یادداشت سیده نازنین (به دلیل شکایات😮‍💨)

                زاده‌ی مه،
از میان غبار ها و خاکستر هایی که گونه هایشان را سیاه کرده بلند شدند، با دست های گره خورده و دلی پر از درد به جلو قدم بر می‌دارند.
در حالی که دل هایشان پر از شک‌ و تردید است امیدی سوزان آنها را تا پایان راه روشن نگه‌می‌دارد. از بامی بلند و نک تیز به آنها خیره می‌شویم ، همان پدر و دختری که نسبتی خونی نداشتند، با آن ردا های سیاه که درون مه ترسناک آنها را مخفی میکرد. 
به دنیای مه و خاکستر  
اشراف  و  برده 
به دنیای از درد و شیرینی های که مزه  قطعا آنها را درک میکنید.
خوش آمدید! 


        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.