بریده کتابهای رنج های ورتر جوان پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 گفتم ما انسانها اغلب گله میکنیم چرا روزهای زندگیمان کم است و روزهای بدمان زیاد. ولی به گمان من حق چنین گله ای نداریم. چه، اگر در قبال خوبی هایی که خداوند همه روزه ارزانیمان میکند گشاده رو بودیم، سختی ها هم برایمان تحملپذیر میشد. 0 8 امیرعلی طالقانی 1403/2/31 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 215 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 50 کاش هر آدمی روزانه با خود میگفت بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن آنها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آنها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذره از از رنجشان بکاهی؟ 0 6 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 87 0 2 محمد امین صفری 1403/8/9 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 57 ویلهلم! قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 دل من سخت میگیرد وقتی میبینم آدمها به همدیگر آزار میرسانند، به ویژه جوانان، جایی که میتوانند در بهار زندگیشان در قبال همه ی شادیها بیشترین گشادهرویی را داشته باشند، این چند روزه ی شیرین را با بد خلقی برای هم خراب میکنند و روزی میفهمند چه گوهر جبرانناپذیری از دستشان رفته که دیگر دیر شده است. 4 20 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 53 خوشم میآید! من از این جمله تا به حد مرگ نفرت دارم. آن دیگر چه آدمی است که به جای آن که همهٔ جان و دلش از محبت معشوق سرشار باشد، صرفاً از او خوشش میآید! 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 55 من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم. 0 11 مهران م 1403/9/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 121 من همه چیز دارم،ولی دوری او این همه را زایل می کند.من همه چیز دارم،ولی بی وجود او این همه هیچ می شود. 0 19 علیرضا فتاح 1402/11/29 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 93 خلاند که نمیبینند جا و مقام خیلی هم تعیینکننده نیست و اویی که در صدر مینشیند، اغلب نقش اول را ندارد. چه بسیار شاه که وزیرش، و چه بسیار وزیر که منشیاش او را اداره میکند! پس صدرنشینی حق کیست؟ به گمان من حق اویی که افق دیدش بلندتر است و در چنتهاش آنقدر قدرت و ترفند، که میتواند احساسات و قابلیتهای دیگران را در راه پیشبرد طرحهای خود به کار بگیرد. 0 10 کسری 1403/7/15 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 57 دلم میخواست سرش را در بغل میگرفتم و میبوسیدم ، حیف که شرم مانعم شد ... 0 2 پانیذ مالکی 1403/3/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 121 من همه چیز دارم، ولی دوری او این همه را زایل میکند. من همه چیز دارم، ولی بیوجود او این همه هیچ میشود. 0 21 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 73 آیا به راستی ضرورت حکم میکند که مایهٔ شادمانی آدمی، همزمان سرچشمهٔ بدبختی او هم باشد؟ 0 5 مرضیهبانو 1403/6/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 28 تو کافی است لحظههای گویای زندگی را دریابی و جرئت کنی که به زبانشان بیاوری. در آن صورت با کلماتی اندک کلامی بسیار گفتهای. 0 7 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 13 راستی که قلب آدمی چیست! من، تویی را که دوست دارم و دلبستهاش هستم میگذارم و میروم و خوشحالم! میدانم که تو میبخشیام. آخر مگر آشناییهای دیگرم را هم سرنوشت برای آن دستچین نکرده بود که به دل مثل منی رنج برساند؟ 0 6 علی طالبلو 1403/4/30 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 دل من سخت میگیرد وقتی میبینم آدمها به همدیگر آزار میرسانند؛ و به ویژه جوانان، جایی که میتوانند در بهار زندگیشان در قبال همه شادیها بیشترین گشادهرویی را داشته باشند، این چند روزهی شیرین را با بدخلقی برای هم خراب میکنند. 0 4 علی طالبلو 1403/5/1 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 66 شما آدمها هر مسئلهای که به میان آمد، انگار مجبورید که بگویید: این کار ابلهانه آست، آن عاقلانه، این خوب، آن بد! این حکم صادر کردنها یعنی چه؟ مگر شماها شرایط باطنی هر رفتاری را دیده و بررسی کردهاید؟ و به دلیل خالی از تردید هر حادثهای پیبردهاید و میدانید مثلا چرا فلان اتفاق باید میافتاد؟ اگر میدانستید، هرگز اینطور داوری شتابزده نمیکردید. 0 6 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 18 صاحبان منصب و مقام چنان سرد و بیاعتنا با مردم عادی رفتار میکنند که انگار معاشرت با آنها شأنشان را بر باد میدهد. وانگهی برخی مسخرهپردازان تهیمغز هم هستند که صرفا به ظاهر، و برای آن با مردم همسویی نشان میدهند، تا در عمل هرچه بیشتر ناز بفروشند و با نخوتشان کام این بینوایان را تلخ کنند. اویی که فاصله گرفتن از این به اصطلاح عوام را لازمه ی حفظ احترام خود میداند، هن به اندازه آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان میکند. 0 4 امیرحسین ویلانی 1403/1/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 52 در دل به این واقعیت و حقیقت پایبندم که با بچه باید همان رفتاری را داشت که خداوند با خود ما دارد، و خداوند بیش از همه وقتی خوشبختمان میکند که ما را به غفلتهای خوشمان وا میگذارد. 0 21 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 14 آدمها که خدا میداند چرا چنین خمیرهای دارند، بسیار کمتر رنج میبردند اگر که این قدر به خیال تن نمی سپردند و از تلخیهای گذشته یاد نمیکردند، یا به جای بیخیالی و پرداختن به اکنون، در حال و هوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمیشدند. 0 23
بریده کتابهای رنج های ورتر جوان پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 گفتم ما انسانها اغلب گله میکنیم چرا روزهای زندگیمان کم است و روزهای بدمان زیاد. ولی به گمان من حق چنین گله ای نداریم. چه، اگر در قبال خوبی هایی که خداوند همه روزه ارزانیمان میکند گشاده رو بودیم، سختی ها هم برایمان تحملپذیر میشد. 0 8 امیرعلی طالقانی 1403/2/31 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 215 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 50 کاش هر آدمی روزانه با خود میگفت بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن آنها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آنها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذره از از رنجشان بکاهی؟ 0 6 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 87 0 2 محمد امین صفری 1403/8/9 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 57 ویلهلم! قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 دل من سخت میگیرد وقتی میبینم آدمها به همدیگر آزار میرسانند، به ویژه جوانان، جایی که میتوانند در بهار زندگیشان در قبال همه ی شادیها بیشترین گشادهرویی را داشته باشند، این چند روزه ی شیرین را با بد خلقی برای هم خراب میکنند و روزی میفهمند چه گوهر جبرانناپذیری از دستشان رفته که دیگر دیر شده است. 4 20 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 53 خوشم میآید! من از این جمله تا به حد مرگ نفرت دارم. آن دیگر چه آدمی است که به جای آن که همهٔ جان و دلش از محبت معشوق سرشار باشد، صرفاً از او خوشش میآید! 0 2 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 55 من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم. 0 11 مهران م 1403/9/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 121 من همه چیز دارم،ولی دوری او این همه را زایل می کند.من همه چیز دارم،ولی بی وجود او این همه هیچ می شود. 0 19 علیرضا فتاح 1402/11/29 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 93 خلاند که نمیبینند جا و مقام خیلی هم تعیینکننده نیست و اویی که در صدر مینشیند، اغلب نقش اول را ندارد. چه بسیار شاه که وزیرش، و چه بسیار وزیر که منشیاش او را اداره میکند! پس صدرنشینی حق کیست؟ به گمان من حق اویی که افق دیدش بلندتر است و در چنتهاش آنقدر قدرت و ترفند، که میتواند احساسات و قابلیتهای دیگران را در راه پیشبرد طرحهای خود به کار بگیرد. 0 10 کسری 1403/7/15 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 57 دلم میخواست سرش را در بغل میگرفتم و میبوسیدم ، حیف که شرم مانعم شد ... 0 2 پانیذ مالکی 1403/3/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 121 من همه چیز دارم، ولی دوری او این همه را زایل میکند. من همه چیز دارم، ولی بیوجود او این همه هیچ میشود. 0 21 سارا حسینی 1402/6/26 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 73 آیا به راستی ضرورت حکم میکند که مایهٔ شادمانی آدمی، همزمان سرچشمهٔ بدبختی او هم باشد؟ 0 5 مرضیهبانو 1403/6/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 28 تو کافی است لحظههای گویای زندگی را دریابی و جرئت کنی که به زبانشان بیاوری. در آن صورت با کلماتی اندک کلامی بسیار گفتهای. 0 7 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 13 راستی که قلب آدمی چیست! من، تویی را که دوست دارم و دلبستهاش هستم میگذارم و میروم و خوشحالم! میدانم که تو میبخشیام. آخر مگر آشناییهای دیگرم را هم سرنوشت برای آن دستچین نکرده بود که به دل مثل منی رنج برساند؟ 0 6 علی طالبلو 1403/4/30 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 دل من سخت میگیرد وقتی میبینم آدمها به همدیگر آزار میرسانند؛ و به ویژه جوانان، جایی که میتوانند در بهار زندگیشان در قبال همه شادیها بیشترین گشادهرویی را داشته باشند، این چند روزهی شیرین را با بدخلقی برای هم خراب میکنند. 0 4 علی طالبلو 1403/5/1 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 66 شما آدمها هر مسئلهای که به میان آمد، انگار مجبورید که بگویید: این کار ابلهانه آست، آن عاقلانه، این خوب، آن بد! این حکم صادر کردنها یعنی چه؟ مگر شماها شرایط باطنی هر رفتاری را دیده و بررسی کردهاید؟ و به دلیل خالی از تردید هر حادثهای پیبردهاید و میدانید مثلا چرا فلان اتفاق باید میافتاد؟ اگر میدانستید، هرگز اینطور داوری شتابزده نمیکردید. 0 6 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 18 صاحبان منصب و مقام چنان سرد و بیاعتنا با مردم عادی رفتار میکنند که انگار معاشرت با آنها شأنشان را بر باد میدهد. وانگهی برخی مسخرهپردازان تهیمغز هم هستند که صرفا به ظاهر، و برای آن با مردم همسویی نشان میدهند، تا در عمل هرچه بیشتر ناز بفروشند و با نخوتشان کام این بینوایان را تلخ کنند. اویی که فاصله گرفتن از این به اصطلاح عوام را لازمه ی حفظ احترام خود میداند، هن به اندازه آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان میکند. 0 4 امیرحسین ویلانی 1403/1/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 52 در دل به این واقعیت و حقیقت پایبندم که با بچه باید همان رفتاری را داشت که خداوند با خود ما دارد، و خداوند بیش از همه وقتی خوشبختمان میکند که ما را به غفلتهای خوشمان وا میگذارد. 0 21 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 14 آدمها که خدا میداند چرا چنین خمیرهای دارند، بسیار کمتر رنج میبردند اگر که این قدر به خیال تن نمی سپردند و از تلخیهای گذشته یاد نمیکردند، یا به جای بیخیالی و پرداختن به اکنون، در حال و هوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمیشدند. 0 23