معرفی کتاب لویاتان اثر توماس هابز مترجم حسین بشیریه

لویاتان

لویاتان

توماس هابز و 1 نفر دیگر
4.3
8 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

29

ناشر
نشر نی
شابک
0000000141863
تعداد صفحات
576
تاریخ انتشار
1380/12/28

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
کارکردهای آن است. هابز در لویاتان با بهره برداری از تمثیل های ابزاروار و اندام وار دولت را همچون انسان مصنوعی قلمداد می کند، که ممکن است دچار انواع بیماری ها شود و یکی از علایق اصلی هابز تشریح کالبد دولت و بیماری های آن است. هابز همچنین در تحلیل ماهیت قدرت آن را همچون پدیده های سیال و فراگیر می داند که اساس کل زندگی اجتماعی را تشکیل می دهد و حوزه های مختلف زندگی همچون مالکیت اقتصادی، علم و دانش، اخلاق، قانون و حقوق و غیره، همگی در پرتو آن شکل می گیرند و در حقیقت با آن هم ذات هستند.

      

یادداشت‌ها

          هابز از اصحاب مشهور نظریه قرارداد اجتماعی است. در این نظریه بر خلاف نظزات افلاطون و ارسطو، دولت چیزی طبیعی و فرای اختیار انسان نیست، بلکه عملی آگاهانه و ارادی توسط انسان برای رهایی از وضع طبیعی وحشیانه و خریدن امنیت با ایجاد دولت است. 
در واقع انسان آزادی خود را می دهد تا امنیت بگیرد. از نظر هابز نیز مهمترین کارویژه دولت همین تامین امنیته. 
از نظر هابز مردم هیچ وقت و تحت هیچ شرایط و دلیلی حق شورش بر حاکم را ندارند چرا که خلاف قرارداد ذکرشده است و امنیت را به خطر می اندازد.
 مطمئنا اینکه هابز در روزگار پر آشوب و فاقد امنیت جنگ داخلی انگلستان می زیسته، بر نوع تفکر او و توجه ویژه اش به امنیت و فداکردن آزادی به پای آن تاثیرگذار بوده. 

نظریات هابز یک نتیجه مهم داشت: 
او به استبداد و سکولاریسم پایه علمی می ده و با این کار به نظریه خاستگاه الهی شاهان ضربه می زنه. 

اولین اثر فلسفه سیاسی به زبان انگلیسی.
موضوع: سیاست قدرت و دولت
اولین شرح جامع دولت مدرن: ویژگی دولت مدرن: جدایی دین و دولت.
 دولت: انسان مصنوعی
هدف تشکیل دولت: حراست و دفاع از انسان
قدرت: سیال و فراگیر: تشکیل اساس کل زندگی اجتماعی و ایجاد حوزه های مختلف زندگی چون اقتصاد و...

مالکیت: پیدایش مالکیت نتیجه دولته. چون وقتی دولتی نباشه، جنگ و درگیری و آشوب بین همسایه با همسایه جریان داره و در صورت نبود امنیت و قانونی که دولت پشتوانه اون هست، مالکیت نیز معنای خاصی نداره..

عدالت: جایی که دولت نباشه، هیچ چیز در آنجا ناعادلانه نیست. یعنی اول باید یک قدرت اجبارگر وجود داشته باشه تا همه آدما رو به یک میزان به خاطر ترسی که از تنبیه شدن دارند رام بکنه.
        

17

          این‌گونه می‌نویسم که شرح توماس هابز از تکوین زندگی سیاسی، شناخته‌شده‌ترین سویه از اندیشه اوست. هابز با این فرض شروع می‌کند که انسان‌ها با همنوعانشان کورکورانه در وضع طبیعی زندگی می‌کنند و سپس صبورانه توضیح می‌دهد که این وضع به دلیل ترس و تجاوز، به وضع جنگ دائمی تبدیل می‌شود.

تا اینکه انسان‌ها برای فرار از ترس مرگ، قراردادی را منعقد می‌کنند که قوای نامحدود به «حاکم» می‌دهد؛ حاکمی که صلح را تضمین می‌کند. برای کسانی که امروزه هابز را می‌خوانند، این نکته کمتر به چشم می‌آید که دینداری انسان چه اندازه در شرح هابز حائز اهمیت است، مگر اینکه آن افراد هابز را با چشم الهیاتی بخوانند. این همان جایی است که نبوغ و اهمیت واقعی هابز در زندگی سیاسی مدرن خود را نشان می‌دهد. او نخستین متفکری بود که نزاع دینی و سیاسی را اساساً نزاعی واحد دانست و اظهار کرد که این نزاع‌ها همراه با یکدیگر درگیر می‌شوند، چون ریشه‌های مشترکی در سرشت انسان دارند.

چنان‌که هابز می‌فهمید، چرخه خشونت الهیاتی - سیاسی، خشونتی که مسیحیت گرفتار آن شد، بدعتی استثنایی در تاریخ دین نبود و نیز این چرخه را نمی‌شد با اعمال تغییرات ظاهری در روابط کلیسا و دولت یا پیدا کردن تفسیری بلندنظرانه‌تر از کتاب مقدس فیصله داد. مشکل دینی و مشکل سیاسی در نهایت، امری واحدند که یا حل نمی‌شوند یا با هم حل می‌شوند.

این زندگی در وضع طبیعی است، حتی اگر انسان موجودی دیندار باشد. اما این واقعیت که انسان موجودی دیندار است، تصویر را فوق‌العاده پیچیده می‌کند.

دو چرخه باطل که هابز توصیف می‌کند، یکی چرخه روان‌شناختی ترس مذهبی و دیگری چرخه سیاسی ترس اجتماعی، اکنون در یک چرخه الهیاتی-سیاسی واحد از خشونت، تعصب، خرافه و ترس فلج‌کننده کنار هم قرار می‌گیرند.

این تصویری کلی است که هابز ترسیم می‌کند. در مرکز این تصویر، خدا جای دارد. انسان به خدا ایمان دارد چون از طبیعت می‌ترسد و از طبیعت می‌ترسد چون غافل و میل‌ورز است. اما انسان‌ها به محض اینکه خدا را تصور می‌کنند، از او نیز می‌ترسند؛ گرچه خدا ممکن است به کمک تأمین نیازهای قلبی انسان‌ها بیاید، اما اگر خشنود نشود، به همین میزان ممکن است مقابل انسان‌ها بایستد. 

اگرچه معروف است که خدا به این راحتی‌ها خشمگین نمی‌شود، تهدید ناشی از ناخشنودی غصب‌آلود او، بی‌نهایت بیشتر از تهدید برخاسته از هر انسان دیگری است. رقیب من حداکثر می‌تواند مرا از زندگی فعلی‌ام محروم کند، اما خدای خشمگین مرا از زندگی ابدی محروم خواهد ساخت.

پس در مجموع، ترس از خدا بر ترس از انسان می‌چربد. انسانی که انتظار حمله رقیب همنوعش را دارد، می‌تواند خود را برای نبرد آماده کند، اما برای محافظت از خود در برابر خدای خشمگین چه می‌تواند بکند؟ او می‌تواند خدا را بپرستد و بکوشد از او اطاعت کند، ولی به عنوان موجودی غافل و نادان هرگز نمی‌تواند مطمئن باشد که خدا از او چه می‌خواهد. با این حال، همه کاهنان ادعا می‌کنند که از اراده خدا خبر دارند. البته آنان نمی‌توانند چنان شناختی داشته باشند؛ هیچ کس نمی‌تواند؛ مگر اینکه شرح‌ها فراتر از حدود ذهن انسان درست باشد.

اما ادعای فهم اراده خدا سرچشمه قدرت است و انسان که در تقلای دائم برای برتری است، به هر میزان قدرتی که می‌تواند به دست آورد، نیاز دارد. این مسئله اهمیتی ندارد که کاهنان ادعای خودشان درباره شناخت الهی را باور دارند یا نه؛ آنان ممکن است همان‌قدر که فریب می‌دهند، خودشان نیز فریب خورده باشند. آنچه اهمیت دارد این است که نیاز انسان به پرستش طبیعتاً به مرجعیت دینی در جامعه مجال ظهور می‌دهد و این مرجعیت شکلی از قدرت است.
        

0

حیوان و حا
          حیوان و حاکم

مضمون دو جمله‌ی معروف ارسطو را در سطور آغازین سیاست یه یاد بیاورید: «انسان حیوانی‌ست سیاسی» و «انسانی که فاقد شهر باشد، یا دد است یا خدا». هابز در لویاتان این تزهای ارسطویی را واژگون می‌کند. او می‌گوید: یک لحظه صبر کنید، شاید سیاست امری حیوانی و شهر مملو از ددان و خدایان باشد. فلسفه‌ی سیاسی به روایت هابز عمیقاً ضدارسطویی‌ست. از منظر هابز، نمی‌توان گفت شهر بر اساس طبیعت وجود دارد، بلکه شهر صرفاً آنجایی طبیعی‌ست که از طریق گسستی آگاهانه و عامدانه از طبیعت به‌وجود آید. انسان‌های کتاب لویاتان نه به‌طور طبیعی در شهر، که ازقضا به‌طور کاملاً طبیعی، بیرون شهر قرار دارند؛ جایی که در آن انسان گرگِ انسان است و در ستیزی دائم با هم‌نوعان خود برای بقا. در پلات هوشمندانه‌ی هابز، «همه‌ی انسان‌ها نسبت به هر چیزی حق دارند، حتی نسبت به بدن‌های یکدیگر.» اما همان‌طور که باید برای ما هم بدیهی باشد، برای هابز هم بدیهی‌ست که اگر همگان نسبت به همه چیز حق داشته باشند، پس درعمل، هیچ‌ کس حقی نخواهد داشت. این دوزخی‌ست که هابز آن را «وضع طبیعی» می‌نامد. در این وضعیت، مالکیتی در کار نیست. هر چیزی که تصاحب کنم، مادامی که بتوانم آن را حفظ کنم، متعلق به من است. چطور می‌‌توان بهتر از این، «جنگ همه علیه همه» را، در جایی‌که « زندگی ازهم‌گسیخته، مسکنت‌بار، زننده، حیوانی و کوتاه است»، توصیف کرد؟ این شرایط در لویاتان «وضع طبیعی» نامیده می‌شود. در این وضعِ دهشتناک، ضروری‌ترین واقعیت مؤثر، ترس از مرگ خشونت‌بار است. هابز از این واقعیت، نخستین حق طبیعی را استنتاج می‌کند: حق صیانت ذات. از نخستین حق طبیعی نیز نخستین قانون طبیعی به‌دست می‌آید: صلح را بجوی! بدین‌ترتیب، هابز صحنه را برای ورود نجات‌دهنده که نه در گور، بلکه در اعماق دریاها خفته است، مهیا می‌سازد؛ لویاتان با ورود خود، وضع طبیعی را مختومه اعلام می‌کند. او هیولایی‌ست عظیم‌الجثه، حیوانی در مقام حاکم؛ ددی که ردای الاهی بر تن کرده و تجسم اراده‌ی تک‌تک انسان‌ها برای رهایی از این دوزخ طبیعی‌ست. اسطوره‌ی شرِ عهد عتیق، ناجیِ آپوکالیپتیکِ انسان‌های معصومِ عصر پیشاسیاسی لقب می‌گیرد. یهوه، کائنات را از دل آنارشی محض خلق کرد، فیلسوف انگلیسی نیز با دو حمله‌ی پارودیک، میخ فلسفه‌ی سیاسی جدید را بر زمین سخت سیاست می‌کوبد: حمله به ارسطو و یورش به کتاب مقدس.
        

0