یادداشتهای ریحانه محمودی (11) ریحانه محمودی 1403/6/21 آنا کارنینا جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.3 41 زیستن در لباسهای آستین پفی... 0 5 ریحانه محمودی 1403/6/2 کلیدر؛ جلد نهم و دهم جلد 5 محمود دولت آبادی 4.5 15 من مارالام. از دامان سرخم عشق میروید. من گلمحمدام. چوخا بر دوش، در پی خود میگردم. من بلقیسام. ریشههای خانه از من جان میگیرد. من بیگمحمدام. آرزوهایم فراوان و عمرم کوتاه است. من زیورام. به اشتیاق مرگ، زندگی میکنم. من خانعمویم. دنیا را میخواهم و عقبا را در دست دارم. من ماهکام. زادهی تنهایی در حصار چادرها. من شیروام. گیسهایم گرچه بریدهاند اما آبرو هنوز دارم. من خانمحمدام. در حصار کوهها به اجبار جامانده. من کلمیشیام. داغدار داغهای بیپایان. من دلاورام. مردی که عشق را نیکو از دست داد. من عبدوسام. به بند خو کردهام. من شیداام. شرم را خوردهام و حیا را قی کردهام. من بابقلیبندارم. طمع دارد میکشدم. من موسیام. نمیدانم کجای راه را همیشه اشتباه میروم. من صبروام. نمیتوانم آن باشم که میخواهم. من خاله صنمام. شرابخانهام زبانزد است. من عباسجانام. هم دیگران را میکشم و هم خود را. من ستارام. تا پای جان، حرفم حرف است. من نادعلیام. پشیمان از زاده شدن. من آلاجاقیام. خیانت را از برم. من مدگلام. تا همیشه از آتش هراس خواهم داشت. من مدیارام. از دست دادهی عشق و جان و همهچیز. من ماهدرویشام. سید خوشالحان بداختر. من فربخشام. سرگردی که بیم داشت از خویش. من آتشام. در آتش خواهم سوخت. من من مارال، گلمحمد، یا کیستم؟ به راستی من کیستم؟ 5 43 ریحانه محمودی 1403/5/24 کلیدر؛ جلد هفتم و هشتم محمود دولت آبادی 4.5 10 اتمام جلد ۴... 0 3 ریحانه محمودی 1403/5/7 کلیدر جلد 2 محمود دولت آبادی 4.5 19 پایان جلد دو و کولهباری از خاطرات بر دوش... 0 3 ریحانه محمودی 1403/4/10 یک عاشقانه ی آرام نادر ابراهیمی 4.1 152 بالاخره تمام شد! بهسختی! چراکه تمام جملاتش را باید به خاطر میسپرد. نتوانستم از بینشان دوتا بریدهی کتاب انتخاب کنم. خودتان بروید بخوانید. 0 4 ریحانه محمودی 1403/3/12 چشم هایش بزرگ علوی 3.5 177 امان از چشمهایی که کار دست آدم میدهند! چشمهایی که حتی نویسندهها، شاعرها، نقاشها، کارمندها، معلمها، کارگرها، پزشکها و حتی آدمهای معمولی، آدمهای خیلی معمولی، از آنها در امان نیستند. این کتاب هم شما را به حال خود نمیگذارد! یقهتان را سفت میچسبد تا بتوانید چشمهایی را تصور کنید و قصه بخوانید. امان از چشمها! 0 5 ریحانه محمودی 1403/3/2 مسخ فرانتس کافکا 3.7 74 قرار شد که برایتان از مسخ بنویسم. بالآخره امروز به اتفاق ۵۰ نفر آن را تحلیل کردیم. قبل از پرداختن به داستان، اصلا باید بدانیم کافکا کیست؟ تفکر، زمان، مکان و خانوادهی یک نویسنده و شاعر، بسیار روی داستانها و اشعار او تأثیر خواهد گذاشت. دقیقا مثل کافکا! او در یک خانوادهی یهودی متولد شد. مادرش بسیار متعصب و سختگیر بود. بعدها خواهر و برادرانش را از دست داد. پدرش هم بازرگانی بود با فن بیان قوی، مستبد و سرشار از غرور! مسخ، یک اثر سورئال است. اثر سورئال فضایی دلهرهآور را تداعی میکند و سعی دارد تخیل و واقعیت را برهم منطبق گرداند. فضای آن سیاه است و در نهایت به چیزی جز پوچی نمیرسد. اما برسیم به تشابه زندگی و اثر کافکا. خواندیم که گرهگوار پس از آنکه متوجه شد به حشرهای تبدیل شده، سریع با موقعیت کنار آمد پ این یعنی پذیرش! مثل زمانی که کافکا توسط پدر، آزار میدید و به راحتی آن را میپذیرفت. پدر خیلی کافکا را تخریب میکرد و همین سبب شده بود تا او اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. در حالیکه پدر خودش بسیار درشت اندام بود، اما کافکا، لاغر و مردنی و کوتاهقد خطاب میشد و همین در زندگی او باعث شده بود که به انزوا برسد. درست مثل گرهگوار که نمیخواست کسی او را ببیند و زیر تخت قایم میشد. جالب است بدانید کافکا بسیار لاغر بود و گرهگوار هم در نهایت بسیار لاغر شده بود. به نظرتان چرا؟ کافکا گیاهخوار بود و به علت خوردن شیر زیاد، به سل مبتلا شد و نهایتا در سن ۲_۴۱ سالگی، به خاطر گرسنگی، از دنیا رفت. درست مثل گرهگوار که از وقتی به حشره تبدیل شده بود، گیاهخوار شده بود و به خاطر همین سوء تغذیه هم، مُرد! سوسک در جامعهی کافکا، موجودی بیارزش است که حتی ارزش مردن هم ندارد و این سرنوشت کافکاست در خانوادهی خودش. همچنین خانوادهی آن اعتدال ندارند. پدر بسیار مستبد و مغرور و مادر بسیار متعصب و یهودی! یاد چه چیزی میافتید؟ بله درست است! خانواده گرهگوار! مادری که گاه به فرزندش که حالا حشره شده، ترحم میورزد و گاهی از او نفرت دارد و میترسد! اگر یادتان باشد، یک تابلو روی دیوار اتاق بود. تصویر زنی که گرهگوار با نگاه کردن به آن، امید و انرژی میگرفت. درست شبیه معشوقههای کافکا. او سه تا معشوقه داشت و به امید زندگیاش همینها بودند که هیچگاه با هیچکدام از آنها ازدواج نکرد! به علت آنکه شجاعت نداشت و میترسید موقعیت خود را تغییر دهد. گفتم موقعیت و یاد مطلب جالبی افتادم. گرهگوار قصهی ما حاضر نبود موقعیت خود را تغییر دهد! فقط سعی میکرد آن را بپذیرد اما هیچ تلاشی برای تغییر نداشت. مثل زمانی که به حشره تبدیل شده بود و با وجود آنکه بال داشت، اما هرگز برای جابهجایی پرواز نمیکرد و خودش را نجات نمیداد. به همین سبب با وجود آنکه وسایل او را از اتاق خارج میکردند، اما هیچ واکنشی نشان نمیداد. بیرون بردن وسایل او از اتاق، نمادیست برای از دست دادن هویت! مثل کافکا که در زندگی خود حاضر نبود برای چیزی تقلا کند و فقط منتظر بود تا بیشتر در مرداب زندگی، فرو برود. و اما گرهگوار، مسخ جسمانی شده بود اما هنوز روحی داشت که مهربان بود و هنوز عشق در وجود او شعله میکشید. اما خانوادهاش مسخ حیوانی شده بودند و با وجود جسمی که داشتند، رفتارشان منفعتطلبانه و شبیه به جانواران بود. چه داستان آشنایی، در زندگی ما... (ریحانه محمودی) 14 18 ریحانه محمودی 1403/2/12 بی بال پریدن قیصر امین پور 4.3 24 شیوهی هنرمندی قیصر امینپور است که از سادهترین چیزها، عمیقترین معناها را ترسیم کند. 0 8 ریحانه محمودی 1403/2/10 انسان در جستجوی معنا ویکتورامیل فرانکل 3.8 4 فقط یک نکته. هرچه بیشتر بر خواستههایتان پافشاری کنید، بیشتر از آنها دور خواهید شد. 0 6 ریحانه محمودی 1403/1/26 سووشون سیمین دانشور 4.1 151 وقتی سال کنکور را میگذراندم و با سووشون آشنا شدم، همان وقت، نام کتاب مرا به خود مجذوب کرد. اما مجال نمیدادند کتابهای تست! بالاخره در ترم دوم دانشگاه، عزمم را جزم کردم تا بخوانمش. همراه زری به سوک سیاوش بنشینم و در هوای شیراز نفس بکشم. آنگاه همراه یوسف صدای اعتراض را به گوش جهان برسانم. اینگونه به پایان رسید. با غمی آشکار و آدمی که در حوضخانه، همراه زری و بچهها غصه میخورد. 0 9 ریحانه محمودی 1403/1/17 سال بلوا عباس معروفی 4.1 103 بوی خاک میداد. انگار خاک بود، و انگار من با خاک بازی میکردم. خاطرات همهی گذشتههام، در کودکیهای بسیار دوردستی تکرار میشد و آدم نمیفهمید زمان گذشته است، چقدر گذشته است؟ آدم مگر گذشتهای داشته، یا مگر آیندهای هم وجود دارد؟ حالا که اسیر چیزی مثل خواب شدهام، چرا باید به زمان بیداری فکر کنم و بعد پاهام را زمین سفت بگذارم و خودم را از دست خشونت زمانه در پستوی خانه پنهان کنم، گوشهام را بگیرم، چشمهام را ببندم و همش به این فکر باشم که عاقبت چه می شود؟ 0 2