یادداشت ملیکا خوشنژاد
1403/8/27
فکر میکنم انتخاب این نقاشی برای جلد این نمایشنامه یکی از هوشمندانهترین انتخابهاست؛ البته در واقع باید درود گفت بر روان آقای استریندبرگ که خودش نمایش را با این نقاشی به پایان میرساند. و خوشحالم که خوانش نمایشنامههای استریندبرگ را با این یکی تمام کردیم؛ این مرد عجیب که هم ازش بدم میآید، هم دلم میخواهد بنشینم با هم چای بخوریم. «سونات اشباح» مرا بیش از هر اثرش یاد حال و هوای «نمایش یک رؤیا» میانداخت و من این حالت اکسپرسیونیستی و دیوانۀ آثارش را ترجیح میدهم. چند تصویر دیدم از اجراهای این نمایش که اشباح با پارچههای سفید در میان بازیگرانی که نقش زندهها را بازی میکردند نشسته بودند و خیلی همهچیز نفسگیر و زیبا بود. خیلی دوست دارم روزی اجرای باکیفیتی از این نمایشنامه را ببینم. من دیدگاههای استریندبرگ را قبول ندارم، ضدزن بودنش شدیداً و عمیقاً آزارم میدهد، خرافاتی بودنش گاهی توی ذوقم میزند. اما با همۀ اینها انگار بخشی از وجودم تمام تاریکیها و ابهامها و سردرگمیهایش را درک میکند و با همان بخشم دلم میخواهد با او چای بنوشم و بهش بگویم هی؛ آنقدر خودت رو اذیت نکن. شاید همهچیز انقدر تاریک و تلخ هم نباشد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.