معرفی کتاب سم هستم، بفرمایید اثر داستین تائو مترجم پریسا رجوند

سم هستم، بفرمایید

سم هستم، بفرمایید

داستین تائو و 2 نفر دیگر
4.4
14 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

34

خواهم خواند

7

ناشر
آبیژ
شابک
9786229394212
تعداد صفحات
260
تاریخ انتشار
1403/2/6

توضیحات

        داستین تائو، در کتاب من سم هستم، شما را به درامی عاشقانه و پراشک‌ولبخند دعوت می‌کند. یک تصادف غم‌انگیز، عشق همیشگی جولی یعنی سم را از او می‌گیرد. جولی روز‌های سختی را پشت سر می‌گذارد و بیش از هرچیز، دلتنگ شنیدن دوباره‌ی صدای سم است. روزی با ناامیدی با شماره‌ی تلفن همراه سم تماس می‌گیرد تا شاید بتواند صدای او را روی پیغام‌گیر بشنود؛ اما اتفاق غیرمنتظره‌ای رخ می‌دهد و مسیر زندگی جولی را به سمت دیگری می‌برد. گفتنی‌ست این اثر در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز قرار دارد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سم هستم، بفرمایید

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به سم هستم، بفرمایید

یادداشت‌ها

        دوستش داشتم، یه رمان عاشقانه اما بسیار غم انگیزه. دلم خیلی برای سم و جودی می‌سوزه، اونا همدیگرو خیلی دوست دارن، اما خب قراره تا ابد از هم دیگه جدا بشن، فکر میکردم پایان کتاب قرار نیست یه پایان شاد باشه، ولی پایانش بیش از حد تصورم غم انگیز بود و باعث تر شدن چشمام شد. کتاب میخواد که بهمون یاد بده، باید گذشت، از اونهایی که روزی بودند اما دیگر نیستند، باید گذشت و بعد آنها هم زندگی کرد. عشق خیلی زیباست و این کتاب هم برخی از جنبه های زیبای عشق رو نشون میده. کتاب رو دوست داشتم ولی کاش هرگز نمی‌خوندمش، غمش به شدت روی دلم سنگینی می‌کنه.

کاش من هم روزی بتونم زیبای های عشق رو درک و تجربه کنم:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          کتاب حاضر رمانی است عاشقانه و با احساس از داستین تائو. او داستان جولی دختر هفده ساله و سم را روایت می‌کند. یک عاشقانه ای که برنامه های زیادی برای آینده شان دارند. جولی در رویای نویسندگی و سم با هدف نوازندگی روزهایشان را سپری می‌کنند. آنها در فکر ازدواج و رسیدن به اهدافشان هر روز رویاهای زیبایشان را مرور می‌کردند که ناگهان حادثه ای تلخ تمام اینها را نابود می‌کند. سم تصادف می‌کند و جان خود را ازدست می‌دهد و جولی در مواجهه با این فقدان دچار غم و اندوه شده و در پی فراموش کردن گذشته خود برمی آید.اما نویسنده داستان، مخاطب خود را رها نمی‌کند و او را با رویاهای دیگری همراه می‌کند. جولی بعد از این اتفاقات به طرز عجیبی یک وویس از سم دریافت می‌کنید.به تلفن او زنگ می‌زند و سم جواب او را می‌دهد. برای من این رمان از هیجان انگیزترین رمان هایی بود که خواندم. یک رمان احساسی و عاشقانه که با دردها و فقدان هایش شما را متعجب و شگفت زده می‌کند. 
        

0

اوه،خیلی ک
          اوه،خیلی کتاب غمگینی بود واقعا... 
در طول خوندن کتاب کلی گریه کردم اما آخرش فقط بغض کردم و دلم برای سم سوخت،فقط همیشه حس میکردم اینکه آدم ها بعد از مرگِ یه نفر سعی میکنن فراموشش کنن و به زندگی خودشون ادامه بدن انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده خیلی خودخواهانه است واقعا... 
به نظرم وقتی کسی میمیره باید ما همیشه بهش فکر کنیم،به خاطرات خوبی که باهاش داریم،هروقت یه کاری انجام میدیم که یادش میوفتیم به جای گریه کردن لبخند بزنیم و با خودمون دعا کنیم که توی جای خوبی باشه و اون رو به عنوان یه انسان خوب به یاد بیاریم،سعی در فراموش کردن اون فرد خیلی کارِ خودخواهانه و  بدیه به نظرم! 
و در مورد رابطه ی سم و جولی باید بگم که من اوایل به جولی حسادت میکردم ولی الان به نظرم خداحافظی و رها کردن برای جولی سخت تر از همه ی ماهاست،اینکه یهویی یه نفر رو از دست بدی و تموم بشه خیلی راحت تر از اینه که دوباره به دستش بیاری و یهو مجبور به خداحافظی دوباره میشی،اینطور مجبوری دوبار خداحافظی کنی و این دردناکه... 
البته شاید در این مورد که جولی همچین دوست پسری داشت حسادت کنم😔😂
سم واقعا خیلی انسانِ خوب و حمایتگر و مهربونی بود و به نظرم همه ی ماها به یه همچین آدمی تو زندگیمون نیاز داریم،البته مهم تر از همه ی اینا اینکه کادوهای دست ساز درست میکرد و همچنین علایق خاص و جذابش مهم ترین چیزها بودن و اون یجورایی فوق العاده بود!! 
فکر میکنم اینکه کتاب حوصله سر بر و کند شروع نشه برام خیلی مهمه،البته که این کتاب در کل کتاب آرومی بود ولی شروعش خسته کننده نبود و این برام خیلی مهم بود و در کل به طرز عجیبی به دلم نشست و عمیقا دوستش داشتم،ولی امیدوار بودم  پایانش گریه دار تر باشه حداقل به احترام سم!! 
بهرحال من کتاب ها و فیلم سریال هایی که به گریه میندازنم رو بیشتر دوست دارم چون بیشتر حس میشن،بیشتر به یادم میمونن و بیشتر به قلبم نفوذ میکنن و این کتاب هم جزو همون دسته است،خیلی دوستش داشتم واقعا:))... 
میخوام که به جای جولی به سم بگم که...هیچوقت فراموشت نمیکنم سم،تو همیشه توی زندگی من مثل یه شکوفه گیلاس روشن و خاطره انگیز و خوبی،تو همیشه توی تک تک لحظات زندگیم حضور داری، توی قلبم،مغزم و توی روح من تو همیشه باقی میمونی سم.من رو ببخش ولی هیچوقت نتونستم همونطور که بهت قول داده بودم فراموشت کنم،آدم چطور میتونه بخشی از وجودش رو فراموش کنه؟! 
فراموش کردن خودت به معنای رها کردن خودته،اینکه خودت رو توی تاریکی رها کنی و من این رو نمیخوام پس ترجیح میدم تا همیشه با حضورت زندگی کنم:))...!
        

18