بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ایذا

ایذا

ایذا

4.1
26 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

61

خواهم خواند

24

در کتاب قبلی خواندیم که ویروسی عجیب شناسایی شده‌است که گفته می‌شود بیشتر کشورهای دنیا را آلوده کرده و رسانه‌ها اعلام کرده اند که هیچ راهی هم برای ساختن ضد ویروس نیست. اما می‌بینیم داروی ویروس زایو کشف شده است و جهان قرار است نجات پیدا کند. دارو پیدا شده است و جهان منتظر المپیک بازی‌های رایانه‌ای است اما دشمن این بار تغییر کرده است، او قوی‌تر و باهوش‌تر است و حالا قهرمان داستان باید روبه‌روی و بایست. آیا از پس این کار برمی‌آید؟ یک کابوس. بسیار غیرمنتظره. بشر در برابر چالش جدید غافل بود. چالشی که همه چیز را تحت تاثیر خود قرار داد. اتفاقی که همه چیز را به هم ریخت. دشمنی پنهان، مبهم و هراس انگیز. یک ایذا.

لیست‌های مرتبط به ایذا

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به ایذا

K.A

1401/02/15

            نقشه سرخ
خطرات پشت سر هم اتفاق می افتند. همه بزرگ، همه مبهم، همه ترسناک. فقط چندی از ویروس زایو گذشته و مشکلات خیلی بد تر از آن پیش رو هستند. کسی میتواند رائولی با چشمان آبی، موهای سرخ و پوستی رنگ پریده را بگیرد یا سورنا قربانی هکر روح بودنش می شود؟ این بار حافظ، نقش فرعی کتاب زایو قهرمان کتاب ایذا است.
زایو ماجرای ویروسی در 21 سال آینده بود و ایذا، جلد دوم کتاب زایو در زمان پس از یافت زایوکس، واکسن زایو سیر میکند. اما اتفاقاتی از قبیل مرگ بیل اسمیت، کنسل شدن المپیک بازی های رایانه ای به دلیل اختلال در رایانه ها، مسمومیت دانشمندان بزرگ کشور ها در همایش و…. در حال رخ دادن است و حافظ باید برنامه ریز همه ایت اتفاقات را شناسایی و دستگیر کند…
اول از همه به نکته ای می پردازیم که در زایو هم قابل مشاهده بود. توصیفات! توصیفات زیاد باز هم مشاهده می شد. به طوری که میتوانستی چندین صفحه را بگذرانی و اتفاق خاصی نیفتد. و همین باعث سر رفتن حوصله خواننده میشد.
بحث بعدی دیالوگ هاست. دیالوگ ها ترکیبی از محاوره نویسی و کتابی نوشتن بود! برای مثال در یکی از دیالوگ ها گفته بود:" آن را از روی یه فیلم برداشتم" یا "همان رو انجام بده" ! انگار نویسنده در حسی بلاتکلیف به سر میبرد. یعنی نه کتابی نوشته و نه محاوره و این فهمیدن متن را سخت تر میکرد. نکته دیگری در مبحث دیالوگ ها توصیفات بین دیالوگی و گفتن نام گوینده بود. در کتاب فقط نام اولین گوینده و شروع کننده بحث گفته میشد و بقیه دیالوگ ها به صورت پشت سر هم در حال خطی در کنارشان و خط بعد نوشته میشدند. در گفتگو های دونفره میشد فهمید چه کسی در حال صحبت است اما در صحبت های سه نفره ای مانند صحبت های حافظ و فرانس و توماس قابل تشخیص نبود. توصیفات بین دیالوگی هم فقط معدود دفعاتی دیده شد. اگرچه بعضی وقت ها علائم نگارشی یا تفکر افراد کمک زیادی می کردند. و در مجموع ما فقط جملاتی را میخواندیم…

کتاب فصل فصل بود و در کنار نوشتن شماره فصل، مکان و زمان هم نوشته شده بود و همین صریح گفتن حداقل برای من راحت تر بود.
گفتن اتفاقاتی که در زایو افتاد و اینجا نامی ازش برده شد به خوانندگانی که جلد 1 را نخوانده اند کمک میکرد که بتوانند ایذا را بخوانند اگر فقط نام برده می شدند فهمیدن موضوعات حتی برای خوانندگانی که جلد زایو خیلی قبل تر خوانده  اند سخت میشد.
در زایو می دیدیم که دکتر پارسا رادیو را در کنار حوضی در خانه هایی مثل قدیم گوش میدهد و سپس سوار هوارو میشود! انگار مشاهده گر سوتی هایی در تشکیل دنیای اینده(هر دنیایی که ندیدیم) بودیم. اما در ایذا این مشکل برطرف شده بود و همه چیز در دنیای بیست و چند سال آینده سیر می کرد
اخرین نکته پایان داستان و روند کشدار یک موضوع بود. در 271 صفحه کتاب تازه در 10 صفحه اخر عملیات شروع شده بود و قبل از ان همش اتفاقات و گره های قبل از گره اصلی بود. داستان بعد حل شدن گره اصلی و خیلی از گره های فرعی تمام نشد. حتی در نقطه ای که فصل تمام میشود هم نشد. بلکه در بین مکالمه حافظ بود. به طوری که من خواننده بعد از اتمام کتاب با خودم گفتم: واقعا تموم شد؟ چی شد اصلا؟ صفحه هاش کامل اند؟ و….
در اخر خواندن ایذا، کتابی در ژانر علمی-تخیلی و به نظرم ماجراجویی، با ماجراهای پر هیجان و معماهای مبهمش خالی از لطف نیست و حداقل یکبار خواندش می ارزد.
          
            دیگر از ذوق و اشتیاق چهار ساله «زایو» خبری نبود! 
«زایو» را بعد از چهار سال خواستن در یک عصر خریدمش و همان شب شروعش کردم اما «ایذا» را یک آبان خریدم و خرداد خواندمش. احتمالا بخاطر ذوق، شوق، عطش و عشق فراوان برای مطالعه «زایو» انرژی ام به تحلیل رفت و «ایذا» فرصت اینکه خودش را بر وجودم حک کند از دست داد.
هر چه باشد «ایذا» جلد دو «زایو» است و «حافظ» با اینکه نقش یک داستان شده همچنان محافظ «دکتر علی پارسا» است پس صدقه سری‌شان ایذا را دوست دارم.
کمی به حاشیه می‌پردازم؛ مثلا اول می‌روم سراغ جلد! جلد «زایو» بسیار با کیفیت و شفاف و محتوایی نزدیک به متن داشت( مصداق جلدو ببین رمانو بخون!) ولی طرح جلد «ایذا» بی کیفیت بود( انگار که طرح در اثر بزرگنمایی و زوم‌ شدن تار شده باشد...) و من توقع بسیار بالاتری داشتم.
نکته بعد توصیف است؛ توصیف و تشریح و توضیح فراوان! رنگ ها، جنس ها، حالات، قطرات و صداها همگی بسیار دقیق و با جزئیات فراوان نوشته شده. اینکه نویسنده بر دوران داستان( که از قضا هنوز نیامده است) آگاهی کامل دارد و بر آن واقف است با این تفاسیر کاملا روشن می‌شود؛ اما چه کنم که دل من وسط امتحان دینی و اجتماعی به دنبال زنده یا مردن آقای «ایکس»، پیدا کردن آقای «وای» و نتیجه تحقیقات خانم« زِد» هست و حوصله اش سر می‌رود از آن جزییات زیاد؟
داستان داشت به یک‌وری می‌رفت که نباید و من هم داشتم به یک‌وری که نباید می‌شدم که خداروشکر «دامِ آقای نویسنده بود» تا باشد از این گول خوردن ها ؛) 
پایان هم جالب بود؛ اما من نپسندیدم دوست داشتم تکلیف قشنگ روشن شود( اصلا هم منظورم نیست که مانند «زایو» باشد!!)
آمدن «حافظ» از درجه دو به درجه یک داستان جالب بود؛ اما رفتن «دکتر پارسا» به سمت درجه دو را قلبا دوست نداشتم. اگر جلد سومی بنا شد باشد( شاید با نام ضیا یا یظا) دوست دارم نقش اولش خانم باشد، مثلا لیلی دانشور بیاید در رأس داستان...
درکل اگر «زایو» را خواندید به «ایذا» هم فرصت بدهید خودی برای‌تان نشان دهد شاید آمد و ماندگار شد.
          
            اگر رمان زایو را خوانده باشید، جهان داستان و شخصیت حافظ، قهرمان اصلی داستان برایتان ملموس و آشنا است.
داستانی که در دهه سوم قرن پانزدهم ه.ش می‌گذرد و روایتی معمایی را در دنیایی علمی‌تخیلی به تصویر کشیده است.
نکته مهم کتاب ایذا، فضای تیره آن به نسبت زایو است. هر قدر زایو جهانی با رنگ‌های شاد و اتفاقات هیجان‌انگیز و پشت سر هم است جهان ایذا، جهان تفکر و تیرگی است. جهانی که قرار نیست همه‌ چیزش گل و بلبل باشد اما خب بنا هم ندارد ناامیدی را در وجود آدمی پررنگ کند.
ایذا جهانی است که به سمت واقع‌بینی می‌رود و از این جهات تفاوت اصلی‌اش با زایو است.
البته این را هم بدانيد ایذا فقط در جهان خود با زایو مشترک است و قهرمان قصه و خط روایی آن متفاوت از زایو است.
در ایذا، می‌توان در برخی جهات پخته‌تر شدن نویسنده را دید. پخته شدنی که هم از نظر محتوایی است و هم فرمی.
[  ] به همه دوست‌داران ادبیات علمی‌تخیلی ایرانی، پیشنهاد می‌کنم مطالعه این کتاب را از دست ندهند.