از دل تو تا دل من: دوازده گام برای زندگی شفقت آمیز

از دل تو تا دل من: دوازده گام برای زندگی شفقت آمیز

از دل تو تا دل من: دوازده گام برای زندگی شفقت آمیز

کارن آرمسترانگ و 1 نفر دیگر
3.4
7 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

12

ناشر
نشر نو
شابک
9786007439234
تعداد صفحات
224
تاریخ انتشار
1397/11/13

توضیحات

        این روزها کمتر درباره ی شفقت و مهربانی می شنویم. ادیان تاکید می کنند که شفقت معیار معنویت حقیقی است اما برخی گمان می کنند ک هخود دین باعث همه ی جنگ ها بوده است. علت اصلی این منازعات اغلب آز و حسد و جاه طلبی است. تروریستها از دین برای توجیه شرارت و قساوت استفاده می کنند. کلیسای کاتولیک سوء استفاده جنسی کشیشان و در  نتیجه مصائب زنان و کودکان را نادیده می گیرد. برخی رهبران دینی مانند سیاستمداران سکولار رفتار می کنند. در بیان عمومی خود کمتر از مهربانی و شفقت سخن می گویند و مناقشات فرهنگی و اعتقادی یا سیاسی را معیار و میزان دین حقیقی قلمداد می کنند.با این حال کمتر زمانی مانند اکنون به صدای شفقت آمیز دین نیازمند بوده ایم. جهان به طرز خطرناکی دو قطبی شده است. نتیجه ی نامتوازن بودن نگران کننده ی قدرت و ثروت، خواری، بیگانگی، رخوت و خشم فزاینده ای است که در قساوت تروریسم فوران می کند. ما در گیر جنگ هایی هستیم که نه قادریم به آنها پایان بخشیم و نه می توانیم در آن ها پیروز شویم.اما آیا مهر و شفقت از این توانایی برخوردا است که مشکلات به ظاهر حل ناشدنی زمانه ی ما را حل کند؟ آیا این فضیلت حتی در عصر تکنولوژی امکان پذیر است؟
      

یادداشت‌ها

شراره

1403/5/29

          به خاطر این کتاب تقریبا یک ماهه که به بهخوان سر نزدم و کتابایی که خوندمو به لیست اضافه نکردم چون خیلی منو به فکر واداشت و کلی احساسات ضدو نقیض درباره این کتاب داشتم هم کلی حرف داشتم دربارش هم نمیتونستم در قالب کلمات بیانش کنم الان هم نمیتونم...

شفقت و مهربانی با دیگران و بخشش خیلی خوبه کمک و درک دیگران خیلی خوبه ولی اینکه بخوای مدام خودتو درگیر مشکلات دیگران کنی دیگه چیزی از خودت و حال خوب برات باقی نمیمونه...اگر کمکی از دستت برمیاد انجام بده اگر نه فراموشش کن...چون با غصه خوردن از رنج دیگران کم نمیشه و راهی هم گشوده نمیشه...

مشکلات و رنج ها موجب رشد فکری و بلوغ عاطفی ما میشن اگر مدام بخواید به دیگران حتی به فرزندتون کمک کنید جلوی رشدش را میگیرید و باعث متوقف شدن روند پیشرفت و رشدش میشید...
خلاصه فکر میکنم تو هر کاری خارج شدن از تعادل چیزی جز ضرر به همراه نداره حتی در مهربانی...

جملاتی از کتاب: 

شفقت به معنی پذیرفتن یا تحمل‌ کردن چیزی در شخصی دیگر است؛یعنی خود را به جای دیگری قرار دادن؛احساس کردن درد و رنج خود ماست و درک دیدگاه‌های او با بلند نظری.
به دلهای خود نگاه کنیم،آنچه پا را رنجور میسازد کشف نماییم و آنگاه تحت هر شرایطی،از تحمیل آن رنج بر دیگری اجتناب ورزیم.بنا بر این میتوان شفقت را نوعی رویکرد مبتنی بر اصول اخلاقی و نوع دوستی منسجم تعریف کرد. 

کنفسیوس این کمال مطلوب یا آرمان را رِن (به معنی شریف و شایسته-لطافت و انعطاف پذیری) نامید: انسان ها نباید خویشتن را در یک دسته ممتاز و خاص قرار دهند بلکه باید هر روز و همه روز تجربه خود را با تجربه دیگران مرتبط سازند. 

چهار اف :غذا خوردن،جنگیدن،فرار کردن،تولید مثل 

اگر توجه خود را بر آسمان متمرکز کنیم و از آنچه انسان‌هامیتوانند برای خود انجام دهند غافل شویم(از فهم سرشت چیز‌ها عاجز خواهیم بود) 

معنویتی که فارغ از همدلی و نوع دوستی نسبت به دیگران باشد خطاست. 

چه کسی قدرتمند است؟ کسی که دشمن را به دوست تبدیل کند. 

+فهرستی از خصایل خوب و استعدادها و موفقیت های خود تهیه کنیم.
ما نقایص برخی از نزدیکانمون را تشخیص میدهیم،اما این موضوع مهر و دلبستگی ما به آنان را کاهش نمیدهد به همین ترتیب نقایص نباید بر ارزشیابی ما از خودمان تاثیری داشته باشد. 

اگر نتوانیم واقعیت ترس های خود را بپذیریم احتمالا ترس های دیگران را نادیده میگیریم و حتی به تمسخر آنها میپردازیم.

ما غالبا و دقیقا به خاطر خصوصیاتی که در خود نمیپسندیم به دیگران حمله میکنیم.این میتواند به این منجر شود که صفات نه چندان پسندیده خود را به دیگران نسبت دهیم... 


        

26

          یک انسان واقعاً مشفق زخمه‌ای را بر تار دل ما می‌نوازد که آکنده از طنین برخی از عمیق‌ترین آرزوهای ماست. مردم گرد چنین شخصی جمع می‌شوند چرا که به نظر می‌رسد در جهانی پر از خشونت و خشم، مٲمنی از آرامش در اختیار ما قرار می‌دهد. این کمال مطلوب و آرمانی است که ما آرزویش را داریم و دستیابی به آن از ظرفیت ما خارج نیست. اما حتی اگر به کسری از این روشن‌یافتگی دست یابیم و اندکی دنیا را ترک گوییم. می‌توانیم ادعا کنیم زندگی‌مان ارزشمند بوده است.

کارن آرمسترانگ دین پژوه با استفاده از سنت‌های دینی و آیینی شرق تا غرب، این کتاب رو نوشته تا تمرینی برای تبدیل شدن به این انسان واقعاً مشفق باشد و به نظرم جدای از تمرین شفقت تمرین خوبی هم بود برای فاصله گرفتن از تعصب دینی و به قول نویسنده دین اگر تو را در وضعیت حیرت نگه دارد در بهترین حالت است و بدترین وضع آن زمانی است که اقتدار و جزمیت دارد.
من گام هفتم و هشتم این کتاب «دانسته‌ها ما چه اندک است» و «چگونه با دیگری سخن بگوییم» رو خیلی دوست داشتم چون تو این فصل‌ها به خوبی متوجه می‌شویم شفقت فقط یک بحث عاطفی نیست و تلاش شناختی هم برای این که تبدیل به انسان مشفقی بشویم لازم است.

این نوشته‌ای که در ادامه می‌ذارم رو قبلا توی <a href="http://www.T.me/zedziLessons">کانالم</a> حین خوندن این کتاب نوشته بودم این‌جا هم دوباره می‌ذارم:

دکتر مکری تو یکی از سخنرانی‌هایش اشاره کرده بود علوم‌انسانی مثل فیزیک نیست که وقتی آب سرد و گرم رو با هم ترکیب کنی آب ولرم به دست بیاری، ترکیب دیدگاه گرم با دیدگاه سرد،  باعث می‌شود دیدگاه جوش و دیدگاه یخ داشته باشی.
توی کتاب از دل تو تا دل من کارن آرمسترانگ، یک فصلی درباره‌ی گفت‌وگو اختصاص دارد، نویسنده از تجربه‌ی شخصی خودش گفته بود که بعد از فاجعه‌ی یازده سپتامبر هنگامی که دیدگاه‌های کلیشه‌ای درباره‌ی اسلام رواج یافته بوده مقالاتی برای به چالش کشیدن این طرز تفکر نوشت؛ ولی بعدها دریافت که این کار نتیجه‌ی عکس داشته و تنها اتفاقی که افتاد این بود که به مقالاتش حمله شده بوده و عداوت بیشتر شد و فضا آلوده‌تر. و به قول دائوئیست‌ها ما غالبا چنان سخت با عقایدمان یکی می‌شویم که اگر آن‌ها مورد انتقاد قرار گیرند یا تصحیح شوند، انگار به خودمان حمله شده است.
اما راه‌حل چیست؟ این بار آرمسترانگ سراغ بودا می‌رود: شاید بهتر باشد از جایی شروع کنیم که مردم به راستی در آن قرار دارند، نه جایی که ما فکر می‌کنیم باید باشند. و به جای این که دیگران را به پذیرش دیدگاه خودمان واداریم، نیازمند این هستیم راهی برای طرح پرسش‌های سقراطی بیابیم که به بصیرت شخصی منتهی شود نه تکرار صرف واقعیت‌ها آن‌گونه که ما می‌بینیم.
        

3