مادراپورمادراپورروبر مرل و 1 نفر دیگر3.65 نفر |3 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن1خواندهام8خواهم خواند5توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب مادراپور، نویسنده روبر مرل.داستان روانشناسانه دهه 1970 میلادی ادبیات داستانی ادبیات فرانسه پرفروش های ایران کتاب رمان ادبیات معاصرلیستهای مرتبط به مادراپورمصطفا جواهریکتابهایی که سال ۰۱، میهمانشان بودم!71 کتابتصمیم داشتم سال ۱۴۰۱، ۷۵ کتاب بخوانم. نشد. ۷۲ تا خواندم. تا ببینیم امسال چه میشود.027یادداشتهای مرتبط به مادراپورمصطفا جواهری1401/04/07 خب. بالاخره تموم شد. بعد از قلعه مالویل، این دومین کتابی بود که از مرل خوندم. داستان، یک روایت نمادین از انسان معاصره. ۱۶ نفر که مسافر یک پروازِ بدون خلبان هستند به مکانی نامعلوم. غیر از زن و شوهر هندی که نمایندهٔ انسانِ شرقیِ تروریست هستند، باقی ۱۴ نفر نام و مشخصات خودشون رو دارند! ویژگیهای روانشناختی هرکدام از این ۱۴ نفر که جای خودش رو داره. اما به نظرتون اونی که درک درست و بینش دقیقی از اتفاقاتی که داره میافته، داره کیه؟ آفرین! یک همجنسگرا! و به همین میزان هم فکر میکنم که خود نویسنده هم دچار اختلالات جنسی بوده. کتاب پر از توصیفات با قوام و شخصیتپردازیهای عمیق است. برخلاف دیگران، فکر میکنم که یک ریتم بهشدت کند داره و گاها کسلکننده. و چقدر انسان غربیِ بدونِ دریافت حقیقت، معنویت، شریعت و طریقت، پست و ترحمبرانگیز و بیچاره است! آخرین نسخههای موجود از چاپ سال ۸۰ رو ممکنه بتونید به زور پیدا کنید. 19پیمان قیصری1402/10/18 داستان با ورود مردی به نام سرجیوس به فرودگاه شروع میشه. فرودگاه بسیار سوت و کوره و هیچکس نیست تا جایی که سرجیوس تصور میکنه کارکنان فرودگاه در اعتصاب هستند. اما در نهایت یک مهماندار زن به اون میگه که مسافران و هواپیما منتظر اون هستند. هواپیمایی به مقصد مادراپور. هواپیما ۱۶ مسافر داره که در همه چیز با هم متفاوتند و طرز قرار گرفتن صندلیهای هواپیما هم بسیار متفاوته، به شکل صندلیهایی اطراف یک میز کنفرانس. مشخصا داستان داره به طور سمبولیک به زندگی انسانها و رفتارشون نسبت به هم و دید آدمها به خدا میپردازه. داستانی که سوال مطرح میکنه و در اون منتظر پاسخی نباید باشید. موضوع داستان جالبه اما تکراری و این تکرار و فضا و گفتگوهای بین شخصیتهای داستان حس تازگی به آدم نمیده. در مجموع کتاب متوسطی بود. ه 00سهیل خرسند1402/05/27 آغازی هیجانانگیز، پرداختی حوصله سر بر و پایانی باشکوه. بر کسی پوشیده نیست که روبر مرل به عنوان سلطان داستاننویسی، یکی از نویسندههای محبوب من است که بدون استثنا به سراغ هر رمانی از او میروم، من را شگفتزده میکند. از این تریبون از کتایون که در گذشتهی نه چندان دور، زمانی که جوانتر بودم، موجبات آشنایی من را با قلمش فراهم کرد تشکر و دستش را از راه دور به گرمی بفشارم. اما مادراپور چیست یا کجاست و در آن چه خبر است... مادراپور کشوریاست خیالی در شمال هند. سرجیوس شخصیت اصلی داستان با چمدانش راهی فرودگاهی میشود که برخلاف همیشه خالی از سکنه شده است. او در ابتدا فکر میکند لابد اعتصابی در کار است اما در ادامه به شکل هیجانانگیزی که در داستان میخوانیم، سوار هواپیمای چارتری میشود که با هواپیماهای مسافربری که همهی ما میشناسیم تفاوت دارد. این هواپیما نه خلبان دارد و نه سایر خدمهی پرواز را، نه صندلیهایش همانند سایر هواپیماهاست و نه تعداد مسافرانش. او و چهارده تن دیگر از مسافران هواپیما به هوا بلند میشوند و راهی مادراپور میگردند و در مسیر پرواز کلیه اتفاقات داستان به وقوع میپیوندد. روبر مرل، همان روبر مرل همیشگی بود. اگر نمایشنامهی «سیزیف و مرگ» و رمان «مرگ کسب و کار من است» را از آثارش جدا نمایم، در «مالویل»، «جزیره» و حالا در «مادراپور» کاملا برای مشخص است که یکسری دغدغه در ذهن روبر مرل نهادینه گشته اما با وجود آن شباهتها، مادراپور تفاوت بنیادینی با آن دو شاهکار نیز داشت. روبر مرل در مادراپور با زبان استعاره سخن گفت: منظورش از دایره مسافران هواپیمایی بودند که بین زمین و آسمان در حال نبرد با مرگ و زندگی بودند. دنیایی که روبر مرل در مادراپور خلق کرد، دنیای کافکایی بود. هیچ کدام از شخصیتها برای تغییر شرایط کاری انجام نمیدادند. همه سرنوشت را پذیرفته بودند و گویی هیچ راهی برای تغییر وجود نداشت. شخصا نمیدانم که آیا مرل در هنگام نوشتن مادراپور تحت تاثیر کافکا قرار داشت یا خیر، اما این فضا شدیدا من را به یاد کافکا میانداخت. بهترین داستانی که از مرل خواندم نبود. قطعا اگر بخواهم رمانهایی که از مرل خواندهام را بر اساس میزان محبوبیت طبقهبندی نمایم، بدین ترتیب خواهد بود: ۱-جزیره ۲-مالویل ۳-مرگ کسب و کار من است ۴-مادراپور. همانطور که پیشتر نوشتم، پرداخت داستان برای حقیر کسل کننده بود، اما این بدین معنی نیست که برای خوانندهای که از او چیزی نخوانده، خواندن ریویوی من به او بگوید مرل گزافهگوست. مرل از آن دسته نویسندگانی همانند پروست و بالزاک نیست که با توصیفهایشان روح و روان خواننده را به نابودی بکشاند، اما قویا معتقدم که در این داستان میتوانست دیالوگهای زیادی را حذف و داستانش را کم حجم نماید. حرف آخر نمرهای که برای مادراپور عادلانه میدانم، سه و نیم ستاره است اما به خاطر علاقهام به آقای مرل و لیاقتی که قلمش دارد، چهار ستاره برایش منظور میکنم و دوستان کتابخوانم را به خواندن کتابهایش دعوت مینمایم. 012