جزئیات پست

امیرمحمد سالاروند

1402/06/15

خواندن 5 دقیقه
(0/1000)

نظرات

به نظرم با اختلاف بهترین پست شما بود. خیلی حرف دل بود. جذاب، تا حد زیادی بی‌طرفانه و البته راجع به جلال. از جلال خواندن جذاب است. ممنون از وقت و انرژی که برای نوشتن این متن کردید.
1
لطف و محبت شماست. ممنون که می‌خوانید و توجه می‌کنید و نظر می‌دهید.🍃 
درود؛   
«... از تماشا خسته ام. دلم یک دلِ سیر دعوا می خواهد.»
این پست خیلی خوب بود! جالب و خواندنی.
با علاقه خواندمش و بابتش از شما سپاس گزارم.
من جلال را خیلی دوست دارم و نثر توییتری اش را.  گرچه نقدهایی هم به او دارم. مانا و نویسا باشید.
1
من را شرمنده کرده‌اید. سپاس‌گزار توجهتانم.  

جاده‌ها با خاطره‌ی قدم‌های تو بیدار می‌مانند
که روز را پیشباز می‌رفتی،
هرچند
سپیده
تو را
از آن پیش‌تر دمید
که خروسان
بانگِ سحر کنند. 
کاش جاهای گنده‌تری بنویسی آقای سالاروند.
خیلی خوب بود این.
1
این همه نیست واقعاً خانم. 😅
خوش‌حالم کردید. 
سلام ب عزیزان واسه درمان خانومم  هزینه ش موندم مسلمونی میتونه کمکم کنه  پاش باید عمل بشه ب همین ماه محرم ب امام حسین ع هزینه داروهاشو  ندارم  گارکر سرگزرم بیمه ندارم مستعجرم مسئولی کسی ک میتونه قسمش میدم ب اهل بیت ب فاطمه زهراع  درحد توانش ب دادم برسه دیگه چاره ای نداشتم
5859831138890248  ش کارت شجاعی زاده    ب جون دوتا بچم حروم خور نیستم
خیلی خوب نوشتید. من البته دستم به این کتاب هم نمی‌رود. جلال برای من این طوری است بعضی نوشته‌هاش را می‌توانم صد بار بخوانم بقیه را نصفه رها می‌کنم. ترجیح می‌دهم دو بار از روی سنگی بر گوری بنویسم تا خسی در میقات را تمام کنم. حتی غرب‌زدگی را با آن همه سفسطه و زمین و آسمان به هم دوختن دوست دارم. جاهایی که جلال نثرش از خودش جلو می‌زند مثل گلستان مثل آن یکی گلستان. بخشی از چرایی‌ش را در تحلیل شما یافتم.
1
خیلی نکته‌ی جالبی است. من تا الان نفهمیده بودم ولی انگار برای من هم جلال این شکلی است؛ می‌رباید و می‌رماند.
خواندنِ سفسطه‌ها هم نوعی لذت به آدم می‌دهد که جای دیگری نیست. بسیاری از نوشته‌های محمد قائد چنین لذتی به من می‌دهد؛ اعصابم را خرد می‌کند که آخر چرا این همه سفسطه و این همه تعجیل و این همه سطحی‌نگری ... ولی دوستش هم دارم. دوست داشتن که چه بگویم؛ یک جور اعتیادی دارم به سفسطه. نمی‌توانم رهایشان کنم. انگار قصد کرده‌ام اعصاب برای خودم نگذارم. غرب‌زدگی هم دقیقاً همین است. 
پست قشنگی بود. این کتاب رو حتما می خونم. و این حرفتون هم که آدم توی حرف های این آدما درباره هم  غرض نمی بینه قشنگه. حرفاتون درباره تویبتر خیلی به دلم نشست
1
خیلی خیلی ممنون که می‌خونید و نظر می‌دید. خوش‌حالم کردید. 
بسیار عالی ، همیشه نوشته های جلال را دوست داشتم و اکثر کتاب هایش را خواندم ، برخلاف نظر یک دوست که اینجا نوشتند خسی در میقات برایم دلنشین بود و متعجم که چرا سنگی بر گوری را نوشت و بدتر از آن چرا سیمین چاپش کرد، واقعا  دغدغه یک نویسنده روشنفکر باید بیادگار نگذاشتن فرزند باشد؟
1
خیلی ممنون از لطفت
درباره‌ی سنگی بر گوری باید بگویم که سیمین چاپش نکرد. خیلی هم با انتشارش مخالف بود. شمس آل احمد منتشرش کرد و بعد هم سیمین ارتباطش را با او به هم زد و دیگر کاری به کارش نداشت. حتی شنیده‌ام بعضی گفته‌اند شمس برای آزار سیمین سنگی بر گوری را چاپ کرده.
به نظر من نکته‌ی جلال صداقت اوست. شاید ما مسائل او را نپسندیم یا سطحی بدانیم. اما نکته‌ی او در این است که بدون دستپاچگی از مسائلش نوشته. 
قلمت نویسا، لذت بردم
1
ممنون که خواندید 🍃🍃🍃 
صَعوِه

1402/08/17

یک فرد(که خیلی برام عزیزه)یه بار نوشته بود آدم ها گاهی دعوا می کنند که به طرف مقابلشون ثابت کنند تو آنقدر برام ارزشمندی که حاضرم به خاطر تغییر تصویرم توی ذهنت دعوا راه بندازم. این نوشته منو دقیقا یاد اون آدم انداخت:))
و واقعا خیلی نسل تماشاگری هستیم و گاهی اوقات دوست دارم بدون زخم زبون آدما فقط بجنگند با هم؛ جیغ بکشن؛ داد بزنن؛ موهای همو بکشن و...
که بعداً با وجود این جور دعوا ها؛ به چیزی مثل بمب و تفنگ و خون نرسیم. لااقل تا حدی.
چرا  کتاب نمی نویسید؟ عالی بود!