یادداشت عطیه عیاردولابی
1402/6/24
صادقانه بگم خیلی خواستم با دید منفی کتاب رو بخونم و دائم ازش ایراد بگیرم ولی هر چی رفت جلو بیشتر ازش خوشم اومد. البته که کتاب بینقصی نیست. پر از پیامهای گلدرشت و بیانیهخوانیه. مثلا خیلی مستقیم چندبار این سوال رو مطرح میکنه که چرا ایران از بعد انقلاب تا امروز هنوز در برابر ابرقدرتها کوتاه نیومده و تونسته برجا بمونه. یا مثلا بعید میدونم یه داعشی یا طالبانی خودش رو "سلفی تکفیری" بنامه. کاری که منصور، شخصیت اصلی میکنه. اما از این مرحله و سطح رویی داستان که بگذریم، خیلی خوب نیروی اعتقاد مذهبی و باور به هدفی بزرگ رو مطرح کرده. حداقل من خودم کمابیش این مطالبی رو که میگفت حس کردم و از "باور" داشتن بهرهها بردم. از شهدا هم خیرهای بزرگی بهم رسیده. این کتاب برای هر کسی که بخواد سوالاتش تو حوزه شبهات شیعه و سنی رفع بشه، خوبه. اما شاید مورد استفاده این کتاب بیشتر از همه برای کسایی باشه که خودشون رو مذهبی یا انقلابی یا ارزشی میدونن. به نظرم این افراد گاهی لازمه با خودشون چرایی منتسب بودنشون به این صفتها رو مرور کنن تا سر بزنگاه کم نیارن و نبُرن. و قسمت تلخ و دردناک ماجرا برای من این بود که مردی (ملتی) زخمخورده و همدرد و همکیش با ما به جای اینکه کنارمون باشن مقابلمون هستن. یا شاید ما مقابلشون هستیم. در هر حال، ما و ملت افغانستان و عراق و حتی ترکیه و پاکستان به جای اینکه کنار هم و با هم با عاملین ظلم و عقبموندگیمون مبارزه کنیم، مدام در حال مقابله با خودمون هستیم اون هم به بهانه دین و مذهب و نژاد! و در پایان منم مرورم رو مثل کتاب با این جمله شهید آوینی تموم میکنم: هر که میخواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند. ۲۹ صفر ۱۴۴۵ ۲۴ شهریور ۱۴۰۲
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.