یادداشت نیایش بهرامی

                دیگر از ذوق و اشتیاق چهار ساله «زایو» خبری نبود! 
«زایو» را بعد از چهار سال خواستن در یک عصر خریدمش و همان شب شروعش کردم اما «ایذا» را یک آبان خریدم و خرداد خواندمش. احتمالا بخاطر ذوق، شوق، عطش و عشق فراوان برای مطالعه «زایو» انرژی ام به تحلیل رفت و «ایذا» فرصت اینکه خودش را بر وجودم حک کند از دست داد.
هر چه باشد «ایذا» جلد دو «زایو» است و «حافظ» با اینکه نقش یک داستان شده همچنان محافظ «دکتر علی پارسا» است پس صدقه سری‌شان ایذا را دوست دارم.
کمی به حاشیه می‌پردازم؛ مثلا اول می‌روم سراغ جلد! جلد «زایو» بسیار با کیفیت و شفاف و محتوایی نزدیک به متن داشت( مصداق جلدو ببین رمانو بخون!) ولی طرح جلد «ایذا» بی کیفیت بود( انگار که طرح در اثر بزرگنمایی و زوم‌ شدن تار شده باشد...) و من توقع بسیار بالاتری داشتم.
نکته بعد توصیف است؛ توصیف و تشریح و توضیح فراوان! رنگ ها، جنس ها، حالات، قطرات و صداها همگی بسیار دقیق و با جزئیات فراوان نوشته شده. اینکه نویسنده بر دوران داستان( که از قضا هنوز نیامده است) آگاهی کامل دارد و بر آن واقف است با این تفاسیر کاملا روشن می‌شود؛ اما چه کنم که دل من وسط امتحان دینی و اجتماعی به دنبال زنده یا مردن آقای «ایکس»، پیدا کردن آقای «وای» و نتیجه تحقیقات خانم« زِد» هست و حوصله اش سر می‌رود از آن جزییات زیاد؟
داستان داشت به یک‌وری می‌رفت که نباید و من هم داشتم به یک‌وری که نباید می‌شدم که خداروشکر «دامِ آقای نویسنده بود» تا باشد از این گول خوردن ها ؛) 
پایان هم جالب بود؛ اما من نپسندیدم دوست داشتم تکلیف قشنگ روشن شود( اصلا هم منظورم نیست که مانند «زایو» باشد!!)
آمدن «حافظ» از درجه دو به درجه یک داستان جالب بود؛ اما رفتن «دکتر پارسا» به سمت درجه دو را قلبا دوست نداشتم. اگر جلد سومی بنا شد باشد( شاید با نام ضیا یا یظا) دوست دارم نقش اولش خانم باشد، مثلا لیلی دانشور بیاید در رأس داستان...
درکل اگر «زایو» را خواندید به «ایذا» هم فرصت بدهید خودی برای‌تان نشان دهد شاید آمد و ماندگار شد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.