بریدۀ کتاب
من اغلب از او میخواستم که برایم بگوید که صبح چه کرده است و او گزارشی چنان بی سر و ته از کارهای صبحش میداد و به قدری دریوری به هم میبافت که هر دو از خنده روده بر میشدیم. گاهی در چشمان او و بر لبان جنبانش نگاه میکردم و از گفتههایش هیچ سردرنمیآوردم و فقط از دیدن او و شنیدن صدایش لذت میبردم.
من اغلب از او میخواستم که برایم بگوید که صبح چه کرده است و او گزارشی چنان بی سر و ته از کارهای صبحش میداد و به قدری دریوری به هم میبافت که هر دو از خنده روده بر میشدیم. گاهی در چشمان او و بر لبان جنبانش نگاه میکردم و از گفتههایش هیچ سردرنمیآوردم و فقط از دیدن او و شنیدن صدایش لذت میبردم.
27
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.