یادداشت

آونگ فوکو
        

هر جا سرچ بزنید راجع به این کتاب در خلاصه نوشته که سه ویراستار با هم فلان میکنند و بهمان اما از این جریان حداقل تا پونصد صفحه‌ی اول کتاب خبری نیست! حالا این پونصد صفحه چیه پس؟ نمی‌دونم :)))) راوی داستان کازئوبون یک دانشجوی دکترای فلسفه است که داره روی تزش کار میکنه، تزی راجع به معبدی ها. یک روز در یک کافه حین صحبت در مورد تزش با یاکوپو بلبو آشنا میشه. بلبو ویراستار یک انتشاراته. یک روز که کازئوبون رفته تا به بلبو یه سری بزنه، شخصی میاد و راجع به تحقیقاتش و نوشته‌هاش راجع به یک سند قدیمی با این دو نفر صحبت می‌کنه و خلاصه جریانات عجیبی برای این دو نفر و این به اصطلاح نویسنده پیش میاد. در نهایت پس از مدتها و اتفاقاتی تازه میرسیم به جایی که کازئوبون با بلبو و دیوتالوی همکار میشه و با هم روی طرحی کار میکنند که جرقه‌ش از فراخوان چاپ و نشر کتابهایی با موضوع انجمن‌های سری و معبدی و زیرزمینی و از این قبیل موضوعات زده میشه تا انتها...ه
کتاب به شدت مستعد کنار گذاشته شدنه مخصوصا در دویست صفحه‌ی اول! اوایل کتاب شبیه به یک خواب در هم و بر هم میمونه. اگه بخوام بگم در کل کتاب چه حسی داشتم باید یه مثال بزنم! تصور کنید با ذوق و شوق تصمیم می‌گیرید برید جنگل رو ببینید، اول اینکه ماشینتون از اون ماشین‌های قدیمی هندلیه! هی هندل میزنید، هندل میزنید، خلاصه بعد از ساعتها روشن میشه و راه می‌افتید، از کیلومترها جاده‌ی کویری میگذرید تا بالاخره می‌رسید به مقصد، بعد تازه اونجا اینقدر درخت هست که اصلا جنگل رو نمی‌بیند😁 خلاصه اینکه کتاب سختی بود، نه که سخت نوشته شده باشه، اطلاعات زیاد و حجم زیاد کتاب خیلی بیش از ماجرا بود، اون ماجراهایی که اتفاق می‌افتاد کشش این تعداد صفحه رو نداشت به نظرم. من ناراضی نیستم از خوندن کتاب اما توقع بیشتری داشتم.
      
60

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.