یادداشت Melorin:))
1403/8/10
3.7
111
چقدرر نویسنده برای نوشتن اثرش درباره ی مرغ های دریایی تحقیق کرده بود(حداقل وقت گذاشته بود). چقدر دوست داشتنی و فکر شده بود. کل مسیر داستان خیلی دقیق و درخور پیش رفت. و من خیلی راضی ام که تعداد صفحات محدود و کم بودن وگرنه واقعا برام کسل کننده میشد که فرضا دهها صفحه در بارهی یه مرغ دریایی بخونم. نکات عمیق زیادی داشت که چون یادداشت شون نکردم دقیق یادم نموندن، ولی در بین همه ی این تعاریف میشه به شباهت بین جامعه ی انسان ها و مرغها اشاره کرد. چیزی که الان توجهام رو جلب کرده اینه که لااقل تعداد محدودی از مرغان، مفهوم و ضرورت کمال و معنی هدف از زندگی و درلحظه زیستن رو درک کرده بودن، اما هستن انسانهایی که این همه ادعای برتری میکنن ولی هنوزم که هنوزه در جهالت خودشون غوطه ورن. در اوایل/اواسط داستان که فوج مرغها جاناتان رو طرد کردن من به یادِ (چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟) افتادم. یاد اون موشی که هیچوقت درک نکرد که پنیرش رو کسی برنداشته افتادم. حتی یاد اتم هایی افتادم که دوست دارن لایه آخرشون ۸ تا الکترون باشه تا ((تغییر)) نکنن، تا به ثبات برسن. من یاد وقتهایی افتادم که خودم دوست نداشتمچیزی عوض شه یا به اجبار کاری رو انجام بدم، میوفتم. من این رو به یاد میارم که همه ی چیزها و کسهایی که من میشناسم به نحوی و در شرایطی دوست دارن تغییر نکنن و دارای ثبات و آرامش باشن. هرچند آرامشی آزار دهنده که به قیمتی گزاف تموم میشه. درسته.. مرغهای دیگه لازم نداشتن که پرواز کردن رو تمرین کنن و جونشون رو تو خطر بندازن و بارها و بارها شکست بخورن، ولی اگه هم در همون شرایط باقی میموندن، تا مدتها باید سر غذا با هم جنگ راه میانداختن و سختی زندگی در اون مکان رو به عهده میگرفتن... اما من، چی؟ اگه من تغییر کنم، اگه من جاناتان زندگی خودم باشم، اگه طرد شم ولی بازهم ادامه بدم، آیا موفق خواهم شد؟ آیا آموزگاری خواهم داشت؟ آیا مرغانی درخشان برای راهنمایی من خواهند آمد؟ یعنی میشه منم جاناتان باشم؟؟ یا نه، شاید هم من میتونم همون جاناتانی باشم که جا میزنه، رها میکنه و همون موقع که نمیتونه رکورد ۱۰۰ کیلومتر رو بزنه نا امید میشه؟... من جاناتانم یا میتونم جاناتان بشم؟ کی تعیین میکنه من جاناتانم یا نه؟
(0/1000)
دیروز
0