معرفی کتاب تکفیری اثر مهدی دریاب

تکفیری

تکفیری

مهدی دریاب و 1 نفر دیگر
3.4
23 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

60

خواهم خواند

9

شابک
9786009545094
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1398/11/5

توضیحات

        
عبدالقادر گردن صاف کرد و با قیافه ای جدی گفت: ما تصمیم گرفته ایم علیه شیعیان رافضی یک جنگ تمام عیار راه بیندازیم؛ هر جا که ممکن باشد.
خوب این چه ربطی به من دارد؟
عبدالقادر از تخت بیمار فاصله گرفت. مقداری در اتاق قدم زد. راه که می رفت خنجرش از کناره شال نمایان می شد. نگین های روز قبضه خنجر مثل ستاره می درخشید. وسط اتاق روبه روی منصور ایستاد. در حالی که دست چپ را روی قبضه خنجر گذاشته بود گفت:
مدت هاست که می خواهیم یک تیم اطلاعاتی قوی به ایران اعزام کنیم. شما همان فرمانده کار کشته ای هستید که لازم داریم. هزینه درمان شما با من، فقط به این شرط که در ایران مداوا شوید...

      

لیست‌های مرتبط به تکفیری

یادداشت‌ها

          رمان تکفیری بر اساس زندگی‌نامه یک دانشجوی پزشکی ایرانی به‌نام علی‌اکبر پیرویان نوشته شده‌است که در دوره اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی به همراه تعدادی از همکلاسی‌هایش، به کمک مجاهدین افغانستانی می‌رود. دکتر پیرویان بعدها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت می‌رسد.
داستان تکفیری از بیمارستان نظامی "الرشید" بغداد آغاز می‌شود و با بازگشت به گذشته، و رفتن به دوره مبارزه جهادیون افغان با شوروی، فضای متفاوتی را برای مخاطبش به تصویر می‌کشد و تلاش می‌کند تا در این میان جان مایه تفکر سلفی و تکفیری را به خواننده خود بشناساند.
از ویژگی‌های مهم این رمان، تفکیکی است که میان تفکرات غالب اهل سنت با تفکرات جریان انحرافی وهابیت ایجاد کرده‌است. نویسنده برای تعمیق محتوای این کتاب علاوه بر بهره از منابع پژوهشی دقیق، دو سفر به سوریه داشته‌است. او معتقد است "اگر قرار است انتشار این رمان به مذاق عده‌ای خوش نیاید، آن عده وهابی‌ها هستند"
        

27

          صادقانه بگم خیلی خواستم با دید منفی کتاب رو بخونم و دائم ازش ایراد بگیرم ولی هر چی رفت جلو بیشتر ازش خوشم اومد.

البته که کتاب بی‌نقصی نیست. پر از پیام‌های گلدرشت و بیانیه‌خوانیه. مثلا خیلی مستقیم چندبار این سوال رو مطرح می‌کنه که چرا ایران از بعد انقلاب تا امروز هنوز در برابر ابرقدرت‌ها کوتاه نیومده و تونسته برجا بمونه. یا مثلا بعید می‌دونم یه داعشی یا طالبانی خودش رو "سلفی تکفیری" بنامه. کاری که منصور، شخصیت اصلی می‌کنه.

اما از این مرحله و سطح رویی داستان که بگذریم، خیلی خوب نیروی اعتقاد مذهبی و باور به هدفی بزرگ رو مطرح کرده. حداقل من خودم کمابیش این مطالبی رو که می‌گفت حس کردم و از "باور" داشتن بهره‌ها بردم. از شهدا هم خیرهای بزرگی بهم رسیده. 

این کتاب برای هر کسی که بخواد سوالاتش تو حوزه شبهات شیعه و سنی رفع بشه، خوبه. اما شاید مورد استفاده این کتاب بیشتر از همه برای کسایی باشه که خودشون رو مذهبی یا انقلابی یا ارزشی می‌دونن. به نظرم این افراد گاهی لازمه با خودشون چرایی منتسب بودنشون به این صفت‌ها رو مرور کنن تا سر بزنگاه کم نیارن و نبُرن.

و قسمت تلخ و دردناک ماجرا برای من این بود که مردی (ملتی) زخم‌خورده و همدرد و هم‌کیش با ما به جای اینکه کنارمون باشن مقابلمون هستن. یا شاید ما مقابلشون هستیم. در هر حال، ما و ملت افغانستان و عراق و حتی ترکیه و پاکستان به جای اینکه کنار هم و با هم با عاملین ظلم و عقب‌موندگیمون مبارزه‌ کنیم، مدام در حال مقابله با خودمون هستیم اون هم به بهانه دین و مذهب و نژاد!

و در پایان منم مرورم رو مثل کتاب با این جمله شهید آوینی تموم می‌کنم:
هر که می‌خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند. 

۲۹ صفر ۱۴۴۵
۲۴ شهریور ۱۴۰۲


        

12

          به شدت کتاب حالبی بود!
بهتون توصیه میکنم این کتاب رو بخوانید.
فقط قبل از نوشتن بقیه ی یادداشت باید اینو بهتون بگم که این کتاب رو خیلی با نگاه یک کتاب امنیتی نگاه نکنید،چون بعدا از این کارتون پشیمون میشید.در این باره در ادامه ی یادداشت کامل تر توضیح میدم.
یک خلاصه از داستان.(خیلی خلاصه) افرادی نمیخواهند داستان کتاب رو بدونن این بخش رو نخوانند.

ناصر بیماری نارسایی کبد داره که خرجش خیلی بالاست.
ناصر قبلا با داعش همکاری میکرده و با فردی به اسم عبدالقادر آشنا بوده.
عبدالقادرقبول میکنه که خرج دوا و درمونش رو بده اما به شرطی که با یه تیم عملیاتی بره به ایران.
ناصر به شیراز میاد که اونجا هم درمان بشه هم کار عملیاتیش رو انجام بده.
اون میخواد کاری رو که اکبر هم رزم دوران افغانستان بهش گفته و شهید شده رو انجام بده.
با احمد که از نزدیکان اکبر بوده آشنا میشه و وقتی میفهمه سپاهی باش به راهیان نور میره تا ازش اطلاعات بگیره.
بخاطر اتفاقاتی که میفته ....
دیگه نمیشه گفت!

نکات مثبت:
1)کتاب جوریه که همش میخوای بدونی بعدش چی میشه.این سوالی هست که در تموم مدت باهاش درگیرید.
2)شخصیت اصلی سعی میکنه با گروهی که اگر اسمش رو ببرم داستان تا حدی لو میره اول سعی میکنه بخاطر کارش ارتباط برقرار کنه.اما بعد سعی میکنه با اون ها صمیمی بشه که مذهبش اجازه نمیده.(منصور یک سنی وهابی بوده)
3)در این کتاب دلایلی از قرآن و احادیثی که سنی ها اون رو قبول دارن اومده که اشتباه اون ها رو واضح میکنه.

و اما...

نکات مفی:
1)مهم تر از همه اینه که نوشته ی پشت جلد کتاب داره داد میزنه که این کتاب اطلاعاتی.داعشی ها قراره یه گروه اطلاعاتی به ایران بفرستن و ما قراره ماجرای اون ها رو دنبال کنیم،اما متن کتاب یه چیز دیگه داره میگه.
2)ارتباط ناصر با گروهش خیلی خیلی کم بود،و ارتباط اون ها هم با فرماندشون یعنی خالد به یه چیزی مثل صفر رسید.
من خودم به شخصه خیلی دوست داشتم چیز های خیلی بیشتری درباره ی ناصر بدونم.البته نویسنده درباره ی کارهایی که ناصر توی افغانستان انجام داده بود خیلی کامل و جامع هر چیزی که خواننده نیاز داشت رو در اختیارش گذاشته بود.اما منظور من کار هاییه که برای داعش انجام داده بود.
در کل خواندن این کتاب تجربه ی خوبی برام بود.
        

1