آونگ فوکو

آونگ فوکو

آونگ فوکو

اومبرتو اکو و 1 نفر دیگر
4.4
10 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

30

ناشر
روزنه
شابک
9789643343187
تعداد صفحات
886
تاریخ انتشار
1399/3/17

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
ابله ها چطور؟
«آه. ابله ها هیچ وقت کارِ غلط انجام نمی دهند. فقط نحوه استدلال شان غلط است. مثلِ آن یارویی که می گوید همه سگ ها حیوانِ خانگی اند و همه سگ ها پارس می کنند، گربه ها هم حیوان خانگی اند، پس گربه ها هم پارس می کنند. یا این که همه آتنی ها فانی اند، و همه اهالیِ پیرایوس فانی اند، پس همه اهالیِ پیرایوس آتنی اند.»

«که هستند.»
«بله. ولی فقط تصادفی. ابله ها تصادفاً چیزی می گویند که درست است. ولی آن را با استدلالِ غلط می گویند.»

«منظورتان این است که تا وقتی استدلال مان درست باشد عیبی ندارد حرفی که می زنیم غلط است یا نه...

«آونگِ فوکو» نام رمانی از اومبرتو اکو نویسنده، نشانه شناس، پژوهشگرِ معاصر در زمینه قرون وسطی- است. این رمان درباره فرقه  های رازآمیزی همچون فراماسونری و شوالیه های معبد و فرقه صلیبِ گلِ سرخ (روزنکروتسی ها، گل گون صلیبی ها) است که به هجوِ دیدگاهِ اعضای این گروه ها می پردازد.

شخصیتِ اصلیِ داستان به همراهِ دوستانش، ویراستارانِ یک انتشارات اند که کتاب های نویسندگانِ متوهمی را که در پیِ کشفِ راز این گروه های رازآمیز هستند، چاپ می کند. نویسندگانِ معتقد به تئوریِ توطئه تمامِ تلاشِ خود را به کار می گیرند و به هر ادله سستی چنگ می اندازند تا دست داشتنِ فراماسونری در همه چیز و همه جا را اثبات کنند.

امبرتو اکو رمان نویس، پدیده ای است به کل متفاوت. اکو در عالم رمان نویسی بدل به هیولایی به چنگ نیامدنی می شود و درست در تقابل با لاغری نظریه اش، چنان در عالم رمان فربه نویس است که پیش از او کمتر نویسنده ای به چنین حجم محتوایی و ارجاعی عظیمی در عالم رمان دست یافته است.

در بین آثار او، «آونگ فوکو» که چند روزی است ترجمه فارسی بسیار خوبی از آن در دسترس قرار گرفته، چنین جایگاهی دارد. «آونگ فوکو» رمانی است که در آن تقریبا همه چیز پیدا می شود و اکو این کتابش را نیز مثل دیگر رمان هایش طوری نوشته است که گویی آخرین کتاب زندگی اش خواهد بود و باید دار و ندارش را در آن بریزد.

در این رمان اکو جمع عجیب و غریبی از اضداد و امور ناهمگن به چشم می خورد؛ از انواع بحث ها پیرامون راز، روح، ماوراء و اتفاقات فراطبیعی گرفته تا تخصصی ترین بخش ها پیرامون علوم گوناگون، از ماجرای عاشقانه گرفته تا داستان جنایی، همه چیز در این کتاب یافت می شود.

اساس رمان بر نوعی آزمون به سبک بووار و پکوشه است و مهم تر از آن، بر نوعی بازی است به سبک و سیاق رمان های خولیو کورتاسار. سه دوست تصمیم می گیرند نوعی بازی طراحی کنند....

      

لیست‌های مرتبط به آونگ فوکو

پیش رویجامعه های ماقبل صنعتی: کالبدشکافی جهان پیشامدرنبرج سکوت

سیاهه‌ی دوصد

100 کتاب

15 سال پیش «سیاهه‌ی صدتایی رمان» را نوشتم. در این فاصله‌ی پانزده ساله بیش از هزار کتاب جدی خوانده‌ام که 920 تا را شماره زده‌ام و یادداشتی ولو کوتاه نوشته‌ام درباره‌شان. بارها از من خواسته‌اند که افزونه‌ای بزنم بر سیاهه‌ی صدتایی و مثلاً سیاهه‌ی دوم را بنویسم و من همیشه بهانه آورده‌ام که هر که صد رمان بخواند، خود در رمان قریب‌الاجتهاد است و ادامه را به سلیقه‌ی تربیت‌یافته‌ی خودش انتخاب خواهد کرد. فرار از مصاحبه با همشهری جوان و پیگیری‌های مداوم خانم حورا نژادصداقت باعث شد تا قبول کنم سیاهه‌ی جدیدی بنویسم. اما این سیاهه، سیاهه‌ی دوم نیست. حتا سیاهه‌ی رمان هم نیست. در حقیقت انتخابی‌ست از به‌ترین کتاب‌هایی که در این پانزده سال خوانده‌ام. می‌خواستم به ترتیب اهمیت باشند که این ترتیب هم رعایت نشد. بیش از بیست ساعت کار مفید و پنجاه ساعت کار غیرمفید به انتخاب آثار گذراندم و حاصل‌ش شد همین «سیاهه‌ی دو صد». اما توضیحی مهم راجع به «سیاهه‌ی دو صد». تنها به رمان نپرداخته‌ام، اما به یقین می‌گویم که هیچ عنوانی هرگز از مفهوم ادبیات تهی نیست در این سیاهه. اگر دقیق‌تر بنگریم و رمان را ادبیات تعلیق بدانیم، می‌توان گفت که آن‌چه در این سیاهه آمده است حتا در سرزمین‌های دوردست از مرزهای کشور رمان، تنه می‌زند به رمان. یعنی کتاب تاریخی و مقاله‌ی بلند و حتا متن‌نامه‌های مذهبی در این سیاهه تعلیق دارند و از منظر ادبیات به آن نگاه شده است. اصح و ادق این که رمان‌نویس ام‌روز نیاز به متونی دارد که پیکره‌ی داستان را نشان بگیرد؛ پیکره‌ای که دیگر نه شخصیت است و نه فضا و نه حتا درام؛ پیکره‌ای که ذات مفهومی رمان است... همه‌ی عناوین انتخاب شده با این پیکره هم‌راستاست. «سیاهه‌ی دوصد» سیاهه‌ای است از جنس ادبیات برای رمان‌نویس... ثلث‌ش حتما سلیقه‌ی من نگارنده است اما یحتمل دوسوم‌ش مشترک است در بسیاری نگاه‌ها... خوش‌حالی دیگری دارم که نمی‌توانم پنهان‌ش کنم. پانزده سال پیش وقتی سیاهه‌ی صدتایی رمان را می‌نوشتم، دربه‌در می‌گشتم دنبال مولف فارسی‌زبان و رمان فارسی و داستان ایرانی... کم از ده درصد، رمان و داستان داخلی یافتم... تازه آن هم با اغماض... و حالا نویسنده‌گان نیمی از آثار «سیاهه‌ی دو صد» فارسی‌زبان‌ند... رضا امیرخانی، 15 اردیبهشت 1397

111

یادداشت‌ها

          

هر جا سرچ بزنید راجع به این کتاب در خلاصه نوشته که سه ویراستار با هم فلان میکنند و بهمان اما از این جریان حداقل تا پونصد صفحه‌ی اول کتاب خبری نیست! حالا این پونصد صفحه چیه پس؟ نمی‌دونم :)))) راوی داستان کازئوبون یک دانشجوی دکترای فلسفه است که داره روی تزش کار میکنه، تزی راجع به معبدی ها. یک روز در یک کافه حین صحبت در مورد تزش با یاکوپو بلبو آشنا میشه. بلبو ویراستار یک انتشاراته. یک روز که کازئوبون رفته تا به بلبو یه سری بزنه، شخصی میاد و راجع به تحقیقاتش و نوشته‌هاش راجع به یک سند قدیمی با این دو نفر صحبت می‌کنه و خلاصه جریانات عجیبی برای این دو نفر و این به اصطلاح نویسنده پیش میاد. در نهایت پس از مدتها و اتفاقاتی تازه میرسیم به جایی که کازئوبون با بلبو و دیوتالوی همکار میشه و با هم روی طرحی کار میکنند که جرقه‌ش از فراخوان چاپ و نشر کتابهایی با موضوع انجمن‌های سری و معبدی و زیرزمینی و از این قبیل موضوعات زده میشه تا انتها...ه
کتاب به شدت مستعد کنار گذاشته شدنه مخصوصا در دویست صفحه‌ی اول! اوایل کتاب شبیه به یک خواب در هم و بر هم میمونه. اگه بخوام بگم در کل کتاب چه حسی داشتم باید یه مثال بزنم! تصور کنید با ذوق و شوق تصمیم می‌گیرید برید جنگل رو ببینید، اول اینکه ماشینتون از اون ماشین‌های قدیمی هندلیه! هی هندل میزنید، هندل میزنید، خلاصه بعد از ساعتها روشن میشه و راه می‌افتید، از کیلومترها جاده‌ی کویری میگذرید تا بالاخره می‌رسید به مقصد، بعد تازه اونجا اینقدر درخت هست که اصلا جنگل رو نمی‌بیند😁 خلاصه اینکه کتاب سختی بود، نه که سخت نوشته شده باشه، اطلاعات زیاد و حجم زیاد کتاب خیلی بیش از ماجرا بود، اون ماجراهایی که اتفاق می‌افتاد کشش این تعداد صفحه رو نداشت به نظرم. من ناراضی نیستم از خوندن کتاب اما توقع بیشتری داشتم.
        

2

«آنک نام گ
          «آنک نام گل» اولین کتابی بود که از آقای اکو خوندم و اینقدر دوستش داشتم که بدون معطلی دو تا کتاب دیگهٔ صوتی‌شده از نویسنده رو گذاشتم تو صف انتظار!

ولی، تجربهٔ این کتاب اصلا و ابدا به تجربهٔ آنک شباهت نداشت...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

کتاب با صحنه‌ای شروع میشه که تا چند درصد پایانی دوباره بهش برنمی‌گردیم. در نتیجه، یه جورایی از همون ابتدای داستان پایانش مشخصه و قراره تو این چند صد صفحه بفهمیم چنین صحنه‌ای چطور رقم می‌خوره...

قضیه اینجاست که سه تا ویراستار یه انتشارات، که تصمیم گرفته کتاب‌هایی مربوط به علوم خفیه چاپ کنه، برای شوخی شروع می‌کنن به تفسیر یه پیام رمزی تا طرح بزرگی رو که فرقه‌های پنهانی متعدد، از جمله معبدی‌ها، قرن‌ها برای تسلط بر دنیا به دنبالش بودن کشف کنن.
ولی متأسفانه همه چیز شوخی‌شوخی جدی می‌شه و انگار این طرح اختراعی که برای این‌ها یه جوک بوده برای بعضی‌ها واقعیه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

خب، بارها تو گزارش پیشرفتم گفتم که چقدر هیچی از این کتاب نمی‌فهمم!

اولش فکر کردم مشکل از صوتی گوش دادنه و بنابراین، سعی کردم یه نگاهی هم به متنش داشتم. ولی وقتی دیدم از متنش هم چیزی نمی‌فهمم، دیگه به همون صوتی بسنده کردم 🚶🏻‍♀️

جالبه که اول هر فصل، نویسنده برش‌هایی رو از کتاب‌های مختلف آورده که گویا تو نسخهٔ اصلی بعضی از این‌ها به لاتین هستن.
اینجا ولی تمام این برش‌ها به فارسی ترجمه شدن و با این حال بهتون می‌گم که اگر لاتین هم بودن برای من فرقی نمی‌کرد 😅 چون از بیشترشون اصلا سر درنمی‌آوردم و نمی‌فهمیدم اساسا چه ربطی به محتویات اون فصل دارن! (این موضوع تو آنک نام گل هم بود، یعنی اونجا هم آقای علیزاده تیکه‌های لاتین رو به فارسی برگردونده بود که البته تو این مورد خیلی به فهم متن کمک می‌کرد).

مسئله اینجاست که این کتاب پره از نمادها و ارجاعات به چیزهایی که من هیچی ازشون نمی‌دونم. 
اینطوری بیشتر کتاب برای من یه سری جملهٔ نامفهوم بود که بعضی جاها انگار به صورت تصادفی کنار هم چیده شده بودن...

البته اون قسمت‌هایی که کتاب بیشتر از پرداختن به فرقه‌ها و نمادها، کمی داستانی می‌شد و به ماجرای شخصیت‌ها می‌پرداخت باز یه مقدار قابل فهم‌تر بود، ولی فقط یه مقدار!

برای همین کلا برام سواله چه کسایی می‌تونن بگن بیشتر از ۵۰ درصد این کتاب رو متوجه شدن؟ چون به نظرم برای یه کتاب‌خون عادی که روی حداقل نصف ادبیات علوم خفیه مسلط نباشه و یه دانش خوبی از تاریخ اروپا نداشته باشه، این کتاب واقعا نامفهومه...

با این اوصاف شاید اصلا قضاوت در مورد این کتاب و امتیاز دادن بهش توسط من کار درستی نباشه....
ولی به هر حال یه امتیازی بهش دادم، امتیاز یه کتابخون عادی بدون مطالعات گسترده از تاریخچهٔ فرق مسیحی و یهودی و مسلمان و فراماسون و غیره و غیره!

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

همچنین نمی‌دونم می‌تونم در مورد شخصیت‌ها قضاوتی داشته باشم؟ با توجه به اینکه حس می‌کنم لابد کلی زوایای پنهان در تار و پود هر کدوم وجود داشته که قاعدتا من بهش پی نبردم؟

مثل شخصیت‌های زن کتاب که یکی اون‌قدر به صورت عادی هوس‌باز و دمدمی‌مزاج بود که جدا از درکش عاجز بودم (و از درک عاشق بی‌بخارش) و یکی مظهر خرد و خانواده و زایش و زندگی...

و یا شخصیت‌های اصلی که یکی دین‌دار بود و اون یکی روشنفکری که پوچی این حرکت‌های رازآلود رو‌ به سخره می‌گیره و سومی که اصلا نمی‌دونه تو این دنیا دقیقا دنبال چه چیزی می‌گرده... (همون عاشق بی‌بخار!)

فقط در این حد بگم که صحنه‌های آخر در کنسرواتوار پاریس، که رسماً تجمعی بود از همهٔ شخصیت‌ها، به نظرم واقعا مضحک اومد و اون تحلیل‌های آخر در پوچ بودن همهٔ این حرف‌ها، جدا به این صحنهٔ عجیب و غریب نمی‌چسبید...

کلا هم اونقدری با رمان ارتباط برقرار نکردم که از پایان شخصیت‌ها غصه بخورم، با این حال شاید بازم دلم می‌خواست قضیه بهتر از این‌ها تموم بشه، با این پوچی محتوم. 
البته شاید هم بشه گفت پوچی از جنبه‌ای و زندگی از جنبهٔ دیگه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

در نهایت، همون‌طور که گفتم من آنک نام گل رو واقعا دوست داشتم. با اینکه اونجا هم کلی بحث‌های فلسفی و الهیاتی داشتیم ولی می‌تونستم بیشتر این بحث‌ها رو بفهمم و حتی ازشون لذت ببرم و مهم‌تر اینکه شخصیت‌های اصلی کتاب برام جزو شخصیت‌های دوست‌داشتنی و به یادموندنی بودن.

ولی تو این کتاب...

حالابا این حساب برام سواله، آیا «گورستان پراگ» رو کاملا از فهرست انتظارم خط بزنم؟ چون با توجه به توضیح داستانش به نظرم میاد باید بیشتر شبیه آونگ فوکو باشه تا آنک نام گل (این از نظر زمانی هم سال‌ها بعد از آونگ فوکو نوشته شده و اونم سال‌ها بعد از آنک نام گل)....
به هر حال فکر نمی‌کنم حالا‌حالا‌ها برم سراغش...
        

9