معرفی کتاب آنتیگونه اثر سوفوکلس مترجم نجف دریابندری

آنتیگونه

آنتیگونه

سوفوکلس و 1 نفر دیگر
4.3
29 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

48

خواهم خواند

24

ناشر
آگه
شابک
9789643292775
تعداد صفحات
148
تاریخ انتشار
1399/9/16

توضیحات

        
در سال 480 پ م.مردم شهر آتن،که پیروزی خود را بر ایرانیان در جنگ سالامیس جشن می گرفتند،زیباترین پسر شهر را برگزیدند تا رقص و آواز جوانان شهر را رهبری کند.این پسر 16 ساله،که سوفوکلس فرزند سوفیلوس نام داشت،89 سال زندگی کرد و بیش از 120 نمایش نامه نوشت و روی صحنه آورد.

      

لیست‌های مرتبط به آنتیگونه

یادداشت‌ها

          کتاب متشکل است از یک مقدمه مفصل از مرحوم دریابندری، یک مقاله از هایدگر، یک مقاله از فروید و متن ترجمه شده تراژدی آنتیگونه. 

در ابتدا مرحوم دریابندری متذکر می‌شود که چند ترجمه پیش از این از تراژدی حاضر انجام شده. ترجمه مرحوم سعیدی که بلا موضوع است اما ترجمه مرحوم مسکوب قابل اعتناست. و من علی رغم توضیحات مترجم تا آخر نیز نفهمیدم ضرورت ترجمه دوباره این اثر چه بوده!

مقدمه شامل یک توضیح مفصل درباره تفسیر آنتیگونه به قلم مرحوم دریابندری است که برای من چیزی نداشت. در آخر مقدمه نیز ایشان تفسیر هگل از این تراژدی را به قلم خود آورده که باز هم نفهمیدم چه میگوید. حقیر این نافهمی را از فهم ناقصم (که البته هست!) نمی‌دانم و به نظرم مترجم بحث را خوب تقریر نکرده.

مقاله اول متعلق به هایدگر است با عنوان «رساله‌ای برای انسان». هایدگر در این مقاله هایدگروار دومین سرود هم‌سرایان را مبنا قرار داده و با ریشه‌شناسی واژه‌های یونانی به کار رفته در متن شعر، آن قدر کلمات را می‌شکافد تا معنایی از آن گرفته و تفسیر خود را ارائه دهد.

متن سخت و غامض هایدگر علیرغم دقت ریشه‌شناختی و واژگانی‌اش چندان چیزی برای ارائه ندارد. آنقدر که من فهمیدم هایدگر میخواهد نشان دهد که در یونان تراژیک انسان را چطور می‌فهمیدند اما در نهایت تفسیر آنها از انسان بسیار نزدیک به تفسیر خودش از انسان است!


اما اما مقاله فروید.

«‌در زندگی همه کودکانی که روان‌نژند می‌شوند، نقش اصلی را پدر و مادر آنها بازی می‌کنند.»

در طول خواندن تراژدی اودیپوس، هرگاه یاد عقده ادیپ میوفتادم، در ذهنم می‌گذشت که فروید چه ادعای بی‌ربطی دارد! تنفس در دنیای اسطوره کجا و رانه‌های مدرنی که فروید کشف می‌کند کجا! اما وقتی مقاله را خواندم به فروید بودنِ فروید پی بردم.

وی در ابتدا از نقش پدر و مادر در روان‌نژندی فرزندان شروع می‌کند که ایشان نقش اصلی را در روان نژندی فرزندانشان دارند. فصل این فرزندان روان نژند از فرزندان به‌هنجار در حب یا نفرت خارج از قاعده نسبت به پدر مادر است. در مقابلِ به‌هنجاران که حب و بغضشان به قاعده و به اندازه است. 

پس از این فروید داستان اودیپوس شهریار را شرح می‌کند و از علت تاثیر آن می‌پرسد. می‌گوید که گفته‌اند تقابل اراده خدایان و آدمیان علت تاثیرش است ولی پس چرا هم اکنون نیز برای انسان امروزی همچنان این تراژدی تاثیرگذار است؟ فروید در جواب جملاتی را می‌نگارد که بی‌اغراق وقتی در حال خواندن بودم دست‌هایم می‌لرزید: «سرنوشت او (یعنی اودیپوس) فقط از این جهت در ما اثر می‌کند که می‌توانسته است سرنوشت خود ما باشد؛ زیرا که سروش غیبی همان نفرین اودیپوس را پیش از زایش نصیب ما هم کرده است. شاید سرنوشت همه ما این باشد که نخستین انگیزش جنسی خود را متوجه مادر خود کنیم و نخستین نفرت و نخستین میل به قتل را متوجه پدر.» (ص ۷۹) فروید چه میکند؟ او سرنوشت را مساوی با غریزه قرار می‌دهد و با این کار از تراژدی با قدمت ۲۵۰۰ سال خوانشی قرون بیستمی می‌کند. «شاه ادیپوس که پدرش لائیوس را می‌کشد و مادر یوکاستا را به زنی می‌گیرد، فقط عملی شدن امیال دوره کودکی ما را نشان می‌دهد. اما ما از او خوشبحت‌تریم، چون، تا آنجا که دچار روان نژندی نشده‌ایم، توانسته‌ایم انگیزش‌های جنسی خود را از مادرمان جدا کنیم و حسادت خودمان را نسبت به پدر از یاد ببریم.» (همان) البته فروید قیدی هم می‌گذارد. درست است که این غریزه در همه ما وجود دارد اما تنها فرزندانی دچار چنین گناهی می‌شوند، که با توجه به نقش معیوب پدر مادر در زندگی خود، دچار روان نژندی شده و نتوانند در مرحله‌ای که باید به صورت طبیعی مهر از مادر کنده به معشوق دیگری ببندند. عجیب است.

در ادامه مقاله فروید با توجه به روش روانکاوی از خواب کمک میگیرد. او با اشاره به ابیاتی از تراژدی ادعا می‌کند که یوکاستا در مرحله‌ای که هنوز گناه اودیپوس ثابت نشده، به او دلداری می‌دهد که چه بسیار مردان چنین خواب‌هایی می‌بینند:

«چه بسیار مردانی

که اکنون در عالم خواب

با آنکه آنها را زاییده است

هم بستر شده‌اند.

کسی که ذهن خود را به این خیال‌ها نیاشوبد

کمتر آزار می‌بیند.» (ص ۸۱)


و در ادامه:«امروز هم مانند آن، روز بسیاری از مردان در خواب می‌بینند که با مادر خود نزدیک شده‌اند و از این مطلب با خشم و شگفتی سخن می‌گویند. بی‌شک این کلید آن تراژدی است و مکمل رؤیای کسی که در خواب میبیند پدرش مرده است. داستان اودیپوس واکنش قوة تخیل است در برابر این دو رؤیای نمونه‌وار.» (همان) و در آخر هم مدعی می‌شود که احتمالا خود سوفوکلس به چنین بینشی در رابطه با ارتباط مادر و پسر رسیده بوده اما به جای آنکه آن را در تحلیلی روانکاوانه توضیح دهد، به دامن تخیل که همان هنر است پناه برده.

تفسیر فروید هر چند بسیار هرمنوتیکال است و بعید است که سوفوکلس به چنین چیزی رسیده باشد -هرچند شاید از آن الگو گرفته است-؛ اما مگر کار فیلسوف غیر از آن است که آثار را در خدمت نظام فکری خود گرفته و تفسیر کند؟!
        

31

        مقدمه: آنتیگونه نام اولین اثر از تریلوژی مشهور سوفوکلس موسوم به «افسانه‌های تبای» می‌باشد؛ نمایشنامه‌ای که تقابل زن و مرد را به تصویر می‌کشد. آنتیگونه، نقش اصلی داستان، دخترِ ادیپوس شهریار و خواهرِ ایسمنه، اتئوکلس و پلونیکوس و همچنین نامزد هایمون، پسر کرئون است. پس ازمرگ ادیپ، پولونیکوس و اتئوکلس بر سر قدرت به نزاع با یکدیگر برخاستند و نهایتا در جنگ مخالفان هفت‌گانه تِب یکدیگر را به قتل رساندند.

نمایش آنتیگونه از همان ابتدا شروعی چالش‌برانگیز دارد؛ کرئون، پادشاه کنونی تِبای و دایی آنتیگونه، برگزاری هرگونه مراسم تدفین و آیین احترام به مردگان را برای جسد پلونیکوس ممنوع کرده‌است که به مثابه رواداشتن تحقیری نسبت به خیانت پلونیکوس به شهر تبای است درحالی که عدالت ایزدان چنین قوانینی برای مردگان ننهاده‌است. 
به دنبال فرمان مذکور در شهر همهمه‌ای برپا می‌شود و آنتیگونه که نمی‌تواند به بی‌آرامگاهی یکی از اعضای خانواده خود تن‌دردهد، تصمیم می‌گیرد پیکر برادرش را دفن نماید و برای محقق ساختن این امر از خواهرش، ایسمنه، یاری می‌خواهد اما ایسمنه -که نمی‌تواند بر قانون شهر بشورد و از سوی دیگر نمی‌تواند فرمان ایزدان را به سخره بگیرد- تلاش می‌کند تا آنتیگونه را منصرف کرده و او را از پیامدهای شوم این سرپیچی برهاند... به‌ هر روی آنتیگونه جسد پلونیکوس را با قشر نازکی از خاک دفن می‌کند. 

ایسمنه: تو در طلب محالی
آنتیگونه: در مرز امکان به خاک می‌افتم

به‌زودی خبر دفن شدن جسد به کرئون می‌رسد و او در واکنش به این سخن که به‌خاک سپرده شدن پولونیکس کار ایزدان است، برافروخته شده دستور می‌دهد هرچه‌سریعتر بانی این عمل، دستگیر شده و مجازات گردد. یکی از نفس‌گیرترین لحظات نمایشنامه، رودررو شدن آنتیگونه با کرئون و دیالوگ‌هایی‌ست‌ که در بین این‌دو رد و بدل می‌شود:

آنتیگونه: همه چیز تو، مرا برآینده است و همه چیز من تو را؛ پارسایی، عشق خواهرانه و افتخار من

کرئون: اما رستگار و تبهکار سزاوار سرنوشت یکسان نیستند.
آنتیگونه: آیا این سخنان برای مردگان معنایی دارد؟!
 
آنتیگونه در غاری در بیابان با قدری خوراک که یا بمیرد یا زنده به‌گور بماند، افکنده می‌شود. کرئون که نگران هرج‌ و مرج و به‌ خطر افتادن نظم عمومی‌ست و عصیان در خانواده خود را نمی‌پذیرد به هایمون حکم می‌کند که آنتیگونه را از خود براند اما هایمون با پدر مخالفت کرده و با نارضایتی و نومیدی او را ترک می‌کند.
در ادامه «ترزیاس»، کاهن نابینا و راهنمای کرئون، به نزد او می‌آید. او که طالع گرفته‌ و صدای جان پرندگان و طوفانی از هیاهوی وحشی آنان را در گوش خود شنیده و از خشم خدایان به دلیل حوادث اخیر تبای وحشت کرده‌است؛ کرئون را به مدارا فرامی‌خواند و از او می‌خواهد که حرمت پیکر بی‌جان را نگه بدارد و از تاختن به مردگان بپرهیزد. 
در نهایت کرئون به مصلحت‌اندیشی اطرافیان عمل کرده، با اکراه و بالاجبار پلونیکوس را دفن نموده و بعد به مقبره‌ای می‌رود که آنتیگونه در آن حبس شده بود تا او را آزاد کند اما وقتی دیواره غار را می‌گشاید با جنازهٔ آنتیگونه مواجه می‌شود و هایمون را بالای سر جنازه می‌بیند. هایمون با تیغه‌ای آهن در برابر دیدگان پدر خود را می‌کشد و ائورودیکه، همسر کرئون، نیز بعد از شنیدن مصیبت مرگ پسرش خودکشی می‌کند.
نمایش با توصیف صحنه‌ای تراژیک از به کمال رسیدن بدبختی کرئون، پشیمانی او به خاطر ادعای خرد دروغین و زاری‌اش به درگاه هادس، خدای مرگ، به پایان می‌رسد...

شادی مانند شاخه‌ای زودشکن، نابود می‌گردد و آن هنگامی‌ست که بدی، نیکی و نیکی، بدی می‌گردد.

سارا_۱۰ آذر ۱۴۰۳
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11