Everything, Everything
![Everything, Everything](https://s3.ir-thr-at1.arvanstorage.com/top-readers-publishers/books/c4fab82c-8f84-4895-9a17-d975e347095a.jpg)
در حال خواندن
4
خواندهام
96
خواهم خواند
46
خرید این کتاب از کتابفروشیها
My disease is as rare as it is famous. It’s a form of Severe Combined Immunodeficiency, but basically, I’m allergic to the world. I don’t leave my house, have not left my house in fifteen years. The only people I ever see are my mom and my nurse, Carla. But then one day, a moving truck arrives. New next door neighbors. I look out the window, and I see him. He’s tall, lean and wearing all black—black t-shirt, black jeans, black sneakers and a black knit cap that covers his hair completely. He catches me looking and stares at me. I stare right back. His name is Olly. I want to learn everything about him, and I do. I learn that he is funny and fierce. I learn that his eyes are Atlantic Ocean-blue and that his vice is stealing silverware. I learn that when I talk to him, my whole world opens up, and I feel myself starting to change—starting to want things. To want out of my bubble. To want everything, everything the world has to offer. Maybe we can’t predict the future, but we can predict some things. For example, I am certainly going to fall in love with Olly. It’s almost certainly going to be a disaster.
بریدۀ کتابهای مرتبط به Everything, Everything
نمایش همهیادداشتهای مرتبط به Everything, Everything
19 ساعت پیش
واقعا کتاب قشنگی بود و تم غمش خیلی خوب بود که یکم امیدم کنارش گذاشته بود پایانش قشنگ بود و با اینکه ناراحتم بیشتر الی و مدی رو کنار هم ندیدم خوشحالم با همین مقدار تموم شد چون باید همین باشه...... ازش لذت بردم اما اگه نظر منتقدانه برای کتاب بخوام بگم اینکه در اوج اینکه احساس غم خوشحالی حماقت و عشق و امید و ترس رو توش جا داده بود اما واقعا بعضی جاهاش از منطق دور بود وقتی مدی سفر کرد و طی یه روز هیچیش نشد شک کردم که مگه میشه و خب سریع از ذهنم دورش کردم صادقانه پایانش دور از انتظاره اما نمیدونم یکم غیر منطقیه برام که مامانش در این حد درحال فروپاشی روانی باشه و دچار توهم باشه و کسی متوجه اش نشه....نمیدونم انگار کارلا پرستار تحصیل کرده ای بوده قبل از استخدام مدارک مدی رو ندیده بوده؟اگه شک کرده پیگیری نکرد؟هیچ کدوم از همکارهای مامانش این اتفاق رو حس نکردن؟یعنی اینقد نسبت به دنیا بیاعتماد شده بود که فکر میکرد همه چیز به مدی آسیب میزنه و به خودش دروغ گفت و این دروغ به واقعیت تبدیل شد اما این باورش نباید تو کارش اثر بذاره؟ تشخیص هایی بده که درست نباشن و بقیه بفهمن ؟شک کنن؟جدا از این شخصیت کارلا برام یه شخصیت شیرین ولی غیرممکن بود و همینطور الی نمیدونم اما یه پرستار پیدا میشه که از کار مدی حمایت کنه بیاد بگه دنبال آرزوهات برو درحالی که باید بمیری اخرش؟یا الی واقعا واقعا کسی این کارو انجام میده منظورم اینکه اول وحشت میکنه بعد عصبی میشه و کاملا اوکی میشه و قبول میکنه برن هاوایی....چیز دیگه ای که درگیرم کرد اینکه اوکی کارت اعتباری گرفتی باشه چه شکلی پول داشت کارته؟وقتی کارت بگیری که رندوم پول سفر و هتل و کلی غذا و تفریح نیست توش که نمیتونه از حساب مامانش برداره بدون فهمیدن یا به هرصورت دیگه ای پول به کارت واریز کنه بدون اینکه مامانش بفهمه که میدونی اینا نقاط ضعف کتاب بودم از نظرم چون غیرقابل باور بودن درکل کتاب قشنگی بود ولی خب نمیشه از این نکات گذر کرد اما واقعا نکات خوب زیادی داشت کتاب کاملا روون بود درحدی که من تو ۳ ساعت و خورده ای خوندم حس و حال خوبی داشت در کل پیشنهاد میشه بخونینش اما دنبال چیز خیلی خاص و شاهکار نباشین صادقانه من توقع چیزی شبیه نحسی ستاره های بخت ما رو داشتم اما کلا هدف و مفهوم داستان فرق داشت حس میکنم بیشتر بدی هاش رو گفتم اما واقعا قدرت حس خوبش رو دست کم نگیرین
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0