قصه های میر کفن پوش

قصه های میر کفن پوش

قصه های میر کفن پوش

3.3
3 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

1

کتاب "قصه های میرکفن پوش" اثر مهم بهرام بیضایی توسط انتشارات "روشنگران و مطالعات زنان» منتشر شده است. این فیلم نامه قصه ایمان، جوانی است که بعد از سالها تحصیل در انگلستان و رشته مهندسی به زادگاه خود بر میگردد. او بعد از وارد شدن به بم متوجه می شود که خانوادهاش که در کار ساخت و ساز مسکن هستند و ساختمان هایی بسیار سست و بدون مقاومت و به قول معروف بساز و بفروشی را انداخته اند و مردم از آنها به شدت ناراضی اند . ایمان که به شدت مخالف عمل خانوادهاش است در مقابل آنها می ایستد. بهرام بیضایی نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر، فیلمنامهنویس، تدوینگر فیلم و استاد ادبیات، هنر و ایرانشناسی ایرانی است.بیضایی فرزند نعمت الله بیضایی شاعر (که بیشتر با نام مستعار ادبی او «ذوکایی» شناخته می شود) است. شاعر شهیر ادیب بیضایی که به عنوان یکی از عمیق ترین شاعران قرن بیستم ایران شناخته می شود، عموی پدری بهرام است. جد پدری بهرام بیضایی، میرزا محمدرضا ارانی («ابن روح») و جد پدری، ملا محمد فقیه ارانی («روحالامین») نیز از شاعران برجستهای بودند. علیرغم شروع کمی دیرهنگامش در سینما، بیضایی را اغلب پیشگام نسلی از فیلمسازان می دانند که گاه آثارشان را موج نو ایرانی می نامند. باشو، غریبه کوچک او (1986) در نوامبر 1999 در نظرسنجی مجله فیلم فارسی Picture World از 150 منتقد و متخصص ایرانی به عنوان "بهترین فیلم ایرانی تمام دوران" انتخاب شد. با این حال، حتی قبل از آغاز فعالیت سینمایی خود در سال 1970، او یک نمایشنامه نویس برجسته (و همچنین تاریخ نگار تئاتر) بود، به طوری که اغلب او را بزرگترین نمایشنامه نویس زبان فارسی می دانند. بیضایی از سال 2010 در دانشگاه استنفورد آمریکا تدریس کرده است.

یادداشت‌های مرتبط به قصه های میر کفن پوش

          این فیلمنامه یک تلفیق واقعی از اسطوره، دین و تاریخه. بستر تاریخی اون پس از حمله‌ی مغولان به ایرانه. خان مغول پس از بازگشت از فتحی شکوهمند به نزد آهنگری به نام میرمهنا میره و ازش می‌خواد دخترش رو به عنوان هدیه برای خان و سه پسرش بفرسته. میرمهنا که بیم جان دخترش رو داشته پیشنهاد رو می‌پذیره اما...

در بخش اساطیری، ما با چند اسطوره‌ی مختلف، مثل بز بلاگردان و بازگشت جاودانه، روبه‌رو میشیم. بخش دینی داستان هم مربوط میشه به بحث منجی. البته در «قصه‌های میر کفن‌پوش» ویژگی‌های کلی شخصیت منجی به سوشیانت ایرانی نزدیک‌تره تا به منجیان ادیان سامی. این بخش یکی از مفهومی‌ترین بخش‌های داستان هم هست؛ این که چطور مردمی مبارز پس از این که باور کردند منجی هست و کسی روزی از جایی برای نجاتشون میاد منفعل شدند و در برابر ستم مغولان سر خم کردند. اندک اندک حتی خود منجی رو هم از یاد بردند و به‌جای همکاری با هم به اجرای مناسکی مثل اسب‌کشون و شمشیر آوردن بسنده کردند تا آمدن منجی رو آسان کنند. 
« این کیست که همه به دنبالش می‌گردند و او نیز به دنبال کسانی است که به دنبالش می‌گردند؟»
مثل بقیه‌ی کارهای بیضایی، در این داستان هم زنان نقش پررنگی دارند و اثرگذاری اون‌ها در حرکت جامعه بیش از مردانی نمایش داده شده که به زور بازوشون می‌نازند. (تسلیم میرمهنا و مقاومت ترلان، گریز مردان روستا و ایستادگی حره ...)
شکل روایی «قصه‌های میر کفن‌پوش» بی‌شباهت به نمایش‌های قهوه‌خانه‌ای و تعزیه نیست. از حدود صفحه‌ی سی به بعد دیگه عملا جناب میر در داستان حضور نداره و کل روایت مربوط میشه به تکاپوی خانان مغول برای پیدا کردن کفن‌پوشی که روزشون رو سیاه کرده و واکنش مردم شهر و روستاها به هجوم سپاهیان مغول.
دوربین‌گذاری‌ها، شات‌ها و فضاسازی بسیار عالیه. آرزو می‌کردم که ای کاش این فیلم ساخته می‌شد و روی پرده‌ی سینما تماشاش می‌کردم (هرچند که اگر بخوان بسازن احتمالا هزارتا ممیزی می‌خوره🥲). برای این که لذت بیشتری از فیلمنامه ببرید تلاش کنید موقع خواندن صحنه‌ها رو مجسم کنید و از دریچه‌ی چشم دوربین کارگردان اون‌ها رو ببینید. 

در نهایت؛
اگرچه بسیار دوستش داشتم اما به نظرم به قدرت کارهای دیگه‌ی بیضایی نبود. اگر می‌خواید نمایشنامه یا فیلنامه‌ای از بیضایی رو بخونید پیشنهادم این یکی نیست. برید سراغ «عیار تنها» یا «سیاوش‌خوانی» ولی اگر مثل من هوادار سرسخت بیضایی هستید، به هیچ عنوان از دستش ندید! 

بریده‌هایی از متن:
*** 
شب پایانِ روز نیست؛
شب آغازِ دیگری است!

***
 این آن نبود که می‌اندیشیدیم. این آن نبود. چگونه این لجن همه را فرو برد؟ مظلوم بر مظلوم دیگر ظالم است و ظالم پیشِ ظالمِ دیگر مظلوم. چه چیزی زمین را پاک می‌کند جز خون، در جایی که حتی خون پاک نیست؟ [می‌ماند] به من کمک کن.
***
میرِ کفن‌پوش: به من گفتند اینجا کسی هست که راهِ مرگ را به ولایت بسته.
غبار کنار می‌رود و حُرّه دیده می‌شود در راه نشسته.
میرِ کفن‌پوش: تویی آن‌که آمد خونِ بقیه را بخرد؟
تصویرِ حُرّه بی‌حرکت.
میرِ کفن‌پوش: بلند شو! سپاهِ من جای مردانی است که از جان گذشته باشند.
حُرّه بلند می‌شود؛ کلاه‌خودش را برمی‌دار، موهایش به دو طرف می‌ریزد.
میرِ کفن‌پوش: بیا ای زن؛ من رکابِ اسبِ تو را می‌گیرم.
        

23

Haniyeh

1403/1/10

          اولین نمایشنامه‌ای(فیلمنامه‌ای) که از جناب بیضایی خوندم و باعث شد به یکی از نویسنده‌های مورد علاقه من تبدیل بشن.

خلاصه همراه با کمی اسپویل:
این داستان در دوره حمله مغول به نیشابور روایت میشه. خان مغول از آهنگری به نام میرمهنا دخترش ترلان رو برای خوشگذرانی خودش و پسرانش میخواد. میرمهنا از ترس جان دخترش بدون هیچگونه مقابله‌ای دخترش رو به خان میده. ترلان اما نمیخواد به این خفت تن بده و بعد از ورود به چادر خان، اون رو کشته و سرش رو به بیرون چادر پرت میکنه. با مرگ خان، بین ترلان، میرمهنا و شاگردانش با پسران و سپاهیان خان جنگی درمیگیره که منجر به مرگ ترلان میشه. میرمهنا به خونخواهی دخترش بلند میشه و بعد از اون شروع به دفاع از مردم و جنگ با سپاهیان مغول میکنه. 
میرمهنا به یک ناجی تبدیل میشه که همه مردان روستا منتظرن به کمکشون بیاد و به انفعال میرسن و داستان درباره زنانی هست که به امید مردانشون بودن اما اونها رو منفعل پیدا میکنن و به همین خاطر این زنان خودشون باید برای نجاتشون چاره بیندیشن. ناگفته نماند که میرمهنا هم به کمکشون میاد اما تا قبل از اون باید روی پای خودشون می ایستادن.

این فیلمنامه من رو به یاد یه سریال کره ای به نام عزیزترینم(My Dearest) و یه سریال آمریکایی به نام غیرقابل باور(Unbelievable) انداخت. توی سریال عزیزترینم هم مغول به روستاشون حمله میکنه و زنان خودشون مجبور به ایستادگی شده و یاد میگیرن چطور از پس متجاوزان بربیان. توی غیرقابل باور هم که یه پرونده واقعی جنایی بود، زنان به کمک قربانیان تجاوز شتافتن و متجاوز رو دستگیر کردن چون مردان عقب کشیده بودن.

فکر میکنم چیزهایی که جناب بیضایی سعی داشتن بهش اشاره کنن اینا بود:
- منجی نباید باعث انفعال بشه. انفعال میتونه نتایجی مثل کشته شدن ترلان رو به دنبال داشته باشه که بازگشتی نداره.
- در مقابله با مغول(هر دشمنی)، باید شمشیر به دست شد و شمشیرزنی و جنگ یاد گرفت، نه اینکه تمرین شکنجه کرد تا وقتی اسیر شدی درد نکشی. باخت پیش از موعد رو رقم نزنیم و شجاعت به خرج بدیم.
- زنان باید خودشون از خودشون محافظت کنن و در این راه شجاعت به خرج بدن.
- زنان میتونن خیلی بیشتر از مردان در جنگ، شجاع و فداکار باشن. مخصوصا زمانی که امیدشون رو به مردانشون از دست میدن.

غم انگیز، تاثیرگذار و آموزنده بود. دوست داشتم فیلمی ازش ساخته میشد ولی نمیدونم اگر ساخته میشد اصلا دیده میشد یا نه. حتی شک دارم خودم هم بدون شناخت فیلمنامه، صرفا با شنیدن اسمش به دیدن فیلم ترغیب بشم، پس از بقیه هم توقعی نیست. ولی اگر تونستید این فیلمنامه رو بخونید و اگر اهلش نیستید، اگر روزی فیلمی ازش ساخته شد، حتما ببینید.
        

28