بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های رکنی (9)

رکنی

1401/09/22

            مشکلات دیروز و امروز جوامع در موحد نبودن آنهاست. توحید صرفاً به معنای انجام عباداتی مثل نماز و روزه که در زندگی دنیایی تأثیری ندارند، نیست.

توحید دو جنبه سلبی و ایجابی دارد. جنبه ایجابی توحید، قبول خدای یگانه و عبادت او در قالب نماز و روزه و... است.

و جنبه سلبی آن، نفی ظلم‌ها و ظالم‌هاست. نفی شرک و کفر و مقابله با طاغوت‌هاست. مقابله با هوا و هوس‌ها و مقابله با حاکمیت هواهای نفسانی است، و در یک کلمه، «نفی عبودیت غیر خدا».

مشکلات ما از جایی شروع می‌شود که به سلطه ظالم‌ها و طاغوت‌ها -از خفت‌گیر محل گرفته تا قدرت‌های سیاسی- تن بدهیم، خواسته‌های نفسانی‌مان را اجابت کنیم. خلاصه اینکه سرسپرده‌ی کسی غیر از خدا بشویم و حقیقتاً او را عبادت کنیم.(یعنی نماز ما خلاصه در چند خم و راست ظاهری بشود و بس.)

«توحید» برای «صاحبان زر و زور و تزویر»، اصلاً ایده‌ی جذابی نیست، برای همین در طول تاریخ دائماً با انبیاء الهی مخالفت کرده‌اند.

طبیعتاً موفقیت‌های ظاهری کفار و مشرکین هم باید در همین فضا دید، موفقیت مخالفان توحید جز با سلطه و تضعیف دیگران محقق نشده، و اگر مستضعفین ملتزم به روح توحید در جوامع خود بشوند، طبقه‌ی سلطه‌گر و مستبد و استعمارگر وجود نخواهد داشت، و وقتی چنین طبقه‌ای نباشد، ضعیف و فقیری هم نخواهد بود.

خلاصه که این کتاب(مقاله) دید خواننده رو نسبت به دین و دنیا تغییر می‌ده.
          
رکنی

1401/09/08

            واقعاً «اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟»
کتابی جذاب و در عین حال، کمی -خیلی کم- سخت‌خوان است. باید حوصله‌ی خواندن اطلاعات علمی را داشته باشید. البته سبک نگارش نویسنده و ترجمه نیز در سخت‌خوان شدن کتاب بی‌تأثیر نیست.
..
نیکلاس کار از تأثیر فناوری -نه صرفاً اینترنت- بر روی عملکردهای روانی و مغز ما می‌گوید. اینکه پیشرفت فناوری هرچقدر هم که سهولت و دستیابی بیشتری برای ما فراهم کند، زندگی و انسانیت و احساسات ما را نیز بیشتر مورد حمله قرار می‌دهد.

نویسنده معتقد است که تأثیر پذیرفتن از آثار سوء فناوری‌ها -خواه آن فناوری ساعت مکانیکی، کتاب یا نقشه بوده باشد و یا اینترنت- جزء لاینفک آن‌هاست. هرچه بیشتر بتوان از فناوری‌ها فاصله گرفت زندگی بهتر و آسوده‌تری خواهیم داشت.

وی توضیح می‌دهد که تبلیغات امپریالیستی غول‌های تکنولوژی برای نفوذ به تمامی عرصه‌های زندگی ما، چه‌قدر اغواگرایانه‌اند. آن‌ها گناه خود نسبت به تأثیرات منفی کارشان را نمی‌پذیرند و بلکه بیشتر بر جنبه‌های به‌ظاهر مثبت آن تأکید می‌کنند.

اطلاعات کتاب کمی قدیمی شده‌است(حوالی سال ۲۰۱۰)، برای همین بعضی از پیش‌بینی‌های آن زمان نیکلاس کار که در حد هشدار بوده، دیگر محقق شده اند؛ البته چیزی فراتر از حد تصور آن زمان نویسنده. پدیده‌هایی همانند تاکسی اینترنتی، نقشه‌یابی و مسیریابی آنلاین و متاورس که درک ما نسبت به فضا و مکان پیرامون‌مان را -متأسفانه- تغییر خواهند داد...
          
رکنی

1401/09/08

            «ادوارد سعید» -یا به تعبیری که دکتر عبدالکریمی دارد: فوکو و نیچه- معتقد است که غرب برای خود علمی ایجاد کرد تا بتواند استعمار خودش را گسترش دهد. به تعبیری دیگر، برای آنکه «استعمار» خود را موجه نشان دهد، آن را بصورتی علمی بیان کرده است.(علم من‌درآوردی)

علم مصنوعی شرق‌شناسی، علمی است که بر پایه‌ی دوگانه‌ی «ما»(یعنی غربی‌ها) و «غیر ما» بنا شده‌است. اینکه «ما» خوبیم، متمدنیم، ادب و اخلاق و علم و فرهنگ و... از «ما» است و «دیگران» در نهایت نیازمند «ما» هستند تا متمدن شوند. «ما» پیشرفته و توسعه‌یافته‌ایم و «دیگران» درحال‌توسعه‌اند، آن‌هم به کمک و بواسطه‌ی «مــا».
(غرب و شرق در نگاه شرق‌شناسانه، محدود به غرب و شرق جغرافیایی نمی‌شود. در این فضا کشورهای آمریکای لاتین و مکزیک نیز، شرق محسوب می‌شوند.)

حال، غرب استعمارگر برای آنکه سلطه و استعمار خود را پایدار نگه‌دارد، به سایر کشورها تعرض می‌کند. تعرض اولیه، تحقیر و توهین و خارکردن سایر کشورها و ملت‌هاست.
کاری که فرعون با مردمان خود می‌کرد: فاستخف قومه فأطاعوه(زخرف، ۵۴)
و درپی آن، غارت و چپاول منابع و امکانات و نیروی آن‌هاست. گاهی با ظاهر خشن و نظامی، و گاهی با دستکش مخملی.

در بین منابعی که در جهان وجود دارد و سبب پایداری سلطه‌گری و استعمار امریکا(به عنوان قطب فعلی غرب) می‌باشد، «نفت» منبعی بسیار استراتژیک و حیاتی است. جامعه‌ی صنعت‌زده‌ی غربی با گذشت زمان نیاز بیشتری به نفت و گاز و بنزین و... پیدا می‌کند. چراکه اگر توان تأمین این‌ها را نداشته باشد، صنعت غربی و به تبع آن، اقتصاد و اتحاد ملی آن از بین رفته و چنین کشوری توان سلطه‌گری و زورگویی را نخواهد داشت و بلکه طعمه‌ی خود خواهد شد.

عامل مهم دیگری که پیش‌روی مستکبرین عالم و در رأس آن‌ها امریکا قراردارد که باعث دوام سلطه‌گری آن‌هاست، ملت‌های منفعل شرقی‌اند. آن‌هایی که در برابر تعرضات استکبار سر خم می‌کنند و به ظلم و بی‌عدالتی اعتراضی نمی‌کنند.

روحیه‌ی اسلامی، روحیه‌ای ضداستکباری، ضداستعماری و ضداستثماری است. غرب این را به خوبی می‌داند و همیشه نسبت به آن نگرانی داشته است. اجداد و ریشه‌های یهودی این غربی‌ها نیز از ابتدای ظهور اسلام و بلکه قبل‌تر از آن، نسبت به آن نگران بوده و نقشه‌ها ریخته و طرح‌هایی را عملی کرده بودند تا اسلام را از بین ببرند یا لااقل اثر آن را خنثی کنند تا در نتیجه اسلام نیز، به‌عنوان مذهبی منفعل، در کنار سایر مذاهب قرار بگیرد.

حال، این دو چالش بزرگ (نفت و اسلام انقلابی) در کنارهم قرارگرفته‌اند، آن‌هم در کشوری که سال‌ها منطقه‌ی امن امریکایی‌ها بوده است. در نتیجه هیمنه‌ی استکبار ضربه می‌خورد و هژمونی آن می‌شکند.

«شکست هژمونی» ابعاد این اتفاق عظیم قرن اخیر، یعنی انقلاب اسلامی ایران را، در رسانه‌های غربی مورد بررسی قرارداده‌است. کتابی که شاید برای مخاطب ایرانی، اطلاعات جدیدی ارایه ندهد، اما چگونگیِ کنارهم قرارگیری مطالب آن، خواندن آن را ارزشمند می‌کند.