معرفی کتاب هایدی اثر یوهانا اشپیری مترجم سارا قدیانی

هایدی

هایدی

یوهانا اشپیری و 2 نفر دیگر
3.9
38 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

109

خواهم خواند

23

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هایدی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 83

هایدی گفت: «وقتی در فرانکفورت بودم دعا کردم فوری به خانه برگردم اما اگر خدا دعایم را برآورده می‌کرد و فوری به خانه برمی‌گشتم، حالا همه چیز خیلی فرق داشت؛ آن وقت فقط کمی نان برای مادربزرگ می‌آوردم و بلد نبودم بخوانم. خدا کارها را خیلی بهتر از آن‌که فکر می‌کردم جور کرد...اوه! چقدر خوشحالم! خدا نخواست از همان اول، راه خودم را بروم! از حالا به بعد به خاطر کارهایی که خدا برایم کرده دعا می‌خوانم. اگر هم چیزی خواستم و او نداد، به خودم می‌گویم خدا برایم نقشه بهتری دارد. هر روز دعا می‌کنیم؛ نه پدربزرگ؟ نباید او را فراموش کنیم یا فکر کنیم او ما را فراموش کرده.» پدربزرگ با لحنی غمگین گفت: اگر خدا را فراموش کنیم چه می‌شود؟ هایدی گفت: آن وقت همه کارها غلط از آب درمی‌آید خدا می‌گذارد که هر جا دلمان خواست برویم و فقیر و غمگین شویم. هیچ کس دلش برایمان نمی‌سوزد و ما از خدا دور می‌شویم. او تنها کسی هست که می‌تواند کمکمان کند...پدربزرگ دوباره سر حرف را باز کرد و گفت: هایدی! ما می‌توانیم به طرف خدا برگردیم؟ اگر از خدا دور شویم او برای همیشه ما را فراموش نمی‌کند؟ هایدی گفت: اوه! نه پدربزرگ! می‌توانیم برگردیم.

6

یادداشت‌ها

fatemeh

fatemeh

2 روز پیش

          زمانی که شروع به خوندن این رمان کردم..شاید ۱۱ یا ۱۰ سال داشتم.
یک جورایی این کتاب خیلی برام خاصه ..
"تابستون گرمی بود و من برای تعطیلات، به خونه مادربزرگم رفته بودم. آن زمان هایدی قسمت های اخرش بود و داشت تمام میشد. زمانی که تموم شد غمگین بودم که پخش هایدی و کلارا تموم شده و دیگر تا چند سال اینده پخش نخواهد شد؛ 
انیمیشن موردعلاقم تموم شده بود و من خونه مادربزرگ حوصلم به شدت سر میرفت. به اتاق خالم که داشت با گوشی اش کار میکرد رفتم و ازش خواستم باهام بازی کنه. اما بهم گفت از کتابخونه ام کتاب داستان بردار بخون. قبول کردم چون از خوندن کتاب های او لذت میبردم. دست به قفسه ها بردم و دنبال کتابی میگشتم که هایدی را دیدم. از ذوق در. لحظه تصمیم گرفتم بخونمش. و همین‌کار هم کردم..."
درسته که اون زمان موقع خوندش هی به جلو میپریدم به این دلیل که داستان برایم تکراری بود اما بازم از داستان لذت بردم چرا که به جزئیات بیشتری پرداخته بود که برای به انیمیشن تبدیل کردنش  کمی مشکل بود.
یه کلاسیک زیبا در دل طبیعت بکر و سرسبز کوهستان آلپ، همراه با دختر بچه ای پر انرژی و دخترکی مو طلایی .!🌱
        

0

          مجموعه ی "گفت و گو با مشهورترین داستان های جهان" کار خوبی از انتشارات شهر قلم است که رمان ها و داستان های کلاسیک بازنویسی شده را در حجم کم برای گروه سنی ج ترجمه و همراه با کتاب صوتی منتشر کرده است.
و اما هایدی، داستانی که هر چه قدر فیلم و کارتونش را ببینی و کتابش را بخوانی باز هم سیر نمی شوی. دختری سرشار از امید و میل به زندگی، دختری پر از احساس خوب در حالی که اوضاع زندگیش چندان مطلوب نیست.
حجم کتاب کم است، زود خوانده می شود. ترجمه بسیار روان است و همین امر خواندن داستان را بسیار دلچسب کرده است. کتاب، بازنویسی و خلاصه رمان اصلی است و نمی شود توقع داشت که به همه ی زوایای ماجرا پرداخته باشد ولی طوری خلاصه شده که نقاط عطف و جذابیت داستان حفظ شده است هر چند قسمت های انتهایی داستان به نظر عجولانه نوشته شده و زیادی خلاصه شده است. در انتهای کتاب چند پرسش مفهومی مطرح شده است که بستر خوبی برای گفتگو در مورد کتاب را در انتهای مطالعه ی دسته جمعی فراهم می کند.
با تصویرگری کتاب چندان ارتباط برقرار نکردم. نقاشی هایی سیاه و سفید که برعکس قهرمان سرزنده و بانشاط داستان، نگاه کردنشان برای خواننده افسردگی به ارمغان می آورد.
چند تا اشکال ویرایشی هم در کتاب به چشم می خورد که خوب است در چاپ های بعدی اصلاح شود.


        

11