یادداشتهای Melorin:)) (33)
1403/6/26
به اون خوبی ای که انتظار داشتم نبود.. درواقع نتیجه هایی که میشه گرفت و منظورها و هداف هایی که از بیان این داستان دریافتم نارضایتی و شکایتهای جادوگر اعظم و ملکه(چی چی) از فرزندانشون بود( در ضمن جمله ی جادوگره به زار هم قشنگ بود:(( می ترسم قبل اینکه بهش بگم دوسش دارم مرده باشه!:)).. ارزش عمیقی ندیدم ولی بازهم به نظرم خاص و فکر شده بود و این اهمیت داره... تعریف ها از مکان و چیزها (گاهی) کامل نبود؛ مثلا در اواخر داستان حدودا حول و حوش صفحه ی ۳۰۰ از چشمِ کاش من هیچ تصویری در ذهن ندارم، بعد اینکه گفته شد کاش حالا پرپر شده، دقیقا یا حدودا چه شکلی شده؟ یعنی چی؟ برچه اساس؟ چی شد اصلا؟ خب مگه اون کلاغه که همه چی رو در نظر می گرفته بعد به این که ممکنه دوباره شاه(نمیدونم چیچی) ساحره ها دوباره زنده شه، فکر نکرد؟ بعد این چه زنده شدنیه؟! کجا دیدی طرف اینجوری جرواجر شه؟؟ خب، بعدش چی؟ که چی اصلا؟؟ فقط امیدوارم اگرررر که ادامه ی این کتاب رو خوندم ازش راضی باشم.. همین. ولی خب بازم خوب بود((((((:
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/5/20
داستان درمورد پسری به نام سروشِ که میخواد با عشق چندساله اش یعنی الهه ازدواج کنه، اما با مخالفت سرسختانهی پدر روبه رو میشه. پدرِ سروش که فرد ثروتمندی هم هست معتقده که سروش نباید با دخترِ بی بندوباری مثل الهه ازدواج کنه و خودسرانه به خواستگاری دختر یکی از دوستهایش میره. از همین جا دعواها و نزاع های بین پدر و پسر بالا میگیره و جو خونه متشنج میشه. مادر سروش(شیرین) که بیماری قلبی داره، نمیتونه جو خونه رو تحمل کنه و دچار سکته قلبی میشه. سروش در بیمارستان نذر میکنه که اگر مادرش سالم و سلامت بمونه به حرف پدرش گوش کنهو..... داستان بیشتر برای عبرت پدرومادرها و پیشنهاد روش تربیتی به اون هاست. ما در کتاب با روحیات مختلفِ اشخاصِ مختلفی رو به رو میشیم که گاهی ضد همدیگر یا خواسته ی قلبیِ خودشونن. پیشنهاد میکنم اگر که میخواید کتاب رو بخونید با دید وسیع تری به ماجراها نگاه کنید و سعی کنید مقصود اندزانه ی نویسنده رو متوجه شین. من راستش خیلی با پایانش ارتباط خوبی نگرفتم ولی امیدوارم شما خوشتون بیاد...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.