یادداشت fatemeh

fatemeh

fatemeh

2 روز پیش

        زمانی که شروع به خوندن این رمان کردم..شاید ۱۱ یا ۱۰ سال داشتم.
یک جورایی این کتاب خیلی برام خاصه ..
"تابستون گرمی بود و من برای تعطیلات، به خونه مادربزرگم رفته بودم. آن زمان هایدی قسمت های اخرش بود و داشت تمام میشد. زمانی که تموم شد غمگین بودم که پخش هایدی و کلارا تموم شده و دیگر تا چند سال اینده پخش نخواهد شد؛ 
انیمیشن موردعلاقم تموم شده بود و من خونه مادربزرگ حوصلم به شدت سر میرفت. به اتاق خالم که داشت با گوشی اش کار میکرد رفتم و ازش خواستم باهام بازی کنه. اما بهم گفت از کتابخونه ام کتاب داستان بردار بخون. قبول کردم چون از خوندن کتاب های او لذت میبردم. دست به قفسه ها بردم و دنبال کتابی میگشتم که هایدی را دیدم. از ذوق در. لحظه تصمیم گرفتم بخونمش. و همین‌کار هم کردم..."
درسته که اون زمان موقع خوندش هی به جلو میپریدم به این دلیل که داستان برایم تکراری بود اما بازم از داستان لذت بردم چرا که به جزئیات بیشتری پرداخته بود که برای به انیمیشن تبدیل کردنش  کمی مشکل بود.
یه کلاسیک زیبا در دل طبیعت بکر و سرسبز کوهستان آلپ، همراه با دختر بچه ای پر انرژی و دخترکی مو طلایی .!🌱
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.