یادداشتهای منیره عودی (4)
همخوانی موبی دیک📚🐋🐳📚 شهریور و مهر ۱۴۰۲🍃🍂 و خدا وال های عظیم را آفرید.🐳 *ردپای ایران در کتاب موبی دیک ص۲۳_چرا پارسیان باستان دریا را مقدس می دانستند؟ ص ۱۰۸_شربت ایرانی با گلاب ص ۱۰۴_اردشیر شاه ایرانی ص ۱۵۳_ آتش سفید،عنصری مقدس برای آتش پرستان ایرانی _فتح اله پارسی ... * اسماعیل خطابم کنید. می گویند در میان ادبیات جهان معروفترین عبارت آغازکننده ی رمان است،چرا که از همان ابتدا راوی دستمان را می گیرد و آشنایی خوب و مختصری اتفاق می افتد و همراه او وارد دنیای موبی دیک می شویم. *یکی از مفصل ترین کتابهای دنیا در مورد دریا و موجودات دریایی چون وال هاست. این کتاب یک سال و نیم طول کشیدهاست تا از ذهن و قلب بی قرار ملویل بر کاغذ نشانده شود تا قرار گیرد و تجربیات شخصی او را از دریا و والگیران و والگیری را در قالب ادبی برای مان بازگو میکند. *در ابتدا چون به عنوان یک داستان به سراغ موبی دیک رفتم،گاه به گاه برای توضیحات طولانی درباره ی جزییات و وال شناسی و... که داشت،اذیت میشدم ولی وقتی به عباراتی چون: «اما چگونه میتوانم به بیان احساس خود امیدوار باشم و با وجود این ناگزیرم که به هر طرز پیچیده و تصادفی که ممکن باشد وضع خود را بیان کنم وگرنه تمامی این فصلها ممکن است به هیچ نیرزد» برخورد می کردم که اسماعیل بارها به این مسئله که در حال نوشتن این کتاب است اشاره میکرد،دیدم به کتاب بازتر می شد و کم کم به فضای نوشتاری و نیت ملویل از نوشته هایش پی بردم،بهتر توانستم با زیاده گویی ها(البته به نظر من) کنار بیایم. *من فکر میکنم در «موبیدیک» درک تازهای از مسائل روزمره و دمدستی وجود دارد که ما را به افکار و زندگی های زیسته مردمان آن زمان و به خصوص قصه های دریا و والگیران پیوند می دهد به گونه ای که با شکل های مختلف صید وال و کارها و فعالیت هایی که چنین صیدی بدان نیاز دارد آشنا می شویم؛ با تمام خطرها و تمام رویارویی های مخصوص دریا و والگیری روبهرو می شویم و دیگر هیچ چیز نهفتهای باقی نمیماند و ارمغانش یک سفر دریایی منحصر به فرد است. برای یافتن حقیقت داستان موبی دیک باید بیشتر اندیشه کنم و کتاب را کامل تر بخوانم چرا که گاه از کتاب صوتی هم مدد گرفته ام ولی به هر حال می دانم که این داستان لایههای زیرینی دارد و پر از معانی است،مثلا اینکه تمام نژادها در میان خدمه پکوئود وجود داشت.شخصیت اهب و همچنین موبی دیک نیز بسیار جالب و مطمئنا پر از رمز است. اهب تنفر و کینه ای از موبی دیک به دل گرفته است که باعث جنونش شده و جنون این انتقام نشانه ای از یک بیماری روانی است و به هر قیمتی می خواهد به مقصود خودش برسد تا آرام بگیرد.و این خواسته ی نامعقول باعث می شود اطرافیانش را نبیند،زندگی را نبیند و تنها و تنها به مرگ و نیستی فکر کند.او همه ی اراده اش را برای مواجهه با آنچه شر می داند به خدمت می گیرد، واقعا توصیف درستی از او در کتاب آمده «بی خدای خدا مانند» . *آخر داستان هم شوکه برانگیز بود و همهی آدمها، جز اسماعیل میمیرند.او زنده می ماند و اینگونه داستانی دایره المعارفی در باب موبی دیک می نویسد. جمله ی زیبا و عالی در مورد داستان خواندم که « افتادن انسان در بیهودگی مهمترین چیزی است که میتوان از وضع انسان در موبی دیک فهمید.» https://www.iranketab.ir/blog/moby-dic این متن و مخصوصا اطلاعاتی که در مورد نام شخصیت های داستان در آن نوشته شده ،جالب و خواندنی است.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1
این کتاب به علت روان بودن و مسائلی که بدان پرداخته ، برای ورود به مباحث دینی و مذهبی برای من خیلی خوب بود. کتاب به صورت عمقی به تعریف ایمان و شرح آن نپرداخته ولی خیلی جاها به تعدادی از سوالاتم و همچنین دغدغه هایم پاسخ گفت و مفاهیمی رو برایم قابل لمس تر کرد. و در قسمت هایی یادآوری های شیرینی برایم داشت. خلاصه کتاب: «به مقــایسهای بین انسان و حیوان پرداختـه شـدهاست و برتری انسان نسبت به حیوان را در دو چیز می خواند: علم و ایمان و این دو را مکمّل هم میداند. در ادامه از ایمانهای مذهبی میگوید و مزایای آن نسبت به دیگر ایمــانها مثل ایمـان به پول و قدرت و.. بیــان میکند و ضـرورت داشتن یک ایدئولــوژی معیـّن و انواع ایدئولوژیها را ذکر مـیکنــد و با هم مقـایسه میکنـد و مکتب اســلام را به عنوان مکتبی همهجانبه بیان میکند و در پایان منابع تفکّر در اسلام را نام میبرد.» استاد برتری انسان را نسبت به حیوان،علم و ایمان می داند،دو بال برای قرار گرفتن در مسیر کمال انسانی که هیچ یک نیز،جانشین یکدیگر نمی شوند. و چه زیبا درباره ی علم و ایمان می نویسد:«علم به ما روشنایی و توانایی میبخشد و ایمانْ عشق و امید و گرمی؛ علم ابزار میسازد و ایمان مقصد؛ علم سرعت میدهد و ایمان جهت؛ علم توانستن است و ایمانْ خوب خواستن؛ علم مینمایاند که چه هست و ایمان الهام میبخشد که چه باید کرد؛ علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون؛ علم جهان را جهان آدمی میکند و ایمان روان را روان آدمیت میسازد؛ علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش میدهد و ایمان به شکل عمودی بالا میبرد؛ علم طبیعتساز است و ایمان انسانساز. علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح؛ علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس. علم امنیت برونی میدهد و ایمان امنیت درونی. علم جهان را با انسان سازگار میکند و ایمان انسان را با خودش. استاد مطهری، انسان و ایمان، ص23» من برداشتم اینگونه است( با توجه به خوانده هایم و تجربیات زندگیم) برای رسیدن به ایمان،علم و آگاهی باید وجود داشته باشد ،بعد از آن اگر(مخیر بودن انسان مد نظر است) در درون آدمی شعله ی شور و اشتیاق زبانه کشد ،آنگاه است که این علاقه و انگیزه به همراه علم می شود ایمان. یعنی وقتی عقل انسان وجود خدا را بپذیرد، به نظرم اولین شرط حرکت به سوی او را بهدست آورده ولی هر حرکتی علاوه بر شناخت، نیازمند انگیزه هم است. شناخت به تنهایی نمی تواند انسان را به حرکت آورد؛ پس شناختی می تواند انســان را به حـرکت درآورد که شوق انگیز باشد و اشتیـاق انسان وقتی شعله ور می شود که نتیجه حرکت خود را به سوی کمال و سعادت ببیند. پس فرد مختار با توجه به عقلش و یا شرح خبرهایی که شنیده است ،اشتیاقی را در دل احساس می کند و وقتی دست به عمل بزند به ایمان می رسد،یعنی به یقینی توأم با عمل و عشق است.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
4