معرفی کتاب مادراپور اثر روبر مرل مترجم مهدی سمسار

مادراپور

مادراپور

روبر مرل و 1 نفر دیگر
3.2
12 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

13

شابک
9789644870491
تعداد صفحات
384
تاریخ انتشار
1380/11/6

توضیحات

        رمان «مادراپور» نوشته روبر مرل، داستانی علمی‌تخیلی و روان‌شناختی است که با پرواز یک هواپیمای چارتر از پاریس به مقصد شهری مرموز به نام مادراپور آغاز می‌شود. این هواپیما پانزده مسافر را حمل می‌کند؛ افرادی با انگیزه‌ها، اهداف و پیشینه‌های گوناگون. مادراپور، شهری خیالی و ناشناخته، مکانی پر از رمز و راز است که برای مسافرانش نمادی از آرزوها، امیدها و حتی ترس‌هاست. هر مسافر در ذهن خود تصویری خاص از این مقصد دارد.
در میانه راه، دو هواپیماربای مسلح وارد صحنه می‌شوند و کنترل پرواز را به دست می‌گیرند و اموال و مدارک مسافران را ضبط می‌کنند اما برخلاف انتظار، مسیر هواپیما را تغییر نمی‌دهند. این تصمیم عجیب، نگرانی و سردرگمی مسافران را افزایش می‌دهد. در ادامه، مسافران متوجه می‌شوند که هواپیما به‌صورت خودکار و بدون دخالت خدمه یا خلبان هدایت می‌شود. این کشف، وحشت و ناامیدی را در میان آن‌ها تشدید می‌کند و به واکنش‌های روان‌شناختی متنوعی منجر می‌شود.

      

لیست‌های مرتبط به مادراپور

یادداشت‌ها

9

          آغازی هیجان‌انگیز، پرداختی حوصله سر بر و پایانی باشکوه.
بر کسی پوشیده نیست که روبر مرل به عنوان سلطان داستان‌نویسی، یکی از نویسنده‌های محبوب من است که بدون استثنا به سراغ هر رمانی از او می‌روم، من را شگفت‌زده می‌کند. از این تریبون از کتایون که در گذشته‌ی نه چندان دور، زمانی که جوان‌تر بودم، موجبات آشنایی من را با قلمش فراهم کرد تشکر و دستش را از راه دور به گرمی بفشارم.

اما مادراپور چیست یا کجاست و در آن چه خبر است...
مادراپور کشوری‌است خیالی در شمال هند. سرجیوس شخصیت اصلی داستان با چمدانش راهی فرودگاهی می‌شود که برخلاف همیشه خالی از سکنه شده است. او در ابتدا فکر می‌کند لابد اعتصابی در کار است اما در ادامه به شکل هیجان‌انگیزی که در داستان می‌خوانیم، سوار هواپیمای چارتری می‌شود که با هواپیماهای مسافربری که همه‌ی ما می‌شناسیم تفاوت دارد. این هواپیما نه خلبان دارد و نه سایر خدمه‌ی پرواز را، نه صندلی‌هایش همانند سایر هواپیماهاست و نه تعداد مسافرانش. او و چهارده تن دیگر از مسافران هواپیما به هوا بلند می‌شوند و راهی مادراپور می‌گردند و در مسیر پرواز کلیه اتفاقات داستان به وقوع می‌پیوندد.

روبر مرل، همان روبر مرل همیشگی بود.
اگر نمایشنامه‌ی «سیزیف و مرگ» و رمان «مرگ کسب و کار من است» را از آثارش جدا نمایم، در «مالویل»، «جزیره» و حالا در «مادراپور» کاملا برای مشخص است که یکسری دغدغه در ذهن روبر مرل نهادینه گشته اما با وجود آن شباهت‌ها، مادراپور تفاوت بنیادینی با آن دو شاهکار نیز داشت. روبر مرل در مادراپور با زبان استعاره سخن گفت: منظورش از دایره مسافران هواپیمایی بودند که بین زمین و آسمان در حال نبرد با مرگ و زندگی بودند.

دنیایی که روبر مرل در مادراپور خلق کرد، دنیای کافکایی بود.
هیچ کدام از شخصیت‌ها برای تغییر شرایط کاری انجام نمی‌دادند. همه سرنوشت را پذیرفته بودند و گویی هیچ راهی برای تغییر وجود نداشت. شخصا نمی‌دانم که آیا مرل در هنگام نوشتن مادراپور تحت تاثیر کافکا قرار داشت یا خیر، اما این فضا شدیدا من را به یاد کافکا می‌انداخت.

بهترین داستانی که از مرل خواندم نبود.
قطعا اگر بخواهم رمان‌هایی که از مرل خوانده‌ام را بر اساس میزان محبوبیت طبقه‌بندی نمایم، بدین ترتیب خواهد بود:
 ۱-جزیره ۲-مالویل ۳-مرگ کسب و کار من است ۴-مادراپور.
همان‌طور که پیشتر نوشتم، پرداخت داستان برای حقیر کسل کننده بود، اما این بدین معنی نیست که برای خواننده‌ای که از او چیزی نخوانده، خواندن ریویوی من به او بگوید مرل گزافه‌گوست. مرل از آن دسته‌ نویسندگانی همانند پروست و بالزاک نیست که با توصیف‌هایشان روح و روان خواننده را به نابودی بکشاند، اما قویا معتقدم که در این داستان می‌توانست دیالوگ‌های زیادی را حذف و داستانش را کم‌ حجم نماید. 

حرف آخر
نمره‌ای که برای مادراپور عادلانه می‌دانم، سه و نیم ستاره است اما به خاطر علاقه‌ام به آقای مرل و لیاقتی که قلمش دارد، چهار ستاره برایش منظور می‌کنم و دوستان کتاب‌خوانم را به خواندن کتاب‌هایش دعوت می‌نمایم.
        

13

dream.m

dream.m

5 روز پیش

          آغاز نفرت پراکنی
ایده های داستانی هرچقدر هم که خوب باشن، اما اگر خوب نوشته نشن به چه دردی میخورن؟ بنظر من مادراپور ازون کتاب های اورریتده که خوب نوشته نشده و لحظات زودگذر فلسفیدن و جامعه شناسی ش قربانی روده درازی نویسنده شدن؛ به طوری که اگر این در نهایت به صورت یک داستان کوتاه نوشته شده بود، احتمالا جاهایی ازش خوشم میومد. (چیزی شبیه بارتلبی محرر از هرمان ملویل مثلا) 
طرفدار های کتاب از ایده های خلاقانه وخاص داستان تعریف می کنن که خب البته که ایده‌ ها هم بنظرم قرضی و تکراری بودن و قبلا بهترشو دیدیم. حبس شدن توی یک فضای بسته که امکان خروج ازش وجود نداره و بعد بروز خوی حیوانی یا پست آدم ها توی این محیط سورئال شما رو یاد فیلم ملک الموت از بونوئل نمیندازه؟ یا همین ایده اسیر شدن توی جایی که امکان خروج ازش نیست، هیچ راه ارتباطی یا کمک گرفتن از بیرون نداره، با افراد مختلفی که نمیشناسی شون و بعد وقوع نوبتی مرگ تک تک اونها رو قبلا توی ده بچه زنگی از آگا کریستی نخوندید؟ از اون مهمتر ایده ای که فلسفه جبر و اختیار رو دنبال میکنه هستش که بنظر میاد هسته مرکزی داستانه، این رو قبلا و خیلی بهتر دنی دیدرو توی ژاک قضا و قدری ازش استفاده کرده. شاید یکی بیاد بگه این رمان یه داستان نمادینه، خب باشه قبول، ولی من اگه دنبال نماد بودم که میرفتم راز داوینچی از دن براوون رو دوباره میخوندم. یا شاید بعضیا عاشق فضای کافکایی رمان شدن، خب اینا چرا نمیرن کتابای کافکا رو بازم بخونن و دنبال این فضا توی رمان های کس دیگه ان؟
همونطور که همیشه گفتم، من با ایده های قرضی و تکراری مشکلی ندارم اصولا، ولی به شرطی که بهتر از اون منبع الهام اصلی نوشته بشن که خب بنظرم اینجا نه ! درنیومده.
پایان نفرت پراکنی
        

0