بچه های راه آهن

بچه های راه آهن

بچه های راه آهن

ادیت نزبیت و 1 نفر دیگر
4.3
37 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

69

خواهم خواند

13

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

آنها از اصل بچه های راه آهن نبودند. آنها فقط بچه هایی حومه نشین و عادی بودند که با پدر و مادرشان یک خانه ییلاقی معمولی، البته با همه نوع وسایل مدرن و راحت، زندگی می کردند. مادرشان نیز وقت خود را صرف این نمی کرد که بیهوده به دیدن زنهای کودن برود یا بیهوده در منزل بنشیند تا آن زنها به دیدن او بیابند. تقریبا همیشه در خانه می ماند و آماده بود که با بچه ها بازی کند و برایشان کت آنها از اصل بچه های راه آهن نبودند. آنها فقط بچه هایی حومه نشین و عادی بودند که با پدر و مادرشان یک خانه ییلاقی معمولی، البته با همه نوع وسایل مدرن و راحت، زندگی می کردند. مادرشان نیز وقت خود را صرف این نمی کرد که بیهوده به دیدن زنهای کودن برود یا بیهوده در منزل بنشیند تا آن زنها به دیدن او بیابند. تقریبا همیشه در خانه می ماند و آماده بود که با بچه ها بازی کند و برایشان کتاب بخواند، یا اینکه به آنها در مشق و درسشان کمک کند. این سه بچه خوشبخت همیشه هر چیزی که می خواستند داشتند. پدرشان هم هرگز بدخلقی نمی کرد و آماده بود که بیشتر اوقات در بازی و سرگرمی با آنها همراه شود. آنها واقعا خوشبخت بودند و تا موقعی که مجبور نشده بودند واقعا به نحو دیگری زندگی کنند، حد و اندازه این خوشبختی را حس نمی کردند.آن تغییر ناگوار کاملا ناگهانی پیش آمد و زندگی آنها را دگرگون ساخت. اما آن بچه ها بزودی یاد گرفتند که چگونه با آن طوفان روبه رو شوند و آن را پشت سر بگذارند. ...more

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بچه های راه آهن

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به بچه های راه آهن

          کتاب یه کلاسیک به تمام معناس... پیش تر قصر افسون شده رو از خانوم نسبیت خونده بودم و اونقدر خوب بود که به تالکین و لوئیس حق دادم از اون کتاب الهام گرفته باشن ولی این یکی خیلی ستم بود!!!:دی  داستان یه خانواده ی خوب فرهیخته ی با شعور همه چی تمام با یه مامان و بابای کامل و تهِ هرچی اخلاقیات که وضعیت مالی خوبی دارن بعد یهو به یه دلیل نا معلومی فقیر میشن و باباهه نا پدید میشه و اینا میرن به یه روستایی که تنها سرگرمی سه تا بچه میشه ایستگاه راه آهن اون روستا 
و ماجرای این سه تا بچه ست که چطور تو دلِ همه میرن و چطور کارای قهرمانانه می کنن که اصلا خوب و باورپذیر در نیومده... باید بگم از بس باور پذیر نشده که می تونین بگین یه داستان صد در صد تخیلیه!!!

به شخصه از حضور و دخالت آگاهانه ی نویسنده ها به عنوان راوی توی داستان (خصوصا داستان کودک و نوجوان) خوشم میاد مث کارایی که بعضا مونتگومری کرده تو مجموعه ی امیلی یا بعضی روایتگری های تالکین یا لوئیس عزیز. خانوم نسبیت هم تو داستان های کودک و نوجوانش حضور داره تو متن داستان  ولی حضورش توی این یکی داستان به شدت مزاحم و روی مخ بود. و خیلی ریاکارانه و نچسب!!!

ولی با همه ی بدی هاش یه حال مثبت معصوم خوبی داشت. به درد نوجوونا که میزان باورپذیری هاشون بیشتر از ماهاس خیلی میخوره. حتما در آینده واسه بچه هام می خونمش :دی ( و فک می کنم که خوششون بیاد) بعله!
        

4