یادداشت آروشا دهقان

قصه‌های میر کفن پوش [فیلمنامه]
        این فیلمنامه یک تلفیق واقعی از اسطوره، دین و تاریخه. بستر تاریخی اون پس از حمله‌ی مغولان به ایرانه. خان مغول پس از بازگشت از فتحی شکوهمند به نزد آهنگری به نام میرمهنا میره و ازش می‌خواد دخترش رو به عنوان هدیه برای خان و سه پسرش بفرسته. میرمهنا که بیم جان دخترش رو داشته پیشنهاد رو می‌پذیره اما...

در بخش اساطیری، ما با چند اسطوره‌ی مختلف، مثل بز بلاگردان و بازگشت جاودانه، روبه‌رو میشیم. بخش دینی داستان هم مربوط میشه به بحث منجی. البته در «قصه‌های میر کفن‌پوش» ویژگی‌های کلی شخصیت منجی به سوشیانت ایرانی نزدیک‌تره تا به منجیان ادیان سامی. این بخش یکی از مفهومی‌ترین بخش‌های داستان هم هست؛ این که چطور مردمی مبارز پس از این که باور کردند منجی هست و کسی روزی از جایی برای نجاتشون میاد منفعل شدند و در برابر ستم مغولان سر خم کردند. اندک اندک حتی خود منجی رو هم از یاد بردند و به‌جای همکاری با هم به اجرای مناسکی مثل اسب‌کشون و شمشیر آوردن بسنده کردند تا آمدن منجی رو آسان کنند. 
« این کیست که همه به دنبالش می‌گردند و او نیز به دنبال کسانی است که به دنبالش می‌گردند؟»
مثل بقیه‌ی کارهای بیضایی، در این داستان هم زنان نقش پررنگی دارند و اثرگذاری اون‌ها در حرکت جامعه بیش از مردانی نمایش داده شده که به زور بازوشون می‌نازند. (تسلیم میرمهنا و مقاومت ترلان، گریز مردان روستا و ایستادگی حره ...)
شکل روایی «قصه‌های میر کفن‌پوش» بی‌شباهت به نمایش‌های قهوه‌خانه‌ای و تعزیه نیست. از حدود صفحه‌ی سی به بعد دیگه عملا جناب میر در داستان حضور نداره و کل روایت مربوط میشه به تکاپوی خانان مغول برای پیدا کردن کفن‌پوشی که روزشون رو سیاه کرده و واکنش مردم شهر و روستاها به هجوم سپاهیان مغول.
دوربین‌گذاری‌ها، شات‌ها و فضاسازی بسیار عالیه. آرزو می‌کردم که ای کاش این فیلم ساخته می‌شد و روی پرده‌ی سینما تماشاش می‌کردم (هرچند که اگر بخوان بسازن احتمالا هزارتا ممیزی می‌خوره🥲). برای این که لذت بیشتری از فیلمنامه ببرید تلاش کنید موقع خواندن صحنه‌ها رو مجسم کنید و از دریچه‌ی چشم دوربین کارگردان اون‌ها رو ببینید. 

در نهایت؛
اگرچه بسیار دوستش داشتم اما به نظرم به قدرت کارهای دیگه‌ی بیضایی نبود. اگر می‌خواید نمایشنامه یا فیلنامه‌ای از بیضایی رو بخونید پیشنهادم این یکی نیست. برید سراغ «عیار تنها» یا «سیاوش‌خوانی» ولی اگر مثل من هوادار سرسخت بیضایی هستید، به هیچ عنوان از دستش ندید! 

بریده‌هایی از متن:
*** 
شب پایانِ روز نیست؛
شب آغازِ دیگری است!

***
 این آن نبود که می‌اندیشیدیم. این آن نبود. چگونه این لجن همه را فرو برد؟ مظلوم بر مظلوم دیگر ظالم است و ظالم پیشِ ظالمِ دیگر مظلوم. چه چیزی زمین را پاک می‌کند جز خون، در جایی که حتی خون پاک نیست؟ [می‌ماند] به من کمک کن.
***
میرِ کفن‌پوش: به من گفتند اینجا کسی هست که راهِ مرگ را به ولایت بسته.
غبار کنار می‌رود و حُرّه دیده می‌شود در راه نشسته.
میرِ کفن‌پوش: تویی آن‌که آمد خونِ بقیه را بخرد؟
تصویرِ حُرّه بی‌حرکت.
میرِ کفن‌پوش: بلند شو! سپاهِ من جای مردانی است که از جان گذشته باشند.
حُرّه بلند می‌شود؛ کلاه‌خودش را برمی‌دار، موهایش به دو طرف می‌ریزد.
میرِ کفن‌پوش: بیا ای زن؛ من رکابِ اسبِ تو را می‌گیرم.
      

23

(0/1000)

نظرات

شب پایان روز نیست ؛
شب آغاز دیگریست ..🌙

0