معرفی کتاب راز قتل پالومینو مولرو اثر ماریو بارگاس یوسا مترجم اسدالله امرائی

راز قتل پالومینو مولرو

راز قتل پالومینو مولرو

3.7
23 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

37

خواهم خواند

15

ناشر
علم
شابک
9789644058677
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1387/8/14

توضیحات

        
ماجرا در بیابان های شمال پرو،نزدیک پایگاه نیروی هوایی روی می دهد.جنایتی تکان دهنده که در آن نظامی جوانی شکنجه،مثله و کشته شده،دو مامور گاردیاسیویل به تحقیق در پرونده ای می پردازند که گویا دست بالایی ها در کار است.آنها حتی اتومبیل گشت ندارند.به ظاهر کسی مشتاق نیست که دو پلیس محلی،سیلوا و لیتوما.قاتل پالومینو مولرو را پیدا کنند.افسر و درجه دار ماجرا تحقیق را ادامه می دهند و البته ضعف ها و بدجنسی های خودشان را هم دارند که به هیجان روایت دامن می زند.
درونمایه ی راز قتل پالومینو مولرو عشق،رقابت،بی گناهی،زود باوری،تکبر و ستم به فرو دستان است جایی که کفه ی ترازوی فرشته ی عدالت به نفع فرومایگان سنگینی می کند.راز که برملا می شود راز گشایان را به تبعید می فرستند تا یادشان نرود صاحبان قدرت فقط صاحب قدرت نیستند.



      

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1403/12/7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یوسای عزیز در داستان چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟ در پس یک داستان جنایی معمایی، جامعه‌ای رو به تصویر می‌کشه که درستکاری و وظیفه شناسی پلیس عایدی نداره و مردمانی که حقیقت رو باور نمی‌کنند و به قدری غرق در بی عدالتی حاکمیت خودشون شدند که در پس هر قضیه‌ای اون تصور خودشون رو دارند و تره‌ای برای حقیقت ماجرا خورد نمی‌کنند. البته یوسا در داستان خودش چگونگی رسیدن به این نقطه رو نشون نمیده و صرفا جامعه‌ای که به این شکل در اومده رو به مخاطب میشناسونه.مخاطب ایرانی قطعا با این وضعیت آشنایی داره. فصل انتهایی کتاب که همین موارد رو نشون میده به نظرم درخشان ترین و بهترین فصل کتاب بود و یه جورایی باعث شد کلیشه ای هم نباشه. برای من این قضیه خیلی مهمتر از این بود که واقعا چه کسی پالومینو مولرو رو کشت! پالومینو بنده خدا منو ببخشه، منم ناراحت شدم وقتی صفحه اول کتاب دیدم به اون طرز فجیع کشته شده، تا یه جایی هم برام مهم بود قاتل کیه و انگیزه این قتل دهشتناک چی بوده، ولی وقتی کل داستان رو خوندم متوجه شدم یوسا میخواسته جامعه‌‌ای رو نشون بده که انگار فرقی نمی‌کنه درستکار باشی یا فاسد.این فرقی نمی‌کنه از منظر مردمان اون جامعه است. چون مردمان در ذهنشون یه چیزایی رسوب کرده که رسوب گیری این تفکرات هم کاری است بسیار سخت و شاید نشدنی.تو این شرایط که وظیفه شناسی و درستکاری ارج داده نمیشه و بدتر از اون حتی باور هم نمیشه، باید امثال لیتوما و سیلوا رو ستود که در این شرایط اسفناک حل نشدند....
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ۱۵۹ صفحه در ۳ ساعت.
‌
«چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» در ابتدا ممکن است تغییر جهتی جزئی از آثار بزرگ «یوسا» در مورد گرداب‌های اجتماعی مرگبار آمریکای لاتین باشد. این اثر، کتابی کوچک است، روایتی‌ست به سبک کارآگاهی که هم پلیسی هست و هم نیست. این کتاب، معمایی سرگرم‌کننده و درخشان است و در عین حال جدّی و ماهرانه و بدون مزاحمت، برخی از مضامین بزرگ همهٔ رمان‌های «یوسا» را در بر می‌گیرد: گناه و بی‌گناهی، عدم امکان عدالت در جامعه‌ای که بر پایه نابرابری است و ماهیت تا ابد گریزان حقیقت.
‌
صحنهٔ جنایت در پرو و در دههٔ ۱۹۵۰ است. در نزدیکی یک پایگاه هوایی، جنازهٔ مُثله و نیمه‌متلاشی‌شدهٔ خلبان جوانی (پالومینو مولرو) پیدا می‌شود و از این‌جا پای دو پلیس محلی نه‌چندان پرزرق‌و‌برق به داستان کشیده می‌شود که حتی یک ماشین خدمت هم زیر پایشان نیست و برای تحقیقاتشان دست به دامن ماشین‌های حمل مرغ محلی‌ها می‌شوند.
‌
در طول داستان همه می‌دانند که دقیقن چه اتفاقی افتاده به‌جز این دو پلیس محلی و البته خوانندهٔ کتاب و این‌طور به‌نظرمی‌رسد که به‌جز محلی‌ها، کسی آنقدرها هم مشتاق حلّ این پرونده نیست اما تنها سرعت کند و بی‌معنای این دو پلیس، تنها پیش‌برنده‌ی کتاب است و در نهایت هم کتاب با سوالی که آغاز می‌شود، تمام می‌شود: چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟
‌
جدای از لذت، دلایل خوبی وجود دارد که نویسندگان جدی به ژانرهای چون علمی‌تخیلی، هیجان‌انگیز، جاسوسی و پلیسی روی می‌آورند و آن این است که این ژانرها امنیت فرم‌های کلاسیک را به چالش می‌کشند و همچنین، نویسنده را وادار به روایت کردن داستان می‌کنند و خواننده را وادار می‌کنند تا صفحه را ورق بزنند تا بفهمد چه اتفاقی قرار است بیفتد و از چیزی که همین الان خوانده دور شود. این اتفاق در این کتاب هم با دیالوگ‌های زمخت و ساده‌اش رخ می‌دهد و خواننده را با سرعت به انتهای خود سُر می‌دهد و در انتها نیز پرسش‌هایی تحریک‌آمیز از خود به جای می‌گذارد.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          دومین کتابی بود که از یوسا خواندم، رمانی بود کوتاه در ژانر جنایی.
وقایع داستان، پیش از وقایعِ نخستین کتابی که از او خوانده‌ بودم یعنی «مرگ در آند» رخ داده است.
جنایتِ هولناکی رخ داده و حال، «گروهبان لیتوما»(یکی از شخصیت‌های اصلی رمان مرگ در آند) به همراه افسرِ‌ ارشدش یعنی «ستوان سیلوا» که از ماموران کلانتری محل هستند، وظیفه‌ی پرده‌برداری از راز این جنایت هولناک را بر عهده دارند.

حقیقت این است که از جایی به بعد، دیگر تکلیف داستان مشخص بود و از جذابیت داستان برایم کاسته شده بود، اما یوساست دیگر و او خوب بلد است که چطور با مطرح کردن وقایع سیاسی و اجتماعیِ کشورش و گره زدن آنان به داستانش خواننده را پای کتابش نگه دارد.

پرسش‌ نامه
از علاقه‌مندان یوسا، که این کتاب و کتاب «مرگ در آند» را خوانده‌‌اند، سوالی دارم.
همانطور که پیش‌تر گفتم و شما هم می‌دانید، ماجراهای این کتاب پیش از ماجراهای «مرگ در آند» به وقوع پیوسته و چند شخصیت به نام‌های «گروهبان لیتوما» و «دونا آدریانا» و همسرش، شخصیت‌های مشترک این دو کتاب هستند.
حال سوال این است:
نام همسرِ دونا آدریانا در این کتاب «ماتیاس» ذکر شده، در حالی‌که در کتاب «مرگ در آند» نام او «دیونیسیو» بود!!!
آیا این اشتباهی از سوی یوسا بوده؟!
یا اینکه مترجمِ عزیز این کتاب به اشتباه نام او را «ماتیاس» آورده؟!
و یا ماجرا چیز دیگری‌ست؟!

نقل‌قول نامه
"پلیس باید قلبش از سنگ باشه، چون گاهی لازمه حرومزاده باشه."

"آدمی که در اقلیته، مجبوره به هر قیمتی که هست، جلوی رسوایی رو بگیره."

کارنامه
یک‌ ستاره بابت اینکه به مراتب ضعیف‌تر از رمان نخستی که از او خواندم بود، یک ستاره‌ی دیگر بابت اینکه ماجرای مرموز این جنایت خیلی زود برملا شد و ادامه‌ی داستان جذابیتِ لازم را نداشت، از کتاب کسر و نهایتا سه ستاره برای این کتاب منظور می‌نمایم.

نهم آبان‌ماه یک‌هزار و چهارصد
        

2