یادداشت سید محمد بهروزنژاد
اندر احوالات خواندن کتاب : کتاب را که شروع کردم اوایلش خیلی به مذاقم خوش آمد ! اما بعد از مقداری که خواندم جذابیت داستان برایم از بین رفت . به گمانم به خاطر زیاده گویی های نویسنده بود . تا صفحه 300 و اندی ادامه دادم که از نصف بیشتر خوانده باشم و بعد مدتی کتاب را رها کردم . قصد نداشتم که دوباره سراغش بروم اما بعد از خواندن دو سه کتاب دیگر با خودم گفتم:« کتاب معروفیه و حتی اگر خوشم نیومد یه دل سیر نقدش می کنم .» البته مکانیزمِ گزارشِ پیشرفتِ بهخوان هم بی اثر نبود . دوباره رفتم سراغ کتاب و سر صبر خواندمش . بعد از یه جایی کم کم دیدم که الکی از کتاب بدم می آمد. اشکالاتی به آن وارد است اما درکل اثر جان دار و عمیقی ست. تا اینکه دیروز کتاب را تمام کردم. بعضی وقت ها بعد از تمام کردن یک کتاب ، به خودم فرصت می دهم تا نقاط ضعف و قوتش را مقایسه کنم ، محتوا و متن کتاب را سبک سنگین کنم و بگذارم تا خوب ته نشین بشود. یعنی بلافاصله بعد از بستن کتاب نمی توانید ازمن بپرسید: کتابش چطور بود و انتظار جواب درستی داشته باشید . در باب عیوب و کاستی هایش : اولین چیزی که باید توجه داشت این است که نسخه ای که من خواندم نسخه نشر نگاه بود و به نظرم ترجمه ی بد به اثر آسیب زده بود . بعضی قسمت های کتاب اشتباهات تایپی و جا انداختن حرف ها و یا اشتباه آوردن فعل ها باعث می شد که اعصاب نداشته ی بنده ، وسط مطالعه تحت تاثیر قرار بگیرد !. این مسئله قطعا بر تجربه ی کلی من از این کتاب تاثیر گذاشت . و این که من نمی دانم ترجمه اینجور بود یا متن خود نویسنده که مثلا به جای "او" نوشته بود "وِی" و به جای "آن طرف" ، "آن سو" و یا کلمات ادبی دیگر. البته آوردنشان در متن عیب نیست ، اما باید مکان را هم بسنجیم. و همچنین اینکه متن ، اصلا یکدست نبود . بعضی قسمت ها ادبی می شد ، جای دیگر کوچه بازاری . برای آن که گفتم بایددر آوردن لغات ادبی مکان را بسنجیم : واقعا ادبی نویسی چه تناسبی با فضای این داستان دارد . توی فضای داستان های آمریکایی که حسن مطلع و حسن ختام هرجمله یک لعنتی غلیظ است ! و به جای باید تو دیالوگ ها " باس" می آید و توی فضای نکبت گرفته ی زندگی فقیرانه ی کارگر ها ، لغات ادبی جایی ندارد . (اگر نویسنده نوشته که اشکال از اصلشه و اگر مترجم اینجوری ترجمه کرده که واقعا جفا کرده ) اما داستان خوبی بود . منتها گاها احساس می کردم که زیادی طولانی شده و میتوانست خیلی مختصر و مفید تر بگوید . بعضی از دیالوگ ها ، دیالوگ شخصیت نبودند و انگار نویسنده به زور این حرف را در دهانشان گذاشته تا تفکرات خودش را شرح دهد. شعارزدگی ، آفت کار نویسندگان متعهد است و در این داستان هم حضور دارد . شخصیت پردازی ها خوب بودند .اما می شد که شخصیت ها جزئیات رفتاری و عمق روانی بیشتری داشته باشند. مثلا شخصیت خود تام که ظاهرا قهرمان اصلی بود کم ریزه کاری داشت. بعضی شخصیت ها هم قابل درک نبودند. مثل نوا برادر تام . مخصوصا با آن حرکت سمّی که اواسط داستان می زند !. غیر از پایان باز داستان که نوعی تکنیک است و اتفاقا مفهوم ادامه دار بودن رنج ها و بدبختی ها را در خود دارد . برخی ابهامات توی قصه حل نشده ماند که حتی طبق سنت داستان های با طرح باز ، اطلاعاتی به مخاطب داده نشد که از قرائن و شواهد حدس بزند که چه اتفاقی افتاد و فلان حرکت فلان شخصیت به چه دلیلی بود. ( قضیه ی کانی ). مخلص کلام : دلیل شهرت و همچنین علت اینکه با تمام توصیفات بالا معتقدم کتاب را باید خواند این است که کتاب دغدغه مندی ست . حرفی برای گفتن دارد و واقعا حرف سنگینی هم هست . نهایتا تصمیم گرفتم بار دیگر ، بعد ها ، سر صبر و حوصله و با ترجمه شاهرخ مسکوب کتاب را بازخوانی کنم .
28
(0/1000)
نظرات
من که یک تشکر ویژه به جنابتان بدهکارم . از اساس، خواندن کتاب به مدد همکاری بلند مدتتان در بحث امانات میسر شد .!
0
میم مهرابی
1401/09/06
0