معرفی کتاب بازگشت ماهی های پرنده اثر آتوسا افشین نوید

بازگشت ماهی های پرنده

بازگشت ماهی های پرنده

4.2
6 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

9

ناشر
آگه
شابک
9789643294007
تعداد صفحات
424
تاریخ انتشار
1399/9/3

توضیحات

        دنیا پر از جانی های بالقوه است. نمی دانم چرا آدم ها فکر میکنند جانی ها باید دیوانه باشند، باید رفتارهای عجیب و غریب ازشان سر بزند، یا کودکی های غیر عادی پشت سر گذاشته باشند. وقتی مردم جلوی دوربین می ایستند و با تعجب در مورد قانون مداری،نظم و حتا بی آزار به نظر رسیدن همسایه ی قاتل شان می گویند بلاهت شان متعجم می کند. نمی دانم چطور متوجه نمیشوند که جنون بیش از هرچیز ناشی از فقدان حس هم دردی با انسان هاست. کافی ست در زندان خودت گرفتارشوی وتوان فهم دیگری را از دست بدهی تا در سقوط آرام، شهروند خوب منطقی دوست داشتنی وجودت جایش را به یک جانی تمام عیار بدهد. یکی مثل همین استفانی که سه ماه است مثل بختک به جانم افتاده و فکرش دست از سرم برنمی دارد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بازگشت ماهی های پرنده

یادداشت‌ها

          آتوسا افشین‌نوید برای من عزیز است. جهانش برایم آشناست و واژ‌ه‌هایش میخکوبم می‌کنند. خوندن داستان‌های ایرانی همیشه برایم ذوق و عطر دیگری داشتند. این‌که می‌دانی این واژه‌ها ترجمه نیست و هیچ فاصله‌ای میان زبان تو و نویسنده وجود ندارد بی‌اندازه به دلم می‌نشیند و افسوس می‌خورم که تا الان ان‌قدر کم از این نعمت بهره برده‌ام. حالا این نعمت رو اضافه کنی به داستانی که انگار داستان تکرارشونده‌ی نسل توست - مهاجرت - خب معلوم است که نمی‌توانی لحظه‌ای کتاب رو زمین بگذاری تا تمام شود.
ترلان و سردرگمی‌هایش، علی و تعلق‌خاطرش به وطن، ثریا با آن آپارتمان سحرآمیز و رؤیایی، داوود و گیجی و حتی شاید بشود گفت عذاب وجدانش، کوروش، مریم، حتی عمو جلال و خاله منیژه و اده، ای وای. این آدم‌ها. اون خونه‌ها. حتی کوچه‌ی قبا. بلوار میرداماد. اینا همه از خاطرات ما می‌آن. اینا آشنان. اینا انگار قصه‌ی خودِ خودِ ماست.
از وقتی یادم می‌آد، از همون موقع‌هایی که تو نوجوانی مفهوم فردیت داشت کم کم درونم شکل می‌گرفت و به خودم اجازه می‌دادم به زندگی رؤیایی خودم فکر کنم «مهاجرت» جز لاینفک برنامه‌ریزی‌هایم بود و برای همین وقتی روایت ترلان را می‌خوندم، انگار داشتم یه روایت موازی از زندگی خودم رو می‌خوندم. حتی این‌که تلاش می‌کرد نسبی‌گرا بمونه و به هیچ مطلق و باوری تن نده و این‌که چقدر در نهایت باعث می‌شد فقط احساس کنه شبیه ماهی‌ای شده که بال پیدار کرده و حالا این وسط نه ماهیه و می‌تونه از شنا کردن لذت ببره و نه تماماً یه پرنده است که بتونه با خیال راحت پر بکشه و بره.
این رمان برای من عزیز بود. بی‌نهایت عزیز و دلم می‌خواد همه بخوننش.
        

3