امیرحسین کیوانی راد

امیرحسین کیوانی راد

@AmirKeyvani

214 دنبال شده

69 دنبال کننده

            دانشجوی معماری بوده ام.علاقمند به ریاضیات،خواندن نهج البلاغه  امیر المومنین(ع)
          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        

A singular object is an irreducible cultural creation, which cannot be replaced and which is transcendent. A singular object is not only a building. It can also be a colour (for example Richard Meier builds in white).
ابژه تکین یک مخلوق فرهنگی غیرقابل فروکاهش است که غیر قابل جایگزینی و نیز چیزی متعالی میباشد.یک ابژه تکین تنها یک بنا نیست.میتواند همینطور یک رنگ باشد(بطور مثال ریچارد میر که سفید ساز است)
It can also be an idea or a person. The singular objects are unique pieces they cannot be interpreted with the help of what we know about other objects. A singular object is not necessarily beautiful. 
می‌تواند همینطور ایده یا شخصی باشد.ابژه های تکین اجزائی منحصربفرد درباره شی است که با کمک دانش ما نسبت به دیگر اشیاء بدست نمی آید.یک ابژه تکین لزوما زیبا نیست.
Also the monsters, the bug objects without any relation to the context “catapulted” in a city are singular. At the same time, a beloved object is not necessarily singular. Sometimes an object “becomes”, and this is an essential concept about which the two discuss, singular through the historical and social conditions.
همینطور هیولاها ،اشیائی بدون ارتباط با زمینه شان"پر هیبت در شهری"تکین بشمار می آیند.در عین حال یک شی دوست داشتنی هم لزوما زیبا نیست.بعضی اوقات یک شی"میشود"و این یک چیز ضروری مفهومی است که در رابطه با آن دو توصیف یکی توصیف شرایط تاریخی و دیگری اجتماعی بشکلی یکتا شده می آیند. 
A singular object is an event. Also the style does not lead necessarily to singularity, “only when the style is exactly a singular vision”. So the big architects of the 20th century, Wright, Le Corbusier, Aalto and Kahn are from a remarkable singularity in whole and in detail, which bears their signature.
یک شی یکتا یک چیز حادث است.همینطور سبک لزوما به یکتاشدگی ختم نمیشود،"ولی هنگامی این ممکن است که سبک دقیقا از یک دید واحد باشد".بنابراین معماران بزرگ نظیر رایت،لوکوربوزیه،آلتو و کان در قرن بیستم از یکتایی قابل تشخیص برخوردار بودند که در کلیت و اجزا نمود دارد و امضای کار آنها محسوب می‌شود.
“The style should reflect the singular way of thinking the world”. Baudrillard and Nouvell agree that singular objects are of huge importance. 
"سبک باید دربردارنده طرز ویژه نگاه و فکر خالق اثر درباره جهان باشد".بودریار و نوول باهم بر سر اهمیت زیاد ابژه های تکین توافق نظر دارند.
Also when the concept singularity is only used sporadically in the whole book, the chapter which is dedicated to this can be found at the end of the book. The discussions are about modernity and post modernity, and the future of architecture.
همچنین وقتی بطرزی رونده واژه تکینگی ابژه ها در سرتاسر کتاب بکار گرفته می‌شود، بخش آخر تنها به موضوع اختصاصی این مطلب میپردازد.توضیحات درباره نوین و پسانوین بودن  و درباره آتیه معماری است.  
The future life of architecture, is a question to which the answer is searched for until the end. A key element is that of “becoming”. The danger is bigger for the city than for the architecture.
تا آخر کتاب این موضوع آتیه معماری است که مورد تفحص قرار میگیرد.عنصر کلیدی مطالب"شدن"است.خطر برای شهر در این مورد بیشتر از خطر درباره معماری است.
The city, as it was till the 19th century, could disappear and no longer be defined through space but through time, the time to meet. Before coming to singularity, the idea of “secret” and “seduction” is developed.
شهر آنطور که از قرن ۱۹ بوده،چیزی محو شدنی است که دیگر از طریق فضا توصیف پذیر نبوده و در امتداد زمانی که در انتظار آنیم تنها توصیف می‌تواند بشود.قبل از رسیدن به مفهوم تکینگی ایده های"رمز"و "اغواگری"رشد پیدا کردند. 
These are not the only difficult to define concepts which appear in the book. Both discussions start with a dialogue about “truth” and “radicality”. The truth is essential for the singularity.
تنها تعریف مفاهیم داخل این کتاب معضل واحد ما نیست.هر دو توصیف با گفتگویی درباره"حقیقت"و"ریشه ای بودن"آغاز میشوند.اما حقیقت در ماجرای تکینگی نقشی اساسی دارد. 
It is exactly the discussion about truth and radicality which introduces one of the few singular objects identified in the book: the World Trade Center. The World Trade Center identifies the verticality of New York, a city, which fascinates Baudrillard. 
این توصیفات درباره حقیقت و ریشه ای بودن است که دقیقا معرفی یکی از ابژه های تکین معدود در این کتاب را به مقصود می‌رساند و آن مرکز تجارت جهانی است.مرکز تجارت جهانی بنایی است شاخصه عمودی بودن شهر نیویورک که باعث شگفتی بودریار شده است.
But it is also an expression of our world, an expression of cloning, the twin towers. The truth is related to the architectural object as an event. Such an architectonic object cannot be explained in whole, it is a secret. Another basic concept is that of “identity”. 
ولی در همان حین بیانیه ای از شهر نیویورک هم میباشد، برجهای دوقلو.حقیقت مربوط به شی معمارانه مانند یک حادثه است.یک چنین شی معمارانه به کلی غیرقابل توصیف است ،چرا که رمزی است.مفهوم دیگر اساسی "هویت"آن است.
Another discussed singular object is Beaubourg, known also as Centre Pompidou, of the architects Renzo Piano and Richard Rogers. Beaubourg is an example of truth in the world of architecture, like the World Trade Center. 
بوبورگ ابژه تکین دیگر توصیف شده است،که به آن مرکز پمپیدو هم میگویند،کاری است از معماران رنزو پیانو و ریچارد راجرز.مثالی دیگر از حقیقت در جهان معماری همین بوبورگ است،مانند مرکز تجارت جهانی.
The pyramid of Louvre is no singular object but La Défense is, although it was not clear from the beginning that it would be, it has created a seldom space, with the framed horizon.
هرم لوور ولی ابژه تکین نیست،ولی لادوفانس هست،هرچند از ابتدا بودن آن در این زمره در هاله ابهام بود،فضایی دنج آفرید که قاب افق در آن نمایان می‌شود.
      

3

        
درباره جان لنوکس،
ایشان استاد ریاضی دانشگاه آکسفورد  و یک انسان شناخته شده در سطح بین المللی در مطالب علمی،فلسفی و مذهبی است .او بطور منظم در موسسات علمی تدریس می کند و با محفل ترینیتی در ارتباط است و درباره رابطه بین اعتقاد به مسیحیت و علم کتاب‌هایی نو آورانه نوشته است.

پیش زمینه علمی،
ایشان در ایرلند شمالی،مدرسه محلی آرماق تحصیل کرده در کالج امانوئل نمایشگاه دار و فارغ التحصیل ارشد شده ،نیز از دانشگاه کمبریج جایی که کارشناسی ارشد و دکترای ریاضی اش را گرفته صاحب مدرک است.سالیان هم در کاردیف دانشگاه ولز در موسسه ریاضی،جایی که جایزه ای ویژه برای تحقیقات ریاضی اش دریافت کرد،کار کرده است.همچنین لایق مدرک کارشناسی ارشد و دکترای فلسفه از دانشگاه آکسفورد تشخیص داده شده(جایی که با آن همکاری میکند)و نیز از دانشگاه ساری مدرک کارشناسی ارشد اخلاق زیستی را دریافت کرده است.همچنین دستیار ارشد الکساندر فون هامبولت در دانشگاه ورزبورگ و هامبورگ آلمان است.

دامنه سخنرانی های او تا شمال آمریکا،شرق تا غرب اروپا و استرالیا و آسیا کشیده شده که در زمینه ریاضیات و فلسفه علم و نیز دفاع عقلانی از مسیحیت بوده است.در زمینه رویارویی بین علم،فلسفه و الهیات کتاب‌هایی نوشته است.این کتاب‌ها شامل قیومیت خدا:"آیا علم خدا را دفن کرده است؟"(۲۰۰۹)،خدا و استیون هاوکینگ،جوابیه ای برای کتاب طرح بزرگ او(۲۰۱۱)،دفاع مسلحانه از خدا،درباره خداناگرایی جدید(۲۰۱۱)،و هفت روزی که موجب تقسیم دنیا شد،درباره نخستین فصول سفر پیدایش(۲۰۱۱).

همچنین کتاب‌هایی در تم‌های کتاب‌شناسی کتاب مقدس بطریق ابداعی نوشته ،مثل کتاب در تقابل با جریان(۲۰۱۵)،درباره دانیال نبی ،تعین یافته جهت اعتقاد؟(۲۰۱۷)،و مجموعه ای که با همکاری دیوید گودینگ درباره'مفاهیم اصلی کتاب مقدس'درباره سفر پیدایش(در دهه ۹۰ میلادی)نوشته است.عناوین اخیر کتابهای او ،هیچ هراسی بدل راه مده(۲۰۱۸)،درباره اوانجلیسم امروزی،آیا علم امروزه توانایی توضیح دادن هرچیزی دارد؟(۲۰۱۹)،درباره ارتباط علم و مسیحیت ،و مجموعه شش تایی 'نیاز به واقعیت و شاخصیت'که   بهمراه دیوید گودینگ نوشته اند(۹-۲۰۱۸).باضافه ۷۰ مقاله علمی ریاضی منتشر شده،همکار مولف دو کتاب درسی جبر منتشر شده تحت عناوین منوگرافهای ریاضی آکسفورد بوده است.

جمله معروف:
"یکی از ایندو،یا عقل آدمی سرچشمه ماده بی شعورش را پیدا می‌کند و یا این خلقت خالقی دارد؛شگفتا سخنان کسانی که اظهار می‌کنند این عقل آنها آنها را بر ترجیح اولی به دومی هدایت کرده است"!

مناظرات،
در دانشگاه آلاباما با ریچارد داوکینز درباره"توهم خالق"بحث کرده است و با او مناظره ای در موزه تاریخ طبیعی آکسفورد درباره"موضوع اینکه آیا علم خدا را پنهان کرده؟"داشته است(۸-۲۰۰۷).همچنین با الکساندر هیچنز درباره خداناگرایی جدید(در فستیوال ۲۰۰۸ ادینبورو)و درباره"پرسش از عظمت خدا"(دانشگاه سمفورد،۲۰۱۰)مباحثه ای مثل مباحثه پیتر سینگر در سال ۲۰۱۱ در ملبورن "در پرسش از عظمت خالق"داشته است.همچنین با بسیاری اقطاب اجتماعی و شخصیتهای آکادمیک جهانی در همه جا گفتگوهایی بعنوان راهکارهای عام انجام داده است.
      

1

باشگاه‌ها

نمایش همه

🎭 هامارتیا 🎭

192 عضو

آواز قو و چند تک پرده ای دیگر

دورۀ فعال

عَقلِ سُرخ

180 عضو

تاریخ فلسفه

دورۀ فعال

مدرسه هنر آوینیون

373 عضو

درس هایی درباره داستان نویسی به ضمیمه مصاحبه با ایزاک سینگر و جوزف هلر

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

ریاضیات ترسیمی

1

کلاف سردرگم
کتاب‌های مونتگمری میتونه نورِ روزهای پاییزی و بی‌حال من باشه..⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠✧⁠*⁠。⁩🍂
.
داستان کتاب درمورد دو خانواده بزرگ دارک‌ها و پنهلوهاست. کوزه‌ ارزشمند و خاطره انگیزی وجود داره که قراره برای یکی از این افراد به ارث گذاشته بشه...
.
این کتاب جز آخرین کتاب‌هایی که خانم مونتگمری نوشته و در عین حال که تیتر «اثری دیگر از نویسنده آنشرلی با موهای قرمز» کاملا براش گویا و مناسبه؛ پختگی توی این کتاب وجود داره که برای من خیلی دلنشین بود. گاهی فکر می‌کنم این نویسنده چه گنجینه احساسی قوی داشته که تونسته شخصیت‌هایی رو خلق کنه که اینقدر دوست‌داشتنی باشن.⁦ ⁠◜⁠‿⁠◝⁠ ❤️
.
شخصیت‌های کتاب خیلی زیاده ولی تا آخر کتاب بارها اسامی و توضیحاتی در مورد اونها ارائه میشه و توی ذهن ماندگار می‌شن ولی می‌تونید اسم شخصیت‌ها و یه راهنمایی کوچک برای خودتون بنویسید.

راهنمایی که من برای خودم نوشتم:( بعد از خوندن صفحات اول کتاب این بخش رو بخونید.⛔)
۱. هیو و جاسلین دارک.زوجی که بصورت ناگهانی در شب عروسی‌شان جدا شدند.کانرد دارک مادر هیو هست. پولین دارک هم عاشق هیو هست.
۲. پیتر پنهلو ماجراجو عاشق دانا دارک شده.
۳. پامر دارک و هومر پنهلو بخاطر گربه دعوا کرده بودند.
۴. خانم توینبی دارک سه بار ازدواج کرده و همه‌ شوهرهایش مرده‌اند.
۵. مارگرت پنهلو، پیردختری که شعر میگه و با خانواده برادرش زندگی میکنه.
۶. ماری دارک(مرد) عاشق تورا دارکه، این خانم متأهله.(شوهرش مست و بددهنه)
۷. آزولد، ماه دوست، مرد پیری که عاشق دختری بوده و دیوانه شده.
۸. برایان، پسر بچه‌ای که مشخص نیست پدرش کیه و مادرش‌رو از دست داده.
۹. ویرجینیا و دانا( دختر جان غرقه) بیوه‌های جنگی هستن.
۱۰. دیوید دارک زن داره و دعاهای قشنگی میخونه.
۱۱. گی( دختر) میخواد با نوئل ازدواج کنه و راجر(دکتر) هم عاشق اونه.
.
📕متن‌هایی از کتاب:
🔻جدا زندگی عجب کلاف سردرگم درهم برهمی بود.
🔻ادب خرجی ندارد.
🔻عاشق آزادی بود، اما این‌قدر عاقل بود ک بداند چون آزادی واقعی در این دنیا امکان پذیر نیست، خوشبخت کسی است که اربابش را خودش انتخاب کند.
🔻دوست نداشت هیچ‌وقت از خانه‌اش دور بشود. دلش میخواست جایی را پیدا کند که در آن ریشه بدواند و با آرامش پیر شود.
🔻آدمی شیرین‌تر، مهربانتر و حوصله سربرتر از او سراغ ندارم.
🔻نفرت همان عشقی ست که راهش را گم کرده.
🔻مه بندرگاه را پوشانده بود. نغمه‌ی غم‌انگیز دریا که هزاران سال از عمرش می‌گذشت، گوشش را پر می‌کرد.
🔻بعضی وقت‌ها فکر می‌کرد اگر یکی او را دوست داشته باشد، دیگر اینقدر نمی‌ترسد.
🔻بقیه می‌خواهند جلویت را بگیرند که اشتباه‌های ما را تکرار نکنی. من نمی‌خواهم. آدم‌ها بخواهند یا نخواهند، اشتباه می‌کنند. بهتر است حداقل اشتباه‌هایمان را خودمان انتخاب کنیم تا یک نفر دیگر.
🔻بهتر بود آدم با همان دردسرهای آشنا سروکله بزند تا برای خودش دردسر جدید بتراشد.
🔻«تو عاشق چی هستی، برایان؟»
«هیچی» برایان احساس کرد اشک در چشم‌هایش جمع می‌شود.
ماه دوست سر تکان داد.
«بد است. خیلی بد است. خیلی زود یک چیزی پیدا کن که عاشقش بشوی، وگرنه شیطان می‌آید سراغت.»
🔻یادآوری این مسائل دیگر آرامش گی را به هم نمی‌زد، انگار که این اتفاقات مدت‌ها پیش برای فرد کاملاً متفاوتی افتاده بود.
🔻ناراحت می‌شد که می‌دید که در واقع عاشق خود عشق بوده.
.
۱۳ آذر ۰۳
امیدوارم یادداشت‌های آذرماهم ادامه دار باشن...☁️
          کتاب‌های مونتگمری میتونه نورِ روزهای پاییزی و بی‌حال من باشه..⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠✧⁠*⁠。⁩🍂
.
داستان کتاب درمورد دو خانواده بزرگ دارک‌ها و پنهلوهاست. کوزه‌ ارزشمند و خاطره انگیزی وجود داره که قراره برای یکی از این افراد به ارث گذاشته بشه...
.
این کتاب جز آخرین کتاب‌هایی که خانم مونتگمری نوشته و در عین حال که تیتر «اثری دیگر از نویسنده آنشرلی با موهای قرمز» کاملا براش گویا و مناسبه؛ پختگی توی این کتاب وجود داره که برای من خیلی دلنشین بود. گاهی فکر می‌کنم این نویسنده چه گنجینه احساسی قوی داشته که تونسته شخصیت‌هایی رو خلق کنه که اینقدر دوست‌داشتنی باشن.⁦ ⁠◜⁠‿⁠◝⁠ ❤️
.
شخصیت‌های کتاب خیلی زیاده ولی تا آخر کتاب بارها اسامی و توضیحاتی در مورد اونها ارائه میشه و توی ذهن ماندگار می‌شن ولی می‌تونید اسم شخصیت‌ها و یه راهنمایی کوچک برای خودتون بنویسید.

راهنمایی که من برای خودم نوشتم:( بعد از خوندن صفحات اول کتاب این بخش رو بخونید.⛔)
۱. هیو و جاسلین دارک.زوجی که بصورت ناگهانی در شب عروسی‌شان جدا شدند.کانرد دارک مادر هیو هست. پولین دارک هم عاشق هیو هست.
۲. پیتر پنهلو ماجراجو عاشق دانا دارک شده.
۳. پامر دارک و هومر پنهلو بخاطر گربه دعوا کرده بودند.
۴. خانم توینبی دارک سه بار ازدواج کرده و همه‌ شوهرهایش مرده‌اند.
۵. مارگرت پنهلو، پیردختری که شعر میگه و با خانواده برادرش زندگی میکنه.
۶. ماری دارک(مرد) عاشق تورا دارکه، این خانم متأهله.(شوهرش مست و بددهنه)
۷. آزولد، ماه دوست، مرد پیری که عاشق دختری بوده و دیوانه شده.
۸. برایان، پسر بچه‌ای که مشخص نیست پدرش کیه و مادرش‌رو از دست داده.
۹. ویرجینیا و دانا( دختر جان غرقه) بیوه‌های جنگی هستن.
۱۰. دیوید دارک زن داره و دعاهای قشنگی میخونه.
۱۱. گی( دختر) میخواد با نوئل ازدواج کنه و راجر(دکتر) هم عاشق اونه.
.
📕متن‌هایی از کتاب:
🔻جدا زندگی عجب کلاف سردرگم درهم برهمی بود.
🔻ادب خرجی ندارد.
🔻عاشق آزادی بود، اما این‌قدر عاقل بود ک بداند چون آزادی واقعی در این دنیا امکان پذیر نیست، خوشبخت کسی است که اربابش را خودش انتخاب کند.
🔻دوست نداشت هیچ‌وقت از خانه‌اش دور بشود. دلش میخواست جایی را پیدا کند که در آن ریشه بدواند و با آرامش پیر شود.
🔻آدمی شیرین‌تر، مهربانتر و حوصله سربرتر از او سراغ ندارم.
🔻نفرت همان عشقی ست که راهش را گم کرده.
🔻مه بندرگاه را پوشانده بود. نغمه‌ی غم‌انگیز دریا که هزاران سال از عمرش می‌گذشت، گوشش را پر می‌کرد.
🔻بعضی وقت‌ها فکر می‌کرد اگر یکی او را دوست داشته باشد، دیگر اینقدر نمی‌ترسد.
🔻بقیه می‌خواهند جلویت را بگیرند که اشتباه‌های ما را تکرار نکنی. من نمی‌خواهم. آدم‌ها بخواهند یا نخواهند، اشتباه می‌کنند. بهتر است حداقل اشتباه‌هایمان را خودمان انتخاب کنیم تا یک نفر دیگر.
🔻بهتر بود آدم با همان دردسرهای آشنا سروکله بزند تا برای خودش دردسر جدید بتراشد.
🔻«تو عاشق چی هستی، برایان؟»
«هیچی» برایان احساس کرد اشک در چشم‌هایش جمع می‌شود.
ماه دوست سر تکان داد.
«بد است. خیلی بد است. خیلی زود یک چیزی پیدا کن که عاشقش بشوی، وگرنه شیطان می‌آید سراغت.»
🔻یادآوری این مسائل دیگر آرامش گی را به هم نمی‌زد، انگار که این اتفاقات مدت‌ها پیش برای فرد کاملاً متفاوتی افتاده بود.
🔻ناراحت می‌شد که می‌دید که در واقع عاشق خود عشق بوده.
.
۱۳ آذر ۰۳
امیدوارم یادداشت‌های آذرماهم ادامه دار باشن...☁️
        

10

31

نون و القلم
          به قول جلال "جان دلم که شما باشید" کتابِ مذکور، داستان دو میرزابنویس در دورهٔ صفوی است. دو شخصیتِ اصلیِ "نون‌ والقلم"، نانشان را از قلم درمی‌آورند و روحیات متفاوتی دارند.
نوع نثر و زبان جلال در "نون والقلم" متفاوت از سایر آثار اوست؛ در این متن، شکسته‌‌نويسی، کوتاه‌نویسی و جملات بریده‌بریده دیده نمی‌شود. جلال با زبانی کلاسیک، عامیانه و چاشنیِ طنز به مشکلات سیاسی و اجتماعی آن دوره می‌پردازد. ماجرایِ پرکِششی که جریانِ به قدرت رسیدنِ قلندران در برابر قبلهٔ عالم را روایت می‌کند؛ قدرتی که به‌خاطر نارضایتی مردم، دوامِ چندانی ندارد.
برخی از منتقدان معتقدند آل احمد در این داستان، به ماجرای شکستِ جنبش ملّی در کودتای ۲۸ مرداد و عقاید فرقهٔ بهائیت اشاره می‌کند. همچنین در پایان، با اینکه شخصیت میرزا اسداللّه ناامیدانه هر راه نجاتی را قبول نمی‌کند، با وصیتش نشان می‌دهد که نویسنده هنوز به آینده­ و نسلِ بعد امیداور است.
راوی در طول کتاب، مستقیم با مخاطب صحبت می‌کند؛ این شیوهٔ قصه‌گوییِ کلاسیک را در شروع و پایان با عبارت‌های "یکی‌بود، یکی‌نبود" و "کلاغه به خونه‌اش نرسید" می‌توان دید. برخی معتقدند این سبک هوشمندانه انتخاب شده، چون راویِ ماجرا خودش یک میرزابنویس است.
پیشنهاد می‌کنم اگر در کنار مطالعهٔ کتاب، تمایل به شنیدن نسخهٔ صوتی داشتید، از گویندگیِ آرمان سلطان‌زاده بهره ببرید؛ فوق‌العاده‌ است و به جذابی، صداسازی می‌کند.
        

23