معرفی کتاب شیفتگی ها اثر خاویر ماریاس مترجم مهسا ملک مرزبان

شیفتگی ها

شیفتگی ها

خاویر ماریاس و 2 نفر دیگر
2.8
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

6

شابک
9786002299352
تعداد صفحات
336
تاریخ انتشار
1399/10/7

توضیحات

        خابیِر ماریاس (1951-) یکی از نام های مهم ادبیات امروز اسپانیاست. ماریاس جوایز متعددی در حوزه ادبیاتِ اسپانیا برده است مانندِ فورمنتور. او در ایران نیز نویسنده ای شناخته شده است و پیش از این چند رمان و داستانِ کوتاهش از جمله «قلبی به این سپیدی» با ترجمه مهسا ملک مرزبان به فارسی منتشر شده است. اما رمانِ «شیفتگی ها» از جدیدترین آثار این رمان نویس محسوب می شود که حال و هوایی عاشقانه و معمایی دارد. زنی در یک کافه با زوجی برخورد می کند که از نظرش جذاب و دلنشین هستند. او به آن ها نزدیک می شود و در همین اثنا مرد به قتل می رسد و این روند دو زن را به هم نزدیک می کند تا رازی مهم و بزرگ آشکار شود...ماریاس که تبحر خاصی در ایجاد سوال های معمایی دارد در دلِ روایتش این جا نیز از یک رابطه و حادثه نقبی می زند به گذشته ای نه چندان دور و با نخی نامرئی آدم ها را به هم متصل می کند به نحوی که در پایان مخاطب دچارِ کشفی بزرگ می شود. در عین حال روابطِ عاشقانه و آشکار کردن احساس های فروخورده شخصیت ها نیز در این رویه موثرند. به همین خاطر است که رمان «شیفتگی ها» می تواند فضایی دوگانه برای خواننده  خود به وجود بیاورد؛ عشق و معما و پلی که این دور را به هم مرتبط می کند.
      

لیست‌های مرتبط به شیفتگی ها

یادداشت‌ها

2

hedgehog

hedgehog

1404/2/31

          همیشه امیدواریم آدم‌ها و عادت‌هایی که دوستشون داریم هیچ‌وقت نمی‌رن و تموم نشن، نمی‌فهمیم تنها چیزی که اون رفتارها رو سالم و بی‌نقص نگه می‌داره، ترک ناگهانی اون‌هاست، بدون هیچ جانشین یا تغییری، قبل از اینکه اون‌ها بتونن ما رو به حال خودمون رها کنن یا ما اون‌ها رو. هر چیزی که ادامه پیدا می‌کنه بد میشه، ما رو خسته می‌کنه، به‌ش پشت می‌کنیم، دل‌زدن و فرسوده‌مون می‌کنه. چه بسیار افرادی که زمانی جون‌مون به جون‌شون بسته بود اما کنار رفتن. چه بسیار روابطی که ضعیف شدن و بی‌هیچ دلیل محکم یا واضحی از بین رفتن. تنها کسایی که ما رو رها و ناامید نمی‌کنن اون‌هایی هستن که از ما چیزی بردن. تنها کسایی رو که رها نمی‌کنیم اون‌هایی هستن که ناگهان ناپدید می‌شن و فرصتی ندارن که برای ما درد و ناامیدی بیارن. موقعی که این اتفاق می‌افته موقتاً مأیوس می‌شیم، چون فکر می‌کنیم می‌تونستیم زمان طولانی‌تری کنارشون باشیم، بدون هیچ تاریخ انقضای قابل پیش‌بینی‌ای. این اشتباه و البته قابل درکه. تداومْ همه‌چیز رو تغییر می‌ده. مثلاً چیزی که دیروز برامون جالب بوده امروز ممکنه باعث رنج و عذاب‌مون باشه. واکنش ما به مرگ نزدیکان‌مون مشابه واکنش مکبث به خبر فوت همسرشه. به شکل معما‌گونه‌ای جواب می‌ده "باید از این به بعد می‌مُرد" این یعنی "باید جایی در آینده می‌مُرد، بعداً ". یا شاید هم معنای ساده‌تری مثل این داشته باشه، "باید کمی بیشتر منتظر می‌موند. باید ادامه می‌داد. " منظورش لحظه‌ی دقیق مرگ نیست، بلکه لحظه‌ی انتخاب شده است. خب حالا لحظه‌ی انتخاب شده چیه؟ لحظه‌ای که هیچ‌وقت به نظر نمی‌رسه کاملاً درست باشه. همیشه فکر می‌کنیم چیزی که خوشحال‌مون کنه و به‌مون لذت بده، هر چیزی که ما رو آروم کنه و به‌مون کمک کنه، هر چیزی که ما رو به جلو هل بده، باید کمی بیش‌تر عمر کنه؛ چند ساعت، چند هفته، چند ماه، یک سال. همیشه فکر می‌کنیم چیزها یا آدم‌ها چه زود تموم می‌شن، هیچ‌وقت فکر نمی‌کنیم لحظه‌ی درستی وجود دارن. همین لحظه‌ای که می‌گیم "خوبه، کافیه. تا همین‌جا بسه. از حالا به بعد هر اتفاقی می‌خواد، بیفته. اتفاق بد، وخیم، سیاه." هیچ‌وقت جرئت نمی‌کنیم اون‌قدر پیش بریم که بگیم "گذشته‌ها گذشته، حتی اگه گذشته‌ی ما باشه." برای همینه که پایان چیزها دست خودمون نیست، چون اگه این‌طور بود همه‌چیز تا ابد ادامه پیدا می‌کرد. چرک و آلوده می‌شد و هیچ موجود زنده‌ای هیچ‌وقت نمی‌مُرد.
        

1