گرای نوجوان، در مورد زندگی واقعی نوجوان‌هاست‌. دوستی، تنهایی، غم، بیماری، موفقیت... همه در نوجوانی. کتاب‌های واقع‌گرای این لیست اغلب مخصوص نوجوان‌های بالای ۱۲ سال یا کتابخوان‌های بالای ۱۰ سال است. در نگاه خودم این رده‌بندی هیچ سقفی ندارد؛ اگر شما از خواندن کتاب نوجوان لذت می‌برید این لیست برای شماست، اگر مربی یا والدین نوجوان هستید هم‌ کمک‌تان می‌کند کمی مثل نوجوان‌ها فکر کنید. از طرفی واقع‌گراهای نوجوان، اغلب کتاب‌های نرم و لطیف و امیدواری هستند که راحت و سریع خوانده می‌شوند و اغلب بعد از خواندنش احساس خوبی‌ دارید، برای همین همیشه سعی می‌کنم هر چند وقت یک بار، یک واقع‌گرای نوجوان بخوانم. کتاب‌هایی را که خوانده‌ام، به ترتیبی که دوست داشته‌ام در این لیست قرار دادم و این علاقه کاملاً شخصی است. فقط جلد اول مجموعه‌های چندجلدی، در لیست قرار دارد.

174

یادداشت‌ها

Mika

Mika

1403/10/9

          بنظر من ما کتابارو پیدا نمیکنیم. بلکه این کتابها هستن که مارو پیدا میکنن. در زمان مناسب. تا اون زمان صبر میکنن. این کتاب  شش ساله منتظره تا کسی اونو بخواند.واقعا زیبا بود. برای منی که به ایتالیایی ها علاقه دارم جذاب بود. دلم برای پنی وعمو دامینیک تنگ میشه. اخرش خیلی گریه کردم. البته پایان زیبایی داشت. واقعا برای خواندنش تا الان بیدار موندم و البته فردا امتحان دارم... ولی ارزشش رو داشت. بی نهایت عاشق عمو دامینیکم  که اینقدر از خودگذشته و مهربان بود. پنی عزیزم که فکر نکنم فراموشش کنم. به طرز عجیبی خیلی دوستش دارم. فضای کتاب حالتی قدیمی داشت. حالتی صمیمی. منو یاد مهمانی هایی که در بچگی میرفتم انداخت. الان حتی بیشتر عاشق ایتالیایی ها هستم. همیشه توی هر کشوری مردم با خارجی ها رفتار متفاوتی دارن. اونا رو از خودشون نمیبینن. مثل یه لکه قهوه روی پیراهن سفید اونا رو میبینن. توی این کتاب به خوبی این رفتارها نشان داده شده. مخصوصا در دوران جنگ که وجود همه پر از ترس است افرادی که اهل ان کشور نباشند حتی اگه بی گناه باشن هم بازم شبیه قاتلها دیده میشوند. این از روش دید ما انسانهاست. اینکه چرا اصلا اینطوری نگاه میکنیم؟ به انها؟ انها  رو از خودمان نمیدانیم. ولی در نهایت همه انسانیم. چه در مردم کشور خودمان چه در افراد خارجی همیشه مردمانی نژاد پرست دیده میشه. اما دلم میخواد از اعماق وجودم بگم که واقعا هیچ نژادی بد نیست. هیچکس لایق بی احترامی نیست مگر خودش اینکار را بکند. بنظرم مفهوم این کتاب این بود. مفهومی که مدتهاست دارم بهش فکر میکنم. امیدوارم روزی مردم  بپذیرند که در همه جا بد و خوب پیدا میشود ولی اگه تصمیم بگیریم به هم دشمن نگاه کنیم فقط اوضاع را بدتر میکنیم و همان اتفاق های گذشته تکرار میشود. 
        

45

          کتاب سکه‌ای از آسمان اثر جنیفر ال هالم درمورد یه دخترِ نوجوونِ ۱۲ ساله‌ به اسم پنی‌ـه. پنی پدرش رو از دست داده و با مادر و پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می‌کنه. اون کلی سوال درمورد پدرش داره که اون چجور آدمی بوده و چجوری فوت شده اما هیچ‌کس به سوالاش جواب قانع‌کننده نمی‌ده. خانواده‌ی پدری پنی که ایتالیایی‌ان و خانواده‌ی مادری‌اش با هم هیچ صحبتی نمی‌کنن.

خلاصه‌ی پشت کتاب: «تابستان سال ۱۹۵۳ برای پنی دختر یازده ساله پر از چیزهای غافلگیرکننده و ناخوشایند است. او در رویای تابستانی سرشار از بستنی خامه‌ای گردویی شنا و بیس‌بال به سر می‌برد. اما اوضاع به این سادگی پیش نمی‌رود اول این که نمی تواند شنا کند چون مادرش می‌ترسد او بیماری فلج اطفال بگیرد. مهم‌تر این که عموی مورد علاقه‌اش توی اتومبیل زندگی می‌کند. مادربزرگش هم تا حرف از پدر پنی یعنی یکی از پسرهایش می‌شود گریه سر می‌دهد. دیگر این که خانواده‌ی پدری و مادری پنی با همدیگر حرف نمی‌زنند.»

احساس می‌کنم بهترین کتاب نوجوانی بود که خوندم. نمی‌دونم دقیقا چه چیزی باعث می‌شد خوندنش این‌قدررر لذت‌بخش و دوست‌داشتنی باشه. مطمئنم همیشه خانواده‌ی ایتالیایی و پدری پنی رو فراموش نمی‌کنم چون خیلی دوست‌داشتنی و جالب بودن. عمو دامینیک تا ابد توی قلبم به عنوان شخصیت محبوب می‌مونه و ای کاش بیشتر  توی کتای بهش پرداخته شده بود. متن کتاب فوق‌العاده روون بود و اصلا نمی‌شد ازش دل کند. فصلای آخر رو خیییییلی دوست داشتم. ترجمه‌ی نشر افق هم عالیه بود و به بهترین شکل تونسته بود لحن و حس متن کتاب رو حفظ کنه؛ فقط تنها مشکلی که من داشتم با تصویر جلد کتاب بود. به نظرم می‌تونست یه تصویر جلد خیییلی خوب و جالب داشته باشه و همینجوری آدم‌هارو به خوندنش جذب کنه. نمی‌دونم چرا ولی من وقتی کتاب رو توی کتاب‌خونه دیدم ناخودآگاه فکر کردم کاملا درمورد جنگه! ای کاش که توی چاپ‌های جدید (اگه چاپ جدید داشته باشه) هم تصویر جلد رو تغییر بدن هم رنگ بک‌گراند کتاب رو. :(
خلاصه بگم که واقعا برای من پرفکت بود. عاشقش هستم و خواهم بود و ای کاااش داستان طولانی‌تر و بازتر یا حتی مجموعه‌ی چندجلدی بود چون واقعا پتانسیلشو داره. 
حاضرم تا آخر عمرم فقط کتاب نوجوان بخونم.
        

5