بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

لبخند انار (مجموعه داستان)

لبخند انار (مجموعه داستان)

لبخند انار (مجموعه داستان)

3.8
21 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

49

خواهم خواند

10

مرد بلند قد، میانه سال با موهای جو گندمی ، دستهایش را پیش آورده بود، و آنها را به جماعت نشان می داد: باور کنید هنوز کف دستهایم می سوزد. بعد از سی و چهار سال هنوز سوزش ضربه ترکه هایش را به کف دست و پاهایم حس می کنم. اما امروز هر چه دارم از او دارم. امشب می خواهیم از او حرف بزنیم و مثل آن سالها به کودکی و نوجوانی بر گردیم. نه فقط با حرف بلکه با گوشت و پوستمان آن دوران زنده کنیم. اول البته حرف و دست آخر عمل. امشب تعدادی از شاگردانش و معلمینی که با او همکاری می کرده اند و همینطور مش عبد الله خدمتگزار مهربان مدرسه ای که سی سال در کنار او بود اینجا هستند. .... درباره این کتاب بیشتر بخوانید

لیست‌های مرتبط به لبخند انار (مجموعه داستان)

یادداشت‌های مرتبط به لبخند انار (مجموعه داستان)

            لبخند انار

برخی داستان ها و نویسنده ها را دنبال می کنیم چون دلتنگ حال و هوای جهان داستانی آنهاییم. از آنها لزوما توقع مطالب عالی و نغز نداریم بلکه فقط می خواهیم که ما را به گذشته ببرند و حال مان را خوب کنند. گذشته هایی که گاهی  آرزو می کنیم هرچه داریم را از ما بستانند تا فقط چند دقیقه حضور در آن فضا را دوباره تجربه کنیم. رابطه ی من با آثار مرادی کرمانی از این نوع رابطه هاست.

لبخند انار یک مجموعه داستانی است که نویسنده در آن  با انتخاب سوژه هایی جذاب، موضوع های متنوع و موقعیت های غیرتکراری اثری درخور برای کودکان و نوجوانان دهه ۶٠ و ٧٠ آفریده تا اندکی به گذشته تلخ و شیرین خود بازگردند و با یاد آن روزگاران خاطره بازی کنند.

البته نباید از حق گذشت و با این حال خوش و لبریز شدن عواطف کودکانه به معمولی بودن چند داستان و دندان گیر نبودن موضوع آنها اشاره نکرد. اما می دانید... اصلا فدای سر آقای مرادی کرمانی! اینقدر که حال ما را خوب کرده‌است این مرد، حالا فدای سرش که چند داستان، خیلی معمولی از آب در آمده! اصلا به خاطر همین معمولی بودن سوژه ها و مردمانش داستان هایش را از خود می دانیم و دغدغه هایش برای ما بیگانه نیستند. مدیون من هستید اگر خیال کنید از سر تعصب سخن می گویم. :)

پ.ن: هنوز درد شیرین نوازش چوب ناظم مدرسه ابتدایی خانم الف (آرزو دارم ایشان را دوباره ببینم) را بر کف دستانم حس می کنم. می دانست من شاگرد اول کلاسم. تردید را از چهره اش می خواندم. التماس از چشمهایم می بارید اما سعی میکردم محکم بایستم. نمی خواست بین من و دیگران فرقی بگذارد. با نگاهی از سر مهر و در هوای سرد زمستان تنها به دلیل ۵ دقیقه تاخیر (پیاده می رفتیم و راه مدرسه طولانی بود) ما را اعمال قانون کرد!

✏️نمی خواهم شما را به زحمت بیاندازم اما اگر خاطره ای از تنبیه شدن خود در دوران مدرسه به یاد دارید،  ممنون می شوم آن را تعریف کنید.
          
            بلند خواندن این کتاب برای من، به منزله حفظ آخرین سنگرهای مقاومت در برابر پذیرش باورهای نسل فرزندان نوجوانم هست. با خودرأیی و استبداد  پدرانه، راوی صوتی کتاب شده‌ام تا قبل از خواب دو پسر نوجوان و در ساعت‌های پایانی شب، به رسم کودکی‌شان، گوش‌ها را از موزیک‌های نسل زِدی پاک کنم و ذهن‌‌ها را به رویاهای دهه پنجاهی و شصتی  خودمان  نزدیک کنم. 
برای بچه‌هایی که قصه شب‌شان ماجراهای پوپو و می‌می‌نی بود و سواد خواندن‌شان با «خانه درختی» و «تام گیتس» و «کاپیتان زیرشلواری» همراه شد، گفتن و خواندن از کتاب‌های کانون پرورش فکری کودکان، مَثَل پیرمردهایی می‌شود که یادآوریِ قیمتِ ده‌‌شاهی پنیر  آن‌زمان‌شان، کُفری‌مان می‌کند. 
به باور خودم چون روایتِ جاریِ زندگی در هیچ داستانی به اندازه ماجراهای داستان‌های آقای مرادی کرمانی نیست، بهترین انتخاب برای پیوند این دو نسلِ نامربوط، مجموعه داستان‌های ایشان هست. 
کتاب لبخند انار، wowناک نیست. تِرِند و مُدِ روز محفل‌های کتابخوانی نیست. جایی برای نقدهای پیچیده و ماورایی ندارد. لبخند انار ( و به طور کلی، داستان‌های آقای هوشنگ مرادی کرمانی)، به صمیمی‌ترین و صادقانه‌ترین شکل، ماجراهای دورانی را که ما به خیال خودمان، خوش‌حال‌ترین روزگار را داشته‌ایم،  تعریف می‌کند. 
مجموعه داستان‌های کوتاه این کتاب، حال و هوای محله‌ها و کوچه‌های قدیم با کسب‌وکارهای محلی و سبک زندگی دورهمی همسایه‌ها و شلوغی کوچه‌ها را تصویر می‌کند که برای نوستالژی‌پَرَستانی مثل من، داروی آرام‌بخش قبل از خواب حساب می‌شود. 
احساس می‌کنم با بلندخوانی این کتاب‌، به جای تلاشی برای همدل شدن با نوجوانان خانه، بیشتر مرهمی بر احوال غریب خودم با روزگارِ حال می‌گذارم. 
بهتر است به گیرنده‌ها دست نزنم، اشکال از فرستنده است.