معرفی کتاب باغبان شب اثر جاناتان آکسییر مترجم بیتا ابراهیمی

باغبان شب

باغبان شب

جاناتان آکسییر و 1 نفر دیگر
4.2
92 نفر |
28 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

261

خواهم خواند

43

شابک
9786002965721
تعداد صفحات
436
تاریخ انتشار
1398/5/12

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        اتاقی در طبقه ی دوم یک خانه ی مرموز، همیشه قفل است. ساکنان این خانه که در دل جنگل تُرش ساخته شده، رنگی پریده و چشم هایی سیاه و کم عمق دارند. گفته می شود درختی در آن اتاق از نظرها پنهان نگه داشته شده است. راز این درخت چیست؟ آیا رابطه ای بین این درخت و کابوس های شبانه ی ساکنان این خانه وجود دارد؟ کیپ چطور می خواهد خواهرش را از شر این خانه خلاص کند؟!!!
      

یادداشت‌ها

بیتا

بیتا

1404/3/16

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          
یه شروع آروم، یه پایان  به یاد ماندنی 

وقتی شروع به خوندن باغبان شب کردم، فکر نمی‌کردم این‌قدر درگیرش بشم. اولش یه داستان ساده از جابه‌جایی دو خواهر و برادر به یه خونه‌ی قدیمی و مرموز بود. اما کم‌کم، داستان پیچیده‌تر شد و رازهای پنهان خونه و ساکنانش یکی‌یکی برملا شدن.

حس حمایت و همبستگی بین مولی و کیپ توی این شرایط سخت واقعاً برام تأثیرگذار بود. با اینکه سنشون کم بود، اما با شجاعت و فداکاری به همدیگه و حتی به دیگران کمک می‌کردن. این حس حمایتگری مالی و عاطفی، توی دل تاریکی داستان، یه نور امید بود.

اما یه چیزی توی داستان برام کم بود. دوست داشتم بیشتر درباره‌ی خود باغبان شب بدونم. شخصیتش مرموز بود و اطلاعات زیادی ازش نداشتیم. همچنین، حس می‌کردم می‌تونستم بیشتر با کتلم ارتباط بگیرم، اگه نویسنده بیشتر به احساسات و تجربیاتش می‌پرداخت. و اینکه آیا حرف‌های هستر واقعاً درست بودن یا نه، سوالی بود که تا آخر داستان توی ذهنم موند.

یه تیکه از کتاب، بدون اسپویل:

«هستر سرش را تکان داد. 'کاری که می‌کنی را با کسی که هستی اشتباه نگیر، عزیزم. علاوه بر این، در کار فروتنانه هیچ شرمی نیست. چرا، ایزوپ خودش، پادشاه داستان‌سرایان، تمام عمرش برده بود. هرگز نفس آزادی نکشید، اما با فقط سه کلمه کوچک دنیا را شکل داد: 'روزی روزگاری بود.' و اربابان بزرگش حالا کجا هستند، هوم؟ اگر خوش‌شانس باشند، در قبرها پوسیده‌اند. اما ایزوپ – او هنوز تا به امروز زنده است، در نوک هر زبانی که تاکنون داستانی گفته است، می‌رقصد.' او به مولی چشمکی زد. 'دفعه بعد که داری کف‌ها را می‌شوری، به این فکر کن.'»*

باغبان شب یه داستان ترسناک و معمایی برای نوجوانانه، اما مفاهیم عمیق‌تری مثل طمع، قدرت داستان‌سرایی و اهمیت خانواده رو هم در خودش داره. اگه دنبال یه داستان متفاوت و پر از رمز و راز هستی، این کتاب می‌تونه انتخاب خوبی باشه.


        

6

یاس

یاس

1402/5/5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب حدود دوسال بود که  تو قفسه‌ی کتابخونه‌م خاک می‌خورد. تا اینکه یه شبی که استرس پروژه‌‌ی انجام نداده و فشار امتحانات بی‌خوابم کرده بود، خیلی اتفاقی پناه بردم به این کتاب. 

اون شب انقدر درگیر داستان این کتاب شدم که دیگه فراموش کردم پروژه و امتحانی هم هست. غرق شدم تو کتاب، شدم مالی و با داداش کوچولوم سوار ارابه‌ی گالیله شدیم و زدیم به جنگل ترش. 

خلاصه سوای از داستان گیرا و قلم توانای نویسنده، حس آرامشی که اون شب  از این کتاب گرفتم رو  هیچ وقت فراموش نمی‌کنم.

 ژانر کتاب، از نوع وحشت و ماجراجویانه‌‌س. و خیلی 
زیر پوستی هیجان و آدرنالین خون رو می‌بره بالا.

از متن کتاب

:« هِستِر از من پرسید فرق داستان و دروغ چیه. اون موقع من بهش گفتم داستان‌ها به آدم‌ها کمک می‌کنن و اون پرسید کمک واسه چه کاری. خب فکر کنم حالا جوابش رو می‌دونم. داستان‌ها به آدم‌ها کمک می‌کنن با دنیای واقعی روبه‌رو بشن؛ حتی اگه داستان ترسناکی باشن...ولی دروغ برعکسه؛ باعث می‌شه خودت رو پنهون کنی.»


امتیاز من 4/5 از 5.0
        

4

sana

sana

1401/6/6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2