یادداشت سهیل خرسند

مادراپور
        آغازی هیجان‌انگیز، پرداختی حوصله سر بر و پایانی باشکوه.
بر کسی پوشیده نیست که روبر مرل به عنوان سلطان داستان‌نویسی، یکی از نویسنده‌های محبوب من است که بدون استثنا به سراغ هر رمانی از او می‌روم، من را شگفت‌زده می‌کند. از این تریبون از کتایون که در گذشته‌ی نه چندان دور، زمانی که جوان‌تر بودم، موجبات آشنایی من را با قلمش فراهم کرد تشکر و دستش را از راه دور به گرمی بفشارم.

اما مادراپور چیست یا کجاست و در آن چه خبر است...
مادراپور کشوری‌است خیالی در شمال هند. سرجیوس شخصیت اصلی داستان با چمدانش راهی فرودگاهی می‌شود که برخلاف همیشه خالی از سکنه شده است. او در ابتدا فکر می‌کند لابد اعتصابی در کار است اما در ادامه به شکل هیجان‌انگیزی که در داستان می‌خوانیم، سوار هواپیمای چارتری می‌شود که با هواپیماهای مسافربری که همه‌ی ما می‌شناسیم تفاوت دارد. این هواپیما نه خلبان دارد و نه سایر خدمه‌ی پرواز را، نه صندلی‌هایش همانند سایر هواپیماهاست و نه تعداد مسافرانش. او و چهارده تن دیگر از مسافران هواپیما به هوا بلند می‌شوند و راهی مادراپور می‌گردند و در مسیر پرواز کلیه اتفاقات داستان به وقوع می‌پیوندد.

روبر مرل، همان روبر مرل همیشگی بود.
اگر نمایشنامه‌ی «سیزیف و مرگ» و رمان «مرگ کسب و کار من است» را از آثارش جدا نمایم، در «مالویل»، «جزیره» و حالا در «مادراپور» کاملا برای مشخص است که یکسری دغدغه در ذهن روبر مرل نهادینه گشته اما با وجود آن شباهت‌ها، مادراپور تفاوت بنیادینی با آن دو شاهکار نیز داشت. روبر مرل در مادراپور با زبان استعاره سخن گفت: منظورش از دایره مسافران هواپیمایی بودند که بین زمین و آسمان در حال نبرد با مرگ و زندگی بودند.

دنیایی که روبر مرل در مادراپور خلق کرد، دنیای کافکایی بود.
هیچ کدام از شخصیت‌ها برای تغییر شرایط کاری انجام نمی‌دادند. همه سرنوشت را پذیرفته بودند و گویی هیچ راهی برای تغییر وجود نداشت. شخصا نمی‌دانم که آیا مرل در هنگام نوشتن مادراپور تحت تاثیر کافکا قرار داشت یا خیر، اما این فضا شدیدا من را به یاد کافکا می‌انداخت.

بهترین داستانی که از مرل خواندم نبود.
قطعا اگر بخواهم رمان‌هایی که از مرل خوانده‌ام را بر اساس میزان محبوبیت طبقه‌بندی نمایم، بدین ترتیب خواهد بود:
 ۱-جزیره ۲-مالویل ۳-مرگ کسب و کار من است ۴-مادراپور.
همان‌طور که پیشتر نوشتم، پرداخت داستان برای حقیر کسل کننده بود، اما این بدین معنی نیست که برای خواننده‌ای که از او چیزی نخوانده، خواندن ریویوی من به او بگوید مرل گزافه‌گوست. مرل از آن دسته‌ نویسندگانی همانند پروست و بالزاک نیست که با توصیف‌هایشان روح و روان خواننده را به نابودی بکشاند، اما قویا معتقدم که در این داستان می‌توانست دیالوگ‌های زیادی را حذف و داستانش را کم‌ حجم نماید. 

حرف آخر
نمره‌ای که برای مادراپور عادلانه می‌دانم، سه و نیم ستاره است اما به خاطر علاقه‌ام به آقای مرل و لیاقتی که قلمش دارد، چهار ستاره برایش منظور می‌کنم و دوستان کتاب‌خوانم را به خواندن کتاب‌هایش دعوت می‌نمایم.
      

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.