بریده‌ کتاب‌های علی اکبر حسنی

تسلیم حق بودن
بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

🔹 دست‌بوسی و تسلیم حق بودن! 🔹 #شهید_بهشتی برای دوستان نقل کردم، یک بار از سفری آمده بودم، دوستان می‌خواستند دست ببوسند و من نمی‌گذاشتم. یکی از همین آقایان اهل علمی که خیلی اهل صفا نیست در جلسه دید و بازدید کنار من نشسته بود و می‌دید که من از این که دستم را ببوسند امتناع می‌کنم. همان جا تاب نیاورد و البته خیلی هم با پرخاش گفت چرا چنین صف‌شکنی می‌کنی؟ در مناسبات مردم با اهل علم بدعت می‌گذاری! بگذار دستت را ببوسند! گفتم: جوابت را بعداً می‌دهم بگذار خلوت شود. خلوت که شد به او گفتم: می‌دانی چرا از این کار خودداری می‌کنم؟ برای این که می‌ترسم خودم خراب شوم. من از درون می‌توانم کرم خورده شوم و نمی‌خواهم خراب شوم؛ من بر خود می‌ترسم. گفت: چه می‌گویی؟ و اسم برد که تو فکر می‌کنی فلان و فلان اسیر دست بوسی مردم بوده‌اند؟ گفتم من دربارۀ اشخاص قضاوت نمی‌کنم و تو هم نام کسی را نبر. چون داوری درباره تک تک افراد کار مشکلی است. من می‌گویم بر خودم می‌ترسم. در اینکه دیگر حرفی نیست! تو هر چه می‌خواهی حساب کن؛ بگو تو آدم ضعیفی هستی بگو خیلی‌ها از تو قوی تر هستند، اما من که نمی‌توانم خود را اغفال کنم! من از تو سؤالی دارم؛ ... بیا بینک و بین الله به من بگو در میان این چهره های گوناگونی که از نزدیک می‌بینی ... یکی را شهادت بده که اسیر این دست بوسیدن‌ها و سلام و صلوات‌ها در زندگی است و جایی که پای حمایت از حق و پا نهادن روی تمام این حرف‌ها پیش آید، حاضر است به سمت حق برود و از همۀ آنها صرف نظر کند. شهادت بده. لنگ ماند! باز هم خدا پدرش را بیامرزد که جدل نکرد و گفت نمی‌توانم بگویم. گفتم: مرد حسابی! تو در میان آنها که می شناسی حاضر نیستی دست روی یک نفر بگذاری، چرا می‌خواهی ما را فاسد کنی و دعوت به فساد می‌کنی؟ آن وقت من هم کرم‌خورده می‌شوم. گفت: ما به تو امیدها داشتیم! گفتم: بیخود داشتید! من خودم را بهتر از تو می‌شناسم و می‌گویم من هم قابل خراب شدن هستم.

1

مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی: انسان و ایمان
بریدۀ کتاب

صفحۀ 23

علم به ما روشنایی و توانایی می‌بخشد و ایمان، عشق و امید و گرمی؛ علم ابزار می‌سازد و ایمان مقصد؛علم سرعت می‌دهد و ایمان جهت؛ علم توانستن است و ایمان خوب خواستن؛ علم می‌نمایاند که چه هست و ایمان الهام می‌بخشد که چه باید کرد؛علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون؛ علم جهان را جهان آدمی می‌کند و ایمان روان را روان آدمیت می‌سازد؛ علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می‌دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می‌برد؛ علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز؛ هم علم به انسان نیرو می‌دهد، هم ایمان؛ اما علم نیروی منفصل می‌دهد و ایمان نیروی متصل. علم زیبایی است و ایمان هم زیبایی است؛ علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح؛ علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس. هم علم به انسان امنیت می‌بخشد و هم ایمان؛ علم امنیت برونی می‌دهد و ایمان امنیت درونی. علم در مقابل هجوم بیماری‌ها، سیل‌ها، زلزله‌ها و طوفان‌ها ایمنی می‌دهد و ایمان در مقابل اضطراب‌ها، تنهایی‌ها، احساس بی‌پناهی‌ها و پوچ انگاری‌ها. علم جهان را با انسان سازگار می‌کند و ایمان انسان را با خودش.

1