معرفی کتاب بچه های هورین اثر جی. آر. آر. تالکین مترجم فرهاد سیدلو

بچه های هورین

بچه های هورین

4.0
17 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

38

ناشر
هستان
شابک
9789645706416
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
1386/9/14

توضیحات

        از ازدواج "هورین" و "مورون" سه کودک به دنیا می آیند که "تورین" اولین آن ها است. فرزند دوم اندکی پس از به دنیا آمدن می میرد و هنوز فرزند سوم پا به جهان نگذاشته که پدر به جنگ با پادشاه پلیدی ها رفته و به دست وی اسیر می شود. مادر پس از این که دهکده به دست دشمن تصاحب می شود تورین را نزد انسان واره ها می فرستد با این اندیشه که آن جا در امان خواهد بود. اما پادشاه پلیدی و سیاهی فرزندان هورین و مورون را نفرین کرده و این نفرین هم چون سایه ای در پی آن هاست. تورین در گذشت سال ها به جوانی نیرومند و همیشه پیروز مبدل شده و همین او را دچار غروری عجیب می گرداند. جوان قدرتمند برای مبارزه با دشمنان سرزمین خویش راهی جنگل ها و کوه ها می شود و هربار عده ای او را به رهبری انتخاب کرده و به پیروی از وی می پردازند. اما بدون این که خود بداند سایه ی نفرین پادشاه سیاهی همیشه با اوست و همین باعث می شود تا همراهانش صدمه دیده و از بین بروند. تورین در جنگی بزرگ از بزرگ ترین نیروی شاه اهریمن ها که هم چون اژدهایی عظیم الجثه است شکست خورده و به تحریک وی در پی خواهر و مادر خویش روان می شود. غافل از این که خواهر نیز به جادو گرفتار شده و نام و نشان خویش را از یاد برده است. تورین در دهکده ای با خواهر خود روبه رو شده و به عشق وی گرفتار آمده و با او ازدواج می کند. پس از آن دوباره به جنگ اژدها رفته و او را شکست می دهد، اما از خون وی دستش سوخته و بی هوش می شود. همسرش که در پی او روان شده با مرگ اژدها از چنگال جادو رها می شود و از غم آن چه که پیش آمده خود را در دره انداخته و از بین می برد. تورین نیز پس از اطلاع از واقعه خود را می کشد. چندی بعد پادشاه سیاهی هورین را آزاد کرده و وی بر سر قبر فرزندانش، همسر خویش را می یابد.
      

لیست‌های مرتبط به بچه های هورین

یادداشت‌ها

مریم :)

مریم :)

1401/8/9

        جا داره به شعر پرمغزی اشاره کنم🚶🏻‍♀️:
"کبوتر بچه بودم مادرم مرد
مرا ب دایه دادن، دایه‌ام مرد
منو با شیر گاو آموخته کردن
ز بدبختی من گوساله هم مرد"
😐🤣
واقعن حکایت هورین و زن و بچه هاش بود
چرا؟! واقعن چرا؟
کاش یکی از تالکین فقط میپرسید چرا!
چرا انقده بدبختی براشون نوشتی؟ بابا بدبختی یکی دوتا .. اقلن ی راه نفس میذاشتی خوب 🚶🏻‍♀️
دلم کباب شد .. این تورین بچه ب طلا دس زد سنگ شد ینی 
هعی... 🚶🏻‍♀️💔

پ.ن: به‌لگ ام ک نگم اصن... اون ی تنه جرواجر کرد قلبمو 🚶🏻‍♀️
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10