معرفی کتاب دری در کار نیست و جستار «مرد تنهای خدا» اثر تامس ولف مترجم امین مدی

دری در کار نیست و جستار «مرد تنهای خدا»

دری در کار نیست و جستار «مرد تنهای خدا»

تامس ولف و 1 نفر دیگر
3.8
7 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

3

شابک
9786007289945
تعداد صفحات
136
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        تامس وُلف سی‌و‌هشت‌ساله مُرد، با دو رمان بلند و مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه و البته هزاران صفحه دستنوشته‌ای که می‌بایست پسامرگ تنظیم و منتشر می‌شدند؛ اما متن کامل «دری در کار نیست» اگر در زمان حیات او روی انتشار ندید دلیلش وسواس نویسنده‌ی جوان یا سختگیریِ ویراستارش نبود، بلکه چون همان دو پاره‌ی نخستین داستان که پنج سال قبل مرگش در مجله‌ای منتشر شد به سبب زبان گزنده و تصویرهای بیرحمانه و اشارات صریح داستان که با نثری افسونگر روایت می‌شود به دادگاه و طرح دعوی انجامید. راز افسونگری‌ نثر وُلف در توجهش به جزئیات و نورها و رنگ‌ها و لحظه‌ها و حرکات و صداها و اجراهای زبانیِ آن‌هاست. وُلف به سبک روایتگری جیمز جویس و مارسل پروست علاقه داشت و ملهم از شیوه‌هایی بود که آن‌ها برای بیان حس‌های مبهم و متناقض و گاه آشوبنده‌ی آدمی در پیش می‌گرفتند. هرچه باشد، می‌دانیم خودش را از تبار نویسندگان تراژیک (نه تراژدی‌نویس) می‌دانست که دلمشغول «احساس مرگ و تنهایی، آگاهی از کوتاهی عمر و بار سنگین اندوه‌»اند و «از دل این درد فقدان، این شوریدگی تلخِ برآمده از مالکیتی گذرا، این سرافرازیِ ویرانگرِ نهفته در یک دَم، چکامه‌ی سرور» می‌آفرینند.
      

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1403/9/30

          تنهایی شاید یه راهه، راهیه تا بی‌نهایت....

با داستان بلند دری در کار نیست ارتباط زیادی برقرار نکردم، نیازمند این هستم که بارها و بارها  بخونمش.
اما جستار ابتدایی کتاب یعنی « مرد تنهای خدا » معرکه بود. در بین تمام فیلم‌هایی که دیدم اگر بخوام یک فیلم رو انتخاب کنم که تنهایی رو از اون فیلم به بهترین حالت درک کردم و دیدم، بدون شک فیلم راننده تاکسی اسکورسیزی بزرگ و شخصیت تراویس بیکل با بازی درخشان دنیرو است. زمانی که متوجه شدم پل شریدر نویسنده راننده تاکسی، فیلم نامه رو با الهامی از این جستار نوشته، در خرید این کتاب تردید نکردم. کتاب رو اوایل سال خریدم و تا الان سه مرتبه جستار رو خوندم. از تنهایی گفتن درسته که زیاده، اما از این تورم نوشتن در مورد تنهایی، مطالب کمی به دل من می‌شینه. بعضا حس می‌کنم کسی که داره از تنهایی میگه یا داره اغراق می‌کنه و یا حق مطلب رو ادا نمی‌کنه و به طور کلی انگار یه چیزی این وسط ذبح شده. اما تامس ولف چنان از تنهایی تو این صفحات کم گفت که بدجوری به دلم نشست. نوشته او به شکلی بود که کسی یک چیزی/پدیده ای/ مقوله ای رو کاملا درک کرده و حالا میخواد از کنه ضمیر اون پدیده صحبت کنه و این شخص علاوه بر اینکه درک بالایی نسبت به این پدیده داشته، در ارائه و توضیح اون هم عالی و قوی عمل کرده و ترکیب فهم مطلب به نحو احسن و ارائه اون به شکلی عالی، همیشه ترکیب برنده بوده و نتیجه خوبی حاصل شده!

این کتاب رو نشر محترم گمان با یک ترجمه عالی چاپ کرده. علاوه بر مجموعه هایی که پیش از این توسط این انتشارات به چاپ رسیده مثل خرد و حکمت زندگی و تجربه و هنر زندگی ، این کتاب اولین جلد از مجموعه ی جدید «روایت خیال» است که باید دید در آینده چه کتبی به این مجموعه اضافه میشه.
به سهم خودم به عنوان کوچکترین عضو کتاب دوست‌های این مملکت از مترجمان و انتشارات‌هایی که به سمت ترجمه نویسنده‌هایی میرند که تا به حال اثری ازشون یا چاپ نشده و یا خیلی کم چاپ شده، بینهایت سپاسگزارم.
        

0

Payam Mosleh

Payam Mosleh

1403/11/27

          توجه:  برداشتم از این کتاب به شدت تحت تاثیر احوالاتم در روزهای اخیر است.
 نویسنده این کتاب، در ساحتی هستی‌شناسانه و ورای سیاست مخاطب را با دغدغه‌های چون زمان و تنهایی مواجه می‌کند. 
من اما در دو سه روز اخیر که کتاب را دست گرفته‌ام، تحت آماج اخبار سیاسی و مدنی، ابتدا از نویسنده خشمگین شدم که چرا سانتیمانتال می‌اندیشد و تمام تحیر و تاثیر عمیقی که از غنای زبان و توصیفات  دقیق  و ترجمه‌ی رسای اثر گرفتم، به یکباره زائل شد. 
 خاطرم آمد، چند سال پیش در حالی که تلاش می‌کردم در میان سانسورهای کتاب "نکسوس" هنری میلر چیزی دستگیرم شود، احساس مشابه‌ای تجربه کردم؛ چطور می‌شود با فقر جوان آمریکایی دهه سی همزاد پنداری کنم که نهایت سیاه‌روزی و فقرش را با سفر از نیویورک به پاریس تسلی می‌داد..
اما به خواندن تامس ولف ادامه دادم و باز هم در میان سطور کتاب " دری در کار نیست" گم شدم‌؛ و جادوی کلمات در من اثر کرد. چرا ‌که هر چند ولف و میلر در سال‌های مشابه‌ای در آمریکا زیستند و آزادی یکی از مفاهیم مشترکشان بود اما میلر چون سایر نویسندگان دهه سی و چهل آمریکا، آزادی را در ساحت فرد و سطح خرد جستجو می‌کرد؛ و ولف که آثار مهمش در دهه شصت و هفتاد شناخته شد آزادی را در ساحت هستی‌شناسانه و ساختارهای اجتماعی و سطح کلان کنکاش می‌کرد.  
یکی از پاراگراف‌های کتاب که ذهن خسته‌ام را تسلی بود:
(( اما ما می‌دانیم که پای محو شده بسی بهتر از سنگی‌ست که روزی بر آن فرود آمده، که وقتی تمام برج‌ها فرو ریختند تک‌واژه‌ی گمشده ‌ای باقی می‌ماند، می‌دانیم که آدم‌های محو شده، مردگانی که با ماشین به خاکسپاریِ فوری برده شدند و زود از یادها رفتند، فریادی که هدر رفت، اشاره‌ای که نصفه‌نیمه به یاد آورده شد، لحظه‌های فراموش شده‌ی میلیون‌ها زندگی مبهم، این‌ها همه زنده خواهند ماند آنگاه که سنگ‌فرش‌ها به دست فراموشی سپرده شدند، و دوامِ غبارِ عاشقانِ مدفون بسی بیشتر از غبارِ شهر خواهد بود. پس آنگاه که برج‌های رفیع را تماشا می‌کنی قلبت را آکنده از خوشی کن: چرا که آن‌ها دون‌تر از شاخ و برگند، چون شاخ  و برگ تا ابد می‌ماند.))
.
حتما روزی فارغ از خشم و احوالات حالا کتاب را می‌خوانم.

        

31