«برای یک بانو شایسته نیست احساسات داشته باشد»!؟
قصر آبی حقیقتی تلخ از زندگی را در بستری عاشقانه به تصویر میکشد، حقیقت زندگی نکردن، اهمیت زیستن و نه فقط زنده بودن و در نهایت امکان مرگ در یک چشم به هم زدن؛ روایت داستان دربارۀ دوشیزهای جوان است که به ناگاه برای او بیماری درمان ناپذیر تشخیص داده میشود، چگونه میتواند به خانوادهای بگوید که هر روز و شب او را آزار میدهند؟!
کتاب به زندگی پیر دختری ۲۹ ساله (به گفته کتاب) میپردازد که هر روز زیرِ بارِ رنج و تحمل خانوادهای میرود، که هنوز او را چون دختر بچهای صدا میزنند! و احترامی برای او قائل نیستند، مدام بخاطر ازدواج نکردن به او طعنه میزنند، پیوسته برایش نسخههای گوناگون میپیچند و این دخترک یتیم را لحظهای به حال خود رها نمیکنند.
او پدری برای پناه بردن ندارد، مادرش نیز بهتر از دیگران نیست و گاهاً بیش از دیگران لوازم و اسباب آزار دخترش را فراهم میکند؛ مادری که با دلایل واهی به جای حمایت، زخم زبان را به دخترش هدیه میکند، در برابر دیگران از پارۀ تنش حمایت نمیکند و دخترکش را به گناه ناکرده بارها محکوم میکند.
دیگر مردمان داستان نیز از این خانواده بهتر نیستند، مگر مردی به نام اَبِل، که در ظاهر و رفتار نادرست مینمایند، مردی رنج دیده که دست از ظاهر سازی کشیده و میلی به نمایشهای بیهوده ندارد اما هنوز در باطن فردی مهربان و درست کار است.
داستان با معرفی و شرح تمامی اعضای خانوادۀ والنسی، دخترک داستان، شروع میشود، پیش از آنکه حقیقتا داستانی شروع شده باشد نامهای بسیاری معرفی میشوند، شخصیتهایی که در سیر داستان تاثیر و اهمیت چندانی ندارند، خویشاوندانی دور و نزدیکی که هر از چندگاهی آزاری میرسانند و میروند.
نویسنده توصیفات بسیار زیبایی از جویبارها، جنگل و کوهستان ارائه میدهد اما از توصیف شخصیت والنسی عاجز است، شاید بتوان گفت این تهی بودن شخصیتی خاصیت زندگی در این چنین فضایی است اما در سیر داستان چه؟ والنسی همواره یا در هیاهو تصمیم میگیرد و پیش میرود و یا در مستی احوالات پیش آمده روزگار میگذراند.
بخش ابتدایی کتاب بسیار جزء به جزء پیش میرود اما با گذر از نیمه کتاب روایت سرعت میگیرد و اتفاقات پیش آمده در لحظه فراموش میشوند؛ از طرف دیگر در ابتدا، هر چیزی برای والنسی عاقبت و بهایی داشت اما در نیمه دوم هیچ عاقبتی برای اعمال خوب یا بد والنسی وجود ندارد و در پایان، داستان قابل پیش بینی و کلیشهای به پاراگراف نهایی خود میرسد.
تاثیر عمیق جین آستین (نویسنده کتاب غرور و تعصب) در کتاب قصر آبی مشهود و محسوس است، اما با این حال نویسنده ماننده الگوی خود نتوانسته آنگونه که باید به پردازش شخصیتهای داستان خود بپردازد و یکی از پایههای داستانش را ناکامل به حال خودش رها کرده، شخصیتهایی مطلقاً بینقص و رویایی و یا کوته بین و پلید.
قصر آبی رمانی نوشته لوسی ماد مونتگومری نویسنده شهیر کانادایی و خالق مجموعه نام آشنای آنی شرلی است. او که همواره از زندگی دختران نوشته این بار به سراغ داستانی مقابل داستان آنی شرلی میرود و از مصائب دختری در خانوادهای مینویسد. این روایت به شیوۀ درستی حقیقت زمانه خود را نشان میدهد و نقد میکند، او از مردمانی میگوید که بدون دلیل و مدرک اتهام میزنند و گناه هیچکس را هرگز فراموش نمیکنند.
«بازگشت به عقب در میان صفحات زندگی، همیشه انسان را غمگین میکند»
سپهر ناصری - میر