معرفی کتاب سونات اشباح: نمایشی در سه پرده (1907) اثر آوگوست استریندبرگ مترجم فرشته سادات جاویدحسینی

سونات اشباح: نمایشی در سه پرده (1907)

سونات اشباح: نمایشی در سه پرده (1907)

3.6
7 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

7

شابک
9786009882038
تعداد صفحات
72
تاریخ انتشار
1398/3/21

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        اینگمار برگمان کارگردان هم وطن استریندبرگ، سونات شبح را همواره از برجسته ترین و جالب   توجه ترین نمایش نامه ای که تا به حال به زبان سوئدی نوشته شده، معرفی می کرد. فردریش دورنمات پا را از این فراتر گذاشت و ادعا کرد: درام مدرن از دل تجربه های استریندبرگ زاده شد و ما هیچ گاه نتوانستیم به نقطه ای بالاتر از جایی که استریندبرگ در پرده دوم سونات شبح دست یافت، برسیم. راس شیدلر، استاد ادبیات تطبیقی اسکاندیناوی سونات شبح را تاج سر مابقی نمایش نامه های استریندبرگ خواند. استریندبرگ روح رمانتیستی تفکر بشری را در پیوند با اضطراب و معناباختگی آدمی، آنچنان هنرمندانه در سونات شبح به هم آمیخت که هر زمان می توان قدم در هزارتوی برزخی آن گذاشت و به امید رستگاری و رهایی، به آسمانی چشم دوخت که شاید در پس تصویر ظلمانی اش، بارقه ای از نجات و امید را منعکس می کند.
      

یادداشت‌ها

          فکر می‌کنم انتخاب این نقاشی برای جلد این نمایشنامه یکی از هوشمندانه‌ترین انتخاب‌هاست؛ البته در واقع باید درود گفت بر روان آقای استریندبرگ که خودش نمایش را با این نقاشی به پایان می‌رساند. و خوشحالم که خوانش نمایشنامه‌های استریندبرگ را با این یکی تمام کردیم؛ این مرد عجیب که هم ازش بدم می‌آید، هم دلم می‌خواهد بنشینم با هم چای بخوریم. «سونات اشباح» مرا بیش از هر اثرش یاد حال و هوای «نمایش یک رؤیا» می‌انداخت و من این حالت اکسپرسیونیستی و دیوانۀ آثارش را ترجیح می‌دهم. چند تصویر دیدم از اجراهای این نمایش که اشباح با پارچه‌های سفید در میان بازیگرانی که نقش زنده‌ها را بازی می‌کردند نشسته بودند و خیلی همه‌چیز نفس‌گیر و زیبا بود. خیلی دوست دارم روزی اجرای باکیفیتی از این نمایشنامه را ببینم. من دیدگاه‌های استریندبرگ را قبول ندارم، ضدزن بودنش شدیداً و عمیقاً آزارم می‌دهد، خرافاتی بودنش گاهی توی ذوقم می‌زند. اما با همۀ اینها انگار بخشی از وجودم تمام تاریکی‌ها و ابهام‌ها و سردرگمی‌هایش را درک می‌کند و با همان بخشم دلم می‌خواهد با او چای بنوشم و بهش بگویم هی؛ آن‌قدر خودت رو اذیت نکن. شاید همه‌چیز ان‌قدر تاریک و تلخ هم نباشد.
        

0