خانواده من و بقیه حیوانات

خانواده من و بقیه حیوانات

خانواده من و بقیه حیوانات

جرالد دارل و 1 نفر دیگر
3.8
6 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

26

این کتاب سرشار از آفتاب کورفو است که نویسنده کودکی خود را به انفاق « خانواده و بقیه حیوانات» اش در آن گذرانده است. این دیگر به سلیقه ی خواننده است که از افراد خانواده با تمام کج خلقی ها و خصوصیات افراطی شان خوشش بیاید. یا از جانورانی که نویسنده روی آن ها مطالعه می کند و آن ها را به ویلاهای رنگارنگ خانواده می آورد: از قورباغه و لاک پشت گرفته تا خفاش و پروانه، عقرب و آخوندک و کرم شب تاب و اختاپوس و سوسک گل سرخی از کازیمودوی کبوتر گرفته تا توله سگ های طاق و جفت (عق بق و البته زاغوها ...) حقیقتا کتابی مسحور کننده است.

لیست‌های مرتبط به خانواده من و بقیه حیوانات

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

یادداشت‌های مرتبط به خانواده من و بقیه حیوانات

            این کتاب ماجرای هجرت موقت یک خانواده ی انگلیسی به جزایر یونان هستش که از زبان "جری" پسر کوچیک خانواده مطرح میشه؛ و درواقع بیان خاطرات کودکیِ خود نویسنده هستش.
ماجرای درگیری های اعضای خانواده با مسئله مهاجرت و البته علاقه و کنجکاوی بی‌نظیر و بی‌اندازه‌ی 'جری' به انواع و اقسام جانور ها، با نثر روان و طنز تو کتابش بیان میشه!
خوندن این کتاب برای من لبخند و آرامش به همراه داشت و توصیف‌های نویسنده از همه چیز مخصوصا حشرات به قدری دقیق و جزئی بود که گاهی مورمورم میشد و نمیتونستم ادامه بدم!(بخاطر ترس بی‌حدم از حشرات😑)
نکته خیلی خیلی جالب تر این کتاب قضاوت‌ها و تحلیل های جری از حالت‌های احساسی حشرات بود! مثلا اینکه(عقرب‌های سیاه دست‌در‌‌ دست و با حالتی جدی در میان کپه‌های خزه میخرامیدند!) یا (یکی از مارمولک ها اتاق مرا انتخاب کرده بود و هرشب با شتاب از دیوار گچی بالا می‌آمد و با کنجکاوی به اطراف نگاه میکرد!) این قسمت ها انقدر برای من جذاب بود که واقعا دلم میخواست به موجودات نگاه کنم که ببینم میتونم همچین برداشت هایی داشته باشم یا نه!
و در آخر هم بسیار دلتنگ روزهایی شدم که موبایل نبود و زمان خیلی بیشتری رو تو طبیعت میگذروندم!
عکس پست هم کتابه در مقابل نزدیک ترین ردی که از طبیعت تو خونمون هست و ناخن کوچیکه‌ی طبیعتی که "جری" تجربه کرده هم نیست!😪🚶🏻‍♀️
خلاصه که اگر شما هم مثل من دلتون یه خونه باغ میخواد تو یه منطقه ی سرسبز و خنک و ییلاقی که تو سکوتش چند وقتی رو بگذرونید و موقعیتش رو ندارید، به شدت توصیه میکنم این کتاب رو بخونید که حداقل تو فضای داستان از این فضا لذت ببرید!
          
            کتاب، کتاب خوبیه
یعنی عیبی و ایرادی نداره که من بخوام بذارم روش و بگم به این علت دلم نمی‌خواسته بخونمش
داستان جالبی داشت، در بعضی موارد اطلاعات کم‌نظیر و شاید بشه گفت بی‌نظیری به آدم می‌داد آمّا، من به زور تمومش کرد. که علاوه بر اینکه بخش زیادیش شاید بخاطر مشغله‌های شخصی بود یه مقداریشم به خاطر نثر طویل خود کتاب و تشبیهات پی در پی در وصف طبیعت بود که با اینکه تصویر‌های زیبایی ارائه می‌دادند اما برای من حوصله سربر بودند و باعث می‌شدند ادامه خواندن کتاب را به زمان دیگری محول کنم.
داستان زندگی اسرار آمیز و طلایی خود نویسنده در مدت زمانی که به همراه خانواده‌اش به جزیره‌ای در یونان مهاجرت می‌کنند‌. داستان واقعی، شخصیت‌های دوست داشتنی و خاص همراه با غبطه خوردن و حسرت به زندگی اعجاب انگیز و دوست داشتنی نویسنده که در طول کتاب آدم را شگفت زده می‌کرد. با چاشنی شوخی‌هایی که صدای خنده آدم را بلند می‌کرد. 
به شخصه حس می‌کنم نثر یک سوم آخر کتاب بهتر بود و اصلا انگار روی غلتک افتاده بود تا حدودی. 
در کل کتاب خوبی بود و خوش به حال نویسنده‌اش :)