یادداشت مسعود بربر

                اخیرا گفتگویی داشتیم با عبدالعلی دستغیب درباره احمد محمود و گفت که معتقد است اصلا هنوز در زبان فارسی رمان نداریم چرا که داستان‌های ایرانی اصلا پلات به معنای درستش ندارند. موضوعی که دست کم به روشنی درباره این داستان مستور صادق است. داستان پلات ندارد و آن هم نه تعمدا آن گونه که د داستان‌های پست مدرن به چشم می‌آید بلکه در بهترین حالت پلاتی وارفته دارد. 
شخصیت‌پردازی هم بسیار ابتدایی و عریان است و با چهار تکه کلام خیلی کلیشه‌ای و گل‌درشت (چی می‌گی؟ وات دو یو ثینک؟ تمام!) قرار بوده شخصیت ساخته شود که همین شخصیت‌هایی کاملا برهنه ساخته و از آن‌جا که سرانجامِ همه‌شان خیلی خیلی کلیشه‌ای است حتی یک بزنگاه به درد بخور که شخصیت در آن شکل بگیرد یا دست کم چشم خواننده را گرد کند یا برقی در چشم خواننده بیافریند در تمام ۱۲۴ صفحه داستان پیدا می‌نشود! سرانجامِ داستان هم در وانهاده‌ترین حالت ممکن شکل گرفته و این حس را ایجاد می‌کند که نویسنده کمترین زحمتی برای پیش‌برد علیت داستانش به خرج نداده و داستان را هزار مدل دیگر هم می‌شد نوشت بدون این که هیچ تفاوت اساسی در آن ایجاد شود. جان کلام نه این که هیچ چیز داستان سر جایش نباشد... اصلا هیچ چیزی در داستان نیست که سر جایش باشد یا نباشد!
        
(0/1000)

نظرات

جانا سخن از زبان ما می‌گویی!
جمله‌ی آخرت: اصلن چیزی در داستان نیست که ... الخ!