ادامه داستان گروفالو. 
اینبار بچه گروفالو به حرف پدرش گوش نمی ده و دنبال ماجراجویی از غارش خارج میشه و بعد از دیدن مار و جغد و روباه به موش کوچولو می رسه. 
برای پنج سال به بالا مناسبه، البته دختر هنوز چهار ساله نشده و این کتاب رو خیلی دوست داره :) 
        

          خودم که خوندمش خوشم نیومد! اصلا نمی‌فهمم دقیقا هدف نویسنده چی بوده. اما هر چیزی که بوده نتونسته توی داستان منتقلش کنه و حتی شاید اثر معکوس هم داشته باشه.
بعدش کتاب رو دادم به دختر ۷ ساله‌م و بعد از خوندنش نظرش رو پرسیدم. اون هم خوشش نیومده بود. فقط عکس هاش بود که جذابش می‌کرد.
        

          نمی دونم چرا دلم با کتاب های گروفالو صاف نمیشه و دوستشون ندارم!
درسته که موشه کلی کلک و حقه سوار می کنه  تا از دست گروفالو ها نجات پیدا کنه، اما اگه کودک ما بخواد کار این موش رو روی همه پیاده کنه چی؟! من که دوست ندارم فسقلی هام مدام بذارنم سر کار!

        

          تصاویر کتاب بامزه و مرتبط بودن اما متوجه نشدم چه چیز این کتاب انقدر محبوب و مشهورش کرده. نه تنها ارزش تربیتی نداشت بلکه یک جاهایی‌ش ضدتربیت هم بود‌.
        

          از خود گروفالو بیشتر دوستش دارم.  برای بچه‌ها کمتر ترسناکه و البته برخی ایرادهایی که به خود گروفالو دارم را ندارد....
        

          این کتاب رو کانون پرورشی فکری چاپ کرده و اثر نامداری هست؛ بنابراین تصمیم گرفتم بخونمش.
بامزه بود تصویر گری هم‌جالب بود اما اثر تربیتی‌ش چیه؟!
چرا من مضمونش رو نگرفتم؟
قراره گرفالو یاد بگیره حرف والدینش رو گوش کنه یا قراره بچه‌ی ما یاد بگیره مثل حیوونای دیگه‌ی جنگل دروغ بگه و مثل موشه کلک سوار کنه؟