معرفی کتاب سکه ای از آسمان اثر جنیفرال. هالم مترجم شهلا انتظاریان

سکه ای از آسمان

سکه ای از آسمان

جنیفرال. هالم و 1 نفر دیگر
3.5
12 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

35

خواهم خواند

5

ناشر
افق
شابک
9789643698195
تعداد صفحات
296
تاریخ انتشار
1397/11/13

توضیحات

        
تابستان سال 1953 برای پنی، دختر یازده ساله، پر از چیزهای غافلگیرکننده و ناخوشایند است. او در رویای تابستانی سرشار از بستنی خامه ای گردویی، شنا و بیس بال به سر می برد. اما اوضاع به این سادگی پیش نمی رود. اول این که نمی تواند شنا کند چون مادرش می ترسد او بیماری فلج اطفال بگیرد. مهم تر این که عموی مورد علاقه اش توی اتومبیل زندگی می کند. مادربزرگش هم تا حرف از پدر پنی یعنی یکی از پسرهایش می شود، گریه سرمی دهد. دیگر این که خانواده ی پدری و مادری پنی با همدیگر حرف نمی زنند. از همه بدتر این که مادر پنی می خواهد با شیرفروش ازدواج کند. چه می شود کرد که گاهی از آسمان به جای باران مصیبت می بارد. باید دید پنی چگونه با این همه دردسر کنار می آید.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سکه ای از آسمان

لیست‌های مرتبط به سکه ای از آسمان

یادداشت‌ها

Mika

Mika

1403/10/9

          بنظر من ما کتابارو پیدا نمیکنیم. بلکه این کتابها هستن که مارو پیدا میکنن. در زمان مناسب. تا اون زمان صبر میکنن. این کتاب  شش ساله منتظره تا کسی اونو بخواند.واقعا زیبا بود. برای منی که به ایتالیایی ها علاقه دارم جذاب بود. دلم برای پنی وعمو دامینیک تنگ میشه. اخرش خیلی گریه کردم. البته پایان زیبایی داشت. واقعا برای خواندنش تا الان بیدار موندم و البته فردا امتحان دارم... ولی ارزشش رو داشت. بی نهایت عاشق عمو دامینیکم  که اینقدر از خودگذشته و مهربان بود. پنی عزیزم که فکر نکنم فراموشش کنم. به طرز عجیبی خیلی دوستش دارم. فضای کتاب حالتی قدیمی داشت. حالتی صمیمی. منو یاد مهمانی هایی که در بچگی میرفتم انداخت. الان حتی بیشتر عاشق ایتالیایی ها هستم. همیشه توی هر کشوری مردم با خارجی ها رفتار متفاوتی دارن. اونا رو از خودشون نمیبینن. مثل یه لکه قهوه روی پیراهن سفید اونا رو میبینن. توی این کتاب به خوبی این رفتارها نشان داده شده. مخصوصا در دوران جنگ که وجود همه پر از ترس است افرادی که اهل ان کشور نباشند حتی اگه بی گناه باشن هم بازم شبیه قاتلها دیده میشوند. این از روش دید ما انسانهاست. اینکه چرا اصلا اینطوری نگاه میکنیم؟ به انها؟ انها  رو از خودمان نمیدانیم. ولی در نهایت همه انسانیم. چه در مردم کشور خودمان چه در افراد خارجی همیشه مردمانی نژاد پرست دیده میشه. اما دلم میخواد از اعماق وجودم بگم که واقعا هیچ نژادی بد نیست. هیچکس لایق بی احترامی نیست مگر خودش اینکار را بکند. بنظرم مفهوم این کتاب این بود. مفهومی که مدتهاست دارم بهش فکر میکنم. امیدوارم روزی مردم  بپذیرند که در همه جا بد و خوب پیدا میشود ولی اگه تصمیم بگیریم به هم دشمن نگاه کنیم فقط اوضاع را بدتر میکنیم و همان اتفاق های گذشته تکرار میشود. 
        

25