معرفی کتاب بهترین بودن اثر مسعود ملک یاری

بهترین بودن

بهترین بودن

مسعود ملک یاری و 4 نفر دیگر
3.3
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

2

شابک
9786222740870
تعداد صفحات
36
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب بهترین بودن، تصویرگر جیمی هولدر.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بهترین بودن

لیست‌های مرتبط به بهترین بودن

یادداشت‌ها

          
اول از همه می خوام به شباهت های این کتاب و کتاب دکمه اشاره کنم. تقریبا هدف و پیام هر دو در یک راستا بود و یک موضوع رو دنبال می کرد اعتماد به نفس، خودشناسی و باور به خود و استعداد یابی از محور های اصلی داستان بود.
هر دوی این داستان ها می شه گفت پایان غیر منتظره ای داشتن و همین غیر قابل حدس بودن پایان از دلایل جذابیتشونه.
اما این داستان ها تفاوت هایی هم با هم داشتن مثلا در فرآیند شناخت خود و کشف استعداد دکمه و فلو تفاوت مهمی وجود داشت و اون نقش تلاش و پرسشگری بود. فلو به نحوهای متفاوت تلاش می کرد که مشکل خودش رو بر طرف کنه هرچند نتیجه ی حاصل همچنان حاصل شانس و برخورد اتفاقی اورژانس با فلو بود اما در طول داستان هم ما شاهد تلاش های گاهاً حتی بی منطق فلو هم بودیم.
بی منطق چون بعضی تلاش ها صرفا تقلید به دور از منطق و شناخت خود بود مثل در خاک رفتن برای گل دادن، یا رفتن دردن پیله برای پروانه شدن در صورتی که استعداد هیچ کدام در ذات فلو وجود نداشته!
وقتی فلو رو ما در تقابل با بوته ای می بینیم که گل هاش رو از دست داده به یک مفهوم بزرگ می رسیم و آن هم آسیب های جبران شدنی و آسیب های جبران نشدنیه... از دست دادن گل ها می تونه با تغییر فصل جبران بشه اما از دست دادن نت ها شاید نمونه ی جبران ناپذیری از یک آسیب باشه.
وقتی داستان رو مطالعه می کردم دائم این مصرع تو ذهنم مرور می شد: 
(هر کسی از ظن خود شد یار من)
اینکه هر موجود با زاویه ی دید خودش به مشکل فلو نگاه می کرد به دنبال کشف راه حل و ارائه اون به 
فلو بود کار رو جذاب تر می کرد.
در ادامه بنظر من کاراکتر سگ نماد انسان هایی هست که بدون ارزیابی همه جانبه مشکل و نیاز و بدون تفکر اقدام به عمل می کنند و ساعت ها تلاش و عمر رو هزینه ی ایده خودشون می کنند اما به قول معروف لباسی که می دوزن قواره ی تن مشکل نیست. و خب خودش ممکنه معضلات روحی مثل ناکامی و نا امیدی رو به همراه داشته باشه.
یکی دیگه از پیام هایی که می شه از این داستان برداشت کرد تعاون و همکاری و همدلیه. خیلی وقت ها نمی شه به تنهایی بهترین بود و وجود و استعداد ها ی فردی و متفاوت هر کسی گاهی می تونه مکملی باشه برای بهترین بودن مثل ترکیب اورژانس و فلو!
تصویر سازی هم جز چند مورد اشتباه جزئی (مثلا قسمت تصادف فلو با ماشین روی بدن فلو چسب زخم به صورت ضربدر زده و این قابل تصور نیست که دقیقا در همون صحنه ی تصادف فلو به زخمِ دستش چسب زده باشه) باقی قسمت ها به سلیقه ی من خیلی نزدیک و جذاب بوده خصوصا سایه های فلو در تصویر


        

1

        فلوت طفلکی دچار سانحه می‌شود و دیگر نمی‌تواند نت‌ها را درست بنوازد. او خیلی تلاش می‌کند تا مثل قبل بشود اما نمی‌تواند. بالاخره روزی به مرکز بازیافت می‌رسد ولی او که نمی‌خواهد بازیافت و تبدیل به چیز دیگری بشود!! به همین خاطر شروع می‌کند نت‌های ناقصش را می‌نوازد و از قضا آمبولانس بی‌آژیری همان لحظه می‌رسد و از فلوت می‌خواهد به جای آژیرش بنشیند و به او کمک کند. 
داستانی درباره‌ٔ انعطاف پذیری و کنار آمدن با شرایط جدید و ناخواسته، درباره پذیرش خویشتن مناسب بالای پنج سال.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6