معرفی کتاب داستان راسلاس، شهزاده حبشه اثر ساموئل جانسون مترجم مهبد ایرانی طلب

داستان راسلاس، شهزاده حبشه

داستان راسلاس، شهزاده حبشه

ساموئل جانسون و 1 نفر دیگر
3.2
7 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

2

ناشر
قطره
شابک
9789643418021
تعداد صفحات
192
تاریخ انتشار
1387/10/24

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        جانسون... زمانی همیشگی و مکانی همه جایی ساخته، تا بتواند پرسشی را که با هر نسل تازه ای از انسان تازه می شود، به میان آورد; (چگونه باید زیست؟) و شاید به همین سبب است که کتاب با تازگی درخشنده، نافذ، مؤثر و کلامی که قاطعیت واژه ها و مفاهیم آن در بیان شک و پرسش، قاطعیت ویژه ی خردگرایان سده ی هجدهم اروپاست و با ته رنگی ظریف از طنز تلخ آمیخته شده، ذهن متفکر را، از راه همدردی، به تفکر وامی دارد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به داستان راسلاس، شهزاده حبشه

یادداشت‌ها

          کتاب جستاری است درباره سعادت که در قالب گفتگوی شخصیت‌ها شکل گرفته است. شاهزاده حبشه، راسلاس، به همراه پیر فرزانه، ایلماک، و خواهرش و ندیمهٔ خواهرش (که این دو از میانه‌های داستان شخصیتی سخن‌گو می‌یابند) از قرنطینهٔ شاهزادگی یا حبسی کامروایانه می‌گریزند و در جستجوی خوشبختی راهی قاهره می‌شوند. در این میان مانند گفتارهای یونانی و به شیوهٔ سایر آثار کلاسیسیزم با نظر به یونان باستان، گفتگوها پیش‌برندهٔ بحثهای فلسفی دربارهٔ معنای زندگی و سعادت است. « خرد » و تکیه بر آن هم با توجه به همان تبعیت از دوران کلاسیسیزم نقش ویژه‌ای در گفتگوها دارد. 
درواقع، راسلاس، در آرمانشهری برساخته، دچار ملال می‌شود و در جستجوی خود به ایلماک می‌رسد و با فرار از این آرمانشهر ملال، به یافتن سعادت روی می‌آورد. با جوانان هم‌نشین می‌شود و آنان را در سبکساری می‌یابد؛ به آموزگار اخلاقی می‌رسد که روز بعد در سوگ دختر خود هرآنچه سفارش می‌کرد کنار می‌نهد و زندگی چوپانان را پر از حسادت و نادانی درمی‌یابد؛ ثروت را در بیم قدرتمندان می‌بیند و زاهدی کرانه‌جسته را زیارت می‌کند که از ریاضت خود ناشاد و ملول است؛ فیلسوفی که راز سعادت را در هماهنگی با طبیعت می‌داند، نمی‌تواند اندیشهٔ خود را به‌خوبی تبیین کند و به همین ترتیب داستان با پایانی نسبتاً باز به انجام  می‌رسد و به نظر می‌رسد نگاه مذهبی جانسون در تعریفات زاهدانهٔ پایانی کتاب از سعادت موثر است. 
باری، این فرهنگ‌نویس انگلیسی در این (به‌گفتهٔ مترجم) یگانه اثر داستانی خود، با دایرهٔ واژگانی وسیع و توانایی در استدلال می‌تواند خواننده را تا پایان همراه خود سازد، به‌شرطی که خواننده از احتجاجات یونانی‌مآبانه و فیلسوف‌شکل دربارهٔ سعادت خسته نشود و به بحث علاقه داشته باشد. 
جانبداری پایانی کتاب از زندگی زاهدانه سبب آن شد که امتیاز کمتری بدان دهم وگرنه ترجمهٔ مترجم (مهبد ایرانی‌طلب) بسیار خوب و دقیق و همراه با تلاش در برگردان ظریف مفاهیم به نظر می‌رسد.
        

1

          بسم الله الرحمن الرحیم 

چون باد صبا بگردم این عالم را
این عالم پر غریو و پر ماتم را 
دانی که چه می‌جویم از این گردیدن؟
کنجی که درو راه نباشد غم را
~محمد صوفی مازندرانی

ادیب شهیر ساموئل جانسون بیشتر به خاطر نوشتن اولین لغتنامه‌ی مدرن انگلیسی مشهور است و کتاب راسلاس تنها داستان بلندش است. گویند که وی این داستان را پس از مرگ مادرش و برای تامین مخارج کفن و دفن او و پرداخت بدهی‌هایش نوشت. ناشر به وی ۱۰۰ پوند داد تا هزینه‌های اولیه‌ تامین شود. جانسون شخصیتی جالب توجه داشته که در این یادداشت جای بحث در مورد وی نیست.
داستان در دره‌ای بی‌نام در حبشه که جانسون در چند جا آن را به سبب اوصافش دره‌ی نیک‌بختی می‌نامد آغاز می‌شود. این دره مملو از نعمات است به گونه‌ای که (موهبت‌های طبیعت همه در این جا بود و هیچ یک از شرارت های طبیعت در آن نبود) دره محل زندگی پادشاه حبشه و فرزندان و خادمان اوست. بسیاری از امکانات مادی برای شاهزادگان فراهم است و آموزگارانی به آن‌ها علوم مختلف را می‌آموزند. اما شاهزاده‌ای به نام راسلاس از وضعیت خویش در دره خشنود نیست و در جستجوی خشنودی همراه با شاعر تاجرپیشه‌ای به نام ایملاک از دره می‌گریزد و به مصر سفر می‌کند. جانسون در این اثر که غالبا گفتگوهای فلسفی است مانند راسلاس در جستجوی خوشی است. وی می‌کوشد که توضیح دهد خوشی نزد چه کسانی یافت می‌شود و چه کسانی خود را دارای نیک‌حالی میدانند. وی با توصیف جماعات و افراد گوناگونی در سفر راسلاس به مصر نیک‌حالی مطلق را نزد هیچ‌کس نمی‌بیند. 
بسیاری از اندیشه‌های قرن هجدهم که بعدها بیشتر در فلسفه‌ و اندیشه‌ی غربی نمود یافت در داستان جانسون دیده می‌شود. وی اصالت را به زندگی می‌دهد در حالی که از بیان این که زندگی چیست عاجز است و فصل پایانی کتاب (سرانجامی که در آن هیچ چیز به سرانجامی نمی‌رسد) نام دارد! جانسون به عنوان یک فرد مذهبی و ضد برده‌داری و نژادپرستی شناخته شده. قهرمان‌های داستان راسلاس نیز افرادی حبشی و محترمند که با فنون و فلسفه بیگانه نیستند. اما با این وجود وی در همین کتاب چنین عقیده‌ای بیان می‌کند که (اروپایی‌ها متفاوتند چون داناترند همان گونه که انسان بر دیگر جانوران حاکم است)
داستان راسلاس و گریختن وی از (دره‌ی نیک‌بختی) انسان را به یاد این سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌اندازد که (اگر فرزند آدم يک دره‌ی پر از طلا داشته باشد، دوست دارد که صاحب دو دره‌ی طلا باشد و فقط خاک است که دهان او را پُر می‌كند)
        

2

          سلام و نور

راسلاس ، شاهزاده ای که ملول از زندگی شاد و بی دردسر و بدون رنج و هیجان روزمره است به دنبال راهی برای فرار از مکان امنش و رفتن به دنیای پر ماجرا و دیدن زندگیهای مختلف و کشف اسرار جهان است، ایملاکی که جهان را دیده و آگاهیهایی کسب کرده را پیدا می کند و به کمک او راهی برای فرار درست می کنند . در این حین خواهری که او را از همه بیشتر دوست دارد از کار او با خبر می شود و میخواهد همراهشان از آن محل خارج شود. در نهایت راسلاس ، خواهرش ،ایملاک و چند ندیمه به همراه مقداری جواهرات برای خرج راه از حبشه (همان بهشت داستان ) خارج می شوند و پا به دنیای پر ماجرای خارج از دنیای امن خود می گذارند و پس از سفری پر چالش و گفت و گوهایی فلسفی با دانشمندان و حکما  در باب دست یابی به خوشبختی حقیقی درنهایت تصمیم میگیرند که به حبشه باز گردند. 

راسلاس شاید حکایت آشنای آدم و حواست ، حکایت تمام انسانهاکه به دلیل حس ماجراجویی و  کسب دانش و فهم راههای خوشبختی حقیقی خواستند از بهشت امن  خود پا روی زمین پر ماجرا و پر دردسر بگذارند و پس از گذر از رنجها و ماجراجوییها و گشتنها و یادگرفتنها ، در نهایت،  زندگی در همان بهشت امن را برگزیدند .

انا لله و انا الیه راجعون 

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک 
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

کتاب، داستانیست کوتاه و فلسفی در باب کشف حقیقت زندگی آرام و خوشبختیی که انسان همیشه در آرزوی آن است  و شاید پس از تحقیق و رنج بسیار در نهایت به این نتیجه میرسد که خوشبختی حقیقی در زندگی پویا و فعال ، ارتباط و معاشرت با انسانهای هم فکر و همدل، دوری از خطا و اشتباهی که باعث آسیب به انسانهای دیگر و خود می شود و دوری از لذتهای ناباب در سایه ی ایمان به خدا و جهان بعد از مرگ  است . در واقع همان چیزی که از اول هم آن را میداند(راسلاس  به نمایندگی از تمام انسانهای جویای خوشبختی حقیقی در اول کتاب توضیحی برای خوشبختی حقیقی ارائه می دهد که همین توضیح در آخر کتاب حین یک گفت و گوی فلسفی  و پس از جستجوهای فرآوان و پر دردسر دوباره بیان می شود.)   اما چرا انسان برای فهم آنچه که می داند  میخواهد تن به رنج بدهد، الله اعلم.

همیشه برایم سوال است که چرا آدمها فقط نمیپذیرند و خود را راحت نمیکنند. چرا حقیقت وجود روح ، ماهیتی که خدا برای روح توضیح داده، راههایی که خدا برای زندگی امن و راحت توسط پیامبرانش در اختیارش گذاشته را نمی پذیرد و خود را راحت نمیکند ؟ چرا انقدر رنج را به خود و دیگران تحمیل می کند؟ چرا انقدر خودخواهی ؟ و چراهایی دیگر .و جواب همان است که خداوند متعال بارها در قرآن به صراحت بیان کرده، دنیا پرستی و دنیا طلبی انسان ها 
کاش انسان به جای کنکاش در ماهیت روح و حقیقت وجود جهان بعد از مرگ و ... به دنبال فهم دنیا طلبی خود و جلوگیری از طغیان خود در مقابل خالقش بود شاید اینگونه دنیا محل بهتری برای زندگی همه انسانها می شد.
        

17